میرنیوز
خبرگزاری مهر؛ گروه مجله - جواد شیخ الاسلامی: الهام علیاکبری متولد تهران است. او لیسانس آیتی دارد و در حال حاضر هم ارشدش را در رشته سیستمهای هوشمند دانشگاه امیرکبیر میگذراند. اما او را بیشتر به خاطر فعالیتهایش در حوزه بینالملل میشناسند. علیاکبری که با کودکان زیادی در کشورهای مختلف ارتباط دارد و سعی در توانمندسازی آنها دارد، خاطرات جالبی از این فعالیتها دارد. این روزها که مصادف را هفته وحدت است، زمان مناسبی است که با او درباره تجربیاتی در مؤسسه «رنگ زیتون» دارد گفتگو کنیم.
خانم علیاکبری، چرا به شما میگویند مادر هزار فرزند؟
این بیشتر تیتری مربوط به برنامه تلویزیونی عصر شیرین بود. این که ما برای کودکان محروم و جنگزده دنیا کار میکنیم، برایشان خیلی جذاب بود و از این تعبیر استفاده کردند. وقتی ما گفتیم ما در این مدت با بیشتر از هزار کودک خارجی ارتباط داریم، آنها از این تیتر استفاده کردند.
چطور وارد فعالیتهای حوزه بینالملل شدید؟
من در دوره کودکی خودم تجربیاتی داشتم که باعث میشد کودکان جنگ را درک کنم. به همین خاطر وقتی اتفاقاتی در لبنان و فلسطین میافتاد خیلی با آنها احساس قرابت میکردم. البته من جنگ را ندیدهام ولی با توضیحاتی که از خانواده شنیده بودم، به درک جنگزدگان بیشتر نزدیک میشدم و دوست داشتم به آنها کمک کنم. خانواده هم من را تشویق میکردند. در دوره راهنمایی اگر تجمع حمایتی از جنگزدگان برگزار میشد خانواده من را برای حضور تشویق میکردند. وقتی به دبیرستان و دانشگاه رفتم، این فعالیتها بیشتر و دغدغه من هم بیشتر شد. خانواده من هم خیلی به کار خیر علاقه داشتند و مادرم در خیریه مشغول بود. اینها باعث شد که من هم دوست داشته باشم کار خیر کنم و علاقه داشتم فراتر از فضای داخلی فعالیت کنم. به خصوص که از بچگی شنیده بودم ما انسانها همه با همدیگر برادر و خواهر هستیم. وقتی حرف از جامعه مهدوی میزنیم باید غیرمسلمانها را هم در این جامعه تصور کنیم. این شد که به سمت فعالیتی رفتم که با انسانهای بیشتری ارتباط بگیرم. وقتی بیداری اسلامی شد، با مجموعه «امت واحده» آشنا شدم که در حوزه جهان اسلام فعالیت میکند. حس کردم که اینجا میتوانم اثر مثبتی داشته باشم. به مرور تصمیم گرفتیم یک کار جدیتر و مؤثرتر انجام بدهیم، برای همین حوزه کودکان و آموزش را انتخاب کردیم. از این جهت که اسلامهراسی در کشورهای مختلف وجود دارد، این راه بهترین مسیر برای ارتباط با مردم دنیا بود. واکنشها هم خوشبختانه خوب بود است. چون بیشتر مرتبطین ما اهل سنت بودند، به جای پرداختن به مسائل مذهبی، روی شعارهای ظلمستیزی و ضداستکباری کار میکردیم. این که ما میخواهیم کمک کنیم شما توانمند شوید.
با چه کشورهایی ارتباط گرفتید؟ و چه فعالیتهایی داشتهاید؟
مجموعه امت واحده با آدمهای مختلفی در کشورهای مختلف ارتباط دارد. ما سعی کردیم از این ارتباطات برای شروع فعالیتهای خودمان استفاده کنیم. وقتی اتفاقی در یکی از کشورها میافتاد، ما با مرتبطمان در آن کشور ارتباط میگرفتیم تا به نحوی کمک کنیم. هر اتفاقی که در یکی از کشورها میافتاد ما فراخوان میدادیم و از مردم کمک جمع میکردیم. مثلاً اگر در یک کشور کودکانی بودند که در سرمای زمستان پتو نداشتند، ما پول جمع میکردیم تا برایشان پتو بخریم. یا اگر سیل پاکستان بود، ما پول جمع میکردیم و برایشان کمک میفرستادیم. خود آن فرد بومی هم وقتی میفهمید ما واقعاً قصد کمک داریم و نمیخواهیم مثل سازمانهای بینالمللی سوءاستفاده کنیم یا گزارش کار دربیاوریم، بیشتر به ما اعتماد میکردند. میدیدند ما از جنس خودشان هستیم. چون ما هم پولی نداشتیم و از دیگران کمک جمع میکردیم و برای آنها ارسال میکردیم. متوجه میشدند که میتوانند به ما اعتماد کنند. این باعث میشد وقتی ما فعالیتهای آموزشی را شروع میکردیم آنها با ما همراهی کنند. این که چرا حوزه دانشآموزی را انتخاب کردیم، دلیلش این بود که میخواستیم بچهها را توانمند کنیم تا خودشان بتوانند از پس خودشان برآیند و مقابل ظلمی که به آنها میشود بایستند و کشورشان را آباد کنند. البته این نوع فعالیت خیلی طول میکشد، ولی کار مؤثر و مهمی است. حالا ما کار خاصی هم نمیکردیم؛ همین که یک مسابقه بینالمللی برگزار میکردیم که ده تا کشور در آن شرکت میکردند و بچهای که شاید سطح علمیاش خیلی ضعیف بود توی آن مسابقه برنده میشد، خیلی برای درس خواندن انگیزه میگرفت. اولین بچههایی که به ما معرفی شدند بچههای کلاس دوم از غزه بودند که خیلی با استعداد بودند، ولی مشکل این بود که به خاطر حضور در شرایط جنگی انگیزه ادامه تحصیل نداشتند. ما با دوستان فکر کردیم و به این نتیجه رسیدیم که اگر مسابقه برگزار کنیم یا از آنها حمایت تحصیلی کنیم و برایشان لوازم تحریر بخریم، شاید انگیزهای باشد برای ادامه دادن، برای اینکه مبارزه کنند و متوقف نشوند. و واقعاً اثر داشت. وقتی بچهها معدلشان را میفرستادند میدیدیم نمراتشان خیلی خوب شده است. بعد کم کم کشورها به ما اضافه میشدند. به مرور مهاجرین افغانستانی ساکن ایران هم به ما معرفی شدند و گفتند شما که دارید کار میکنید، به اینها هم کمک کنید. بعد سوریه و لبنان و کشورهای دیگر اضافه شدند. تا جایی که ما با ده تا کشور مواجه بودیم.
چه کشورهایی؟
در برهههای مختلف متفاوت است ولی ما با این کشورها تا امروز ارتباط گرفتیم؛ کشورهای آفریقایی مثل کامرون، نیجریه، چاد، مالی، سنگال، کنیا و کشورهای خاورمیانه مثل لبنان، سوریه، فلسطین، افغانستان، پاکستان، تاجیکستان، و کلمبیا از آمریکای لاتین. یمن هم بود.
فعالیتهای آموزشی شما چگونه است؟
اولین دوره مسابقات با این نیت بود که بچهها با شرکت در این مسابقه برای ادامه تحصیل انگیره بگیرند. ما اول محتوای درسی آنها را نگاه کردیم تا ببینیم چقدر به کتابهای ما نزدیک است، بعد نسبت به آن شروع به طراحی سوال کردیم. در درس ریاضی و علوم تجربی که سرفصلها تقریباً در بیشتر کشورها مشترک است، مشکلی نداشتیم. ولی از آنجا که میخواستیم با روحیات بچهها بیشتر آشنا شویم، چند تا درس دیگر مثل علوم اجتماعی و نقاشی و انشا و… هم اضافه کردیم. همین که چندخط مینوشتند، ما متوجه میشدیم که چه آرزو و خواستهای دارند. برای بعضی کشورها تا یک ماه درگیر طراحی سوالات بودیم، چون باید متناسب با آن کشور و آن رده سنی سوالاتی میپرسیدیم که بتوانند جواب دقیق بدهند. نقاشی و انشا را هم به این دلیل اضافه کردیم تا غیر از استعدادهای درسی، به استعدادهای هنری و ادبی بچهها هم پی ببریم. مثلاً یک داستان را نصفه میگذاشتیم و میگفتیم آنها ادامه بدهند. بعضی از بچهها که در محیطهای خشنی زندگی میکردند انشا را با خشونت و دعوا و… ادامه میدادند. همین به ما نشان میداد که آنها در چه فضایی زیست میکنند و چه نیازهایی دارند. یا وقتی به بچههای یکی از کشورها گفتیم آرزوهایتان را نقاشی کنید، غالباً مدرسه کشیده بودند. همین باعث شد ما کمک جمع کنیم و در آن منطقه یک مدرسه تأسیس کنیم.
چه چالشهایی در مسیر فعالیتتان داشتهاید؟
ما رابط بومی داشتیم که بارها یک مسأله را به او توضیح میدادیم و متوجه نمیشد. یعنی علاوه بر اینکه بچههای آنجا محروم بودند، مربی آنها هم از لحاظ فکری محروم بود. مشکلات خیلی عجیب غریبی داشتیم، حتی در مورد اینکه چطور عکس بگیرد یا کادر را تنظیم کند. یک مربی بود که نمیتوانست درست عکس بگیرد. ما از او گزارش میخواستیم ولی او بلد نبود درست فیلم بگیرد. دو سه بار هم به صورت متنی و هم به صورت ویدئویی به او توضیح دادیم که گوشی را به صورت افقی بگیرد و جایی که مناسب است بایستند و بچهها توی کادر باشند، ولی در نهایت این مربی دوربین را پایین گرفته بود و بچهها اصلاً توی کادر نبودند. بعضی وقتها نمیتوانستیم با بعضی از مربیها کار کنیم، به همین دلیل مجبور میشدیم که حذفشان کنیم. چون قصد داریم با مناطق محروم و افراد بومی کار کنیم، کارمان خیلی سخت بود و هست.
تا امروز تأثیر فعالیتهایتان چه بوده؟ چه بازخوردی از افراد گرفتهاید؟
خب ایرانهراسی و اسلامهراسی در کشورهای مختلف زیاد است. اما با فعالیتهایی که ما داشتیم، این نگاه معتدل شده است. رابطین ما الآن نسبت به ایران حس دارند و نسبت به مردم ما نگاهشان عوض شده. بیشتر مخاطبین ما هم اهل سنت هستند و دیگر این نگاه را ندارند که ما میخواهیم آنها را شیعه کنیم و از آنها سوءاستفاده کنیم. خیلی احساس قرابت دارند. در مسائل مختلف هم واکنش نشان میدهند. خود من چون چندروز به واتساپ دسترسی نداشتم و وقتی وصل شدم دیدم کلی پیام فرستاده بودند که «کجایید و چی شده؟ انشاالله به خیر بگذره». یا اگر زلزله یا سیل در ایران باشد، با ما همدردی میکنند و پیام میفرستند. اولینبار هم بچههای فلسطین بودند که با زلزله کرمانشاه همدردی کردند. بچههای میانمار با حادثه متروپل همدردی کردند. نکته جالب اینکه با ارتباطاتی که شکل گرفته، حالا اگر اتفاقی در افغانستان بیفتد، بچههای یمن نسبت به آن حساس هستند و با کودکان افغانستانی همراهی و همدردی میکنند. این اتفاق جالبی است. ما با رابط یمنی درباره بچههای افغانستانی صحبت میکردیم، رابط یمنی میرفت و با بچههای خودش درباره افغانستان صحبت میکرد و بعد بچههای یمنی فیلم میفرستادند و با بچههای افغانستانی همدردی میکردند. این چرخه خیلی جذاب بود که محرومین دنیا همدیگر را میشناسند.
یتیمخانه کلارا هم یکی از مجموعههای مرتبط با شماست. چطور با کلارا و یتیمخانهاش ارتباط گرفتید؟
یادم است که اوایل که خانم خطیب میخواست این پروژه را قبول کند، مردد بود. چون عید نوروز بود و مصادف با کرونا. خانم خطیب میگفت الآن شرایط اقتصادی بد است و اگر بخواهیم برای یک یتیمخانه در یک کشور دیگر کمک جمع کنیم عدهای فحش میدهند. گفتم این طبیعی است؛ این افراد همیشه هستند، یک عده فحش میدهند و یک عده تشویق میکنند. در نتیجه ایشان پست گذاشتند و استقبال خیلی خوبی شد. کم کم خیرین دائمی پیدا کردند و این پشتیبانی دائمی شد. مثلاً خانم کلارا نیاز به عمل جراحی داشت که همان جراحین کمک کردند و کلارا جراحی شد. در کنار این استقبالها، بعضی بودند که تمایل داشتند ما فقط با مسلمانها کار کنیم، نه مسیحیان. ما برای اینکه این حس را تغییر بدهیم، به مناسبت تولد امام رضا (ع) جشنی برگزار کردیم و در آن مشکلات یتیمخانه کلارا را توضیح دادیم. قصد کردیم کمکهایی که جمع میشود را برای کلارا بفرستیم تا کرایه عقبمانده و پول قبضها را پرداخت کند. چون صاحبخانه قصد داشت آنها را بیرون کند. وقتی کمکها جمع شد و برای کلارا فرستادیم، برایشان سوال شده بود که امام رضا (ع) کیست؟ و ما برایش توضیح میدادیم. برایشان جالب بود. همین کمکها و همدلیهای کوچک آنقدر برایشان جالب بود که کلارا اسم اولین بچهای که بعد از این اتفاقات پیدا کرد را «فاطمه» گذاشته بود. اسم بعدی را هم همینطور از اسامی ما انتخاب بود. وقتی ما این اثرات را برای مردم خودمان توضیح میدادیم، نگاهشان تغییر میکرد و در کمک به غیرمسلمانها هم همراهی میکردند.
برنامههای بعدیتان چیست؟
دوست داریم کار را گستردهتر کنیم. بعضی مدارس به ما میگفتند ما هم دوست داریم در این کارها مشارکت کنیم. بعد از تأمل در همه پیشنهادها، به این نتیجه رسیدیم که یک مدرسه بین المللی مهارتآموزی داشته باشیم. این که ما محتوای بهتری به آنها ارائه کنیم، از ظرفیت مربیان مختلف استفاده کنیم، و کارهای منسجمتر و بهتری انجام بدهیم. سعی داریم از این به بعد هم مربیان بیشتری را برای این کار آماده کنیم، هم دانشآموزان را وارد این فعالیتها کنیم. تا جایی که دانشآموز با دانشآموز ارتباط بگیرد و دانشآموز به دانشآموز درس بدهد. برای ما این مهم است که بچهها را آگاه کنیم و به او بگوییم که توانمند است و میتواند کار بزرگی رقم بزند. داریم این بستر را فراهم میکنیم تا هم کار گستردهتر شود و هم کشورهای بیشتر را وارد فعالیت خودمان کنیم.
منبع : خبرگزاری مهر
اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت
معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل امیاسر!
پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد
صف طلا در بازار خیابان جهاد
شوخیهای موشکی!
اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل
اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل
معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش
خادمی که در کربلا مرگ خود را پیش بینی کرده بود
موکبداری عاشقانه شهربابکیها در عمارت ماری خانم فرانسوی
توصیههای طب ایرانی برای پیادهروی اربعین
یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون عرش
عکسی که هیچوقت نگرفتیم...
مغازهای که هر سال موکب میشود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!
مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیمکره!
دلتنگها یکدیگر را پیدا میکنند/ کربلاییشدن بدون نیت قبلی!
خوشرویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون
دشمن آتش و تبر/ «من، حبیبالله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»
گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!
چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندانبان/ پارک و هتل نمیخواهیم؛ درختها را آب بدهید!
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی!
ماجرای شلغمهای یک نماینده در توئیتر
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دستهایم جان داد!»
دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خطنویسی روی خط عاشقی!
وامهای راحتالحلقوم و ضمانتهای ضربدری!
عاقبت بخیری یک پمپ بنزین!
تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!