میرنیوز
به گزارش خبرگزاری مهر، رسالت نوشت: دو جور میتوان پدر بود. یکی بهمانند آدم و یکی بهمانند نوح. نسل بشر به آدم میرسد اما نوح نیز جای دیگر سرسلسله حیات بشریت است. این دو پدر، فقط همسایگان مزار مولا نیستند، بلکه همچون دو نمادند؛ آدم اولالأوصیاست او، نسل ائمه از نسل اوست، نسل ولایت، نسل عصمت، نسل انسانیت، و نوح است در میانه سیل ارتداد از اسلام. نگهدارنده نسل حق، نسل توحید و نسل اسلام از نابودی. هم هارون رسول است و هم موسی امت، دوازده چشمه نور شکافته به اشاره عصای اوست، و این نیل نجف تا کربلا جوشیده به اشاره عصای اوست. او، یوسف چاههای مدینه. که گه بر منبر امامت مسجد کوفه سلیمان میشود و گاه بر کرسی قضاوت داوود و سلیمان نبی پوزخند میزند تاجوتخت خویش را، چشمش که به بابالثعبان میخورد. ابراهیم اگر بتشکن است و معمار کعبه، پس راستینابراهیم علی است که بتشکن کعبه است و مولود کعبه.
که ابراهیم اگر کعبه را ساخت، کعبه ازبهر علی شکافت. یعقوب غم فاطمه، ایوب بیوفایی کوفه، زکریای زینب و حسین، ادریس منبر سلونی! آن شب که بهجای رسولالله خوابید، تنها نه دشمنان که تمام کائنات او را با محمد اشتباه گرفتند، اما خود نبیالله در یومالله مباهله همه را از اشتباه درآورد؛ که بس کنید بساط شعر و تشبیه را! پایین بکشید کرکره فهم اینجهانی را! علی نفس من است! خود خود من است! به کدامین زبان بگویم؟ صلب در آسمان یک صلب بوده! و نور در آسمان یک نور بوده، در زمین دو تجلییافته! ما دو نفریم اما آفرینشمان یکبار بوده! خضر راه سلمان و مقداد و ابوذر و میثم و عمار و کمیل و مالک، مسیح انگشتان به عدل بریدهشده دزد، درراه حق بانام هر صد و چهل هزار نبی میشود خواندت، جوشن کبیر اسلام! مناجات شعبانیه رجب! دعای افتتاح خیبر! دعای سحر محراب! جامعه کبیره فضائل! دعای کمیل شبهای جمعه کربلا! مناجات منظومه خورشید!
خورشید بدر، مشتری رسول، زهرهزهرا، کهکشان سخن! صورت فلکی اسد! الا ای زخم قلب امینی علی… آی طنین فریاد خمینی علی... ای مشکلگشای سیدعلی علی... مولای مولوی، معنای مثنوی، الا یا شرب مدام حافظ، باب عشق و جوانی سعدی، گلستان بلاغت... ای پدر عظمت... هرچه بزرگی نامت سنگین است، هرچه فهم مقامت ثقیل است و هرچه درک کیستیات مغلق است، بر زبان جاری ساختن نامت مثل آب زلال خوشگوار و راحت است، هوای حرمت پر از حس خلاصی است، خواندن مدحت سبککنندهروح است. هرچه معرفتت مشکل علمشکافان است، عشقت قسمت دلهای ساده است. چگونه همسخنت مغز پیردانشمندان را سیراب میکند و هم لبخندت قلب کودکان را...
همچون قرآن در میان تمام کتابها
خورشید را تابهحال به چشم مادر نگریستهای؟ ما زمینیها، همه از خورشیدیم؛ جزئی از خورشیدیم. اینیک بحث کاملاً نجومی است. یک سحابی باانرژی و حرارت بالایی به دور خود میچرخد تا در مرکزش هستهای ایجاد شود که ما آن را ستاره میخوانیم. در ابتدا که ستارهای شکل میگیرد به شکل یک دیسک است. مرکزی متراکم دارد بهمانند یک هسته و در اطراف آن تودهای از اجرام با حرارت فراوان به دورش میچرخند. با گذر زمان، این توده آرامآرام سرد میشود و پراکنده میگردد و از هسته خود جدا میشود. از دل همین توده سیاراتی شکل میگیرند که بعضیهایشان سنگی و برخی نیز از گازند. این داستان شکلگیری یک منظومه است. سیارات یک منظومه، غالباً زاییده اختر آن منظومهاند و خورشید، مادر همه ماست. مادر همه اجرامی که در این منظومه یافت میشود. من گمان دارم وقتی خداوند در هنگام معرفی پنجتن آل عبا میفرماید: «هم فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها» درست به یک منظومه اشاره دارد.
منظومهای که خورشید آن فاطمه است و شاعر آیینی مرحوم حبیبالله چایچیان به زیبایی اشارهکرده به این مفهوم که «در آل کسا محور شخصیتهاست؛ مابین اب و بعل و بنوها زهرا.» چایچیان با تخلص شاعری حسان، این ابیات را در محضر عالم و عارف جلیلالقدر مرحوم آیتالله بهاءالدینی میخواند و هنگامیکه به این بیت میرسد، آقای بهاءالدینی ناگهان با صدای بلند میگوید حقیقت دارد، واقعیت دارد و حقیقت دارد… شاهد دیگر نقش محوری حضرت زهرا سلامالله علیها در میان ائمه همان حدیث امام عسکری علیهالسلام که «نحن حجة الله علی خلقه و فاطمة حجة الله علینا.»خداوند تمام مردم را با متر ومعیار اهلبیت میسنجد و اهلبیت علیهمالسلام را با متر و معیاری به اسم فاطمه. گویی همه عالم صدفی است و دختر رسولالله مروارید آن. گویی همه عالم گلدانی است و همسر امیرالمؤمنین گل آن. همه عالم قابی است و مادر ائمه تابلوی نگارین آن. گویی همه عالم منظومهای است و فاطمه زهرا خورشید آن. گویی لیلة القدر است در میان شبهای سال... قدر او یک راز است، همانگونه که قبرش راز است. بر قلبش آیات امامت نازل شد. گویی قرآن است در میان تمام کتابها... ذات او مادری کردن است.
چه برای پدر و چه برای همسر و چه برای همسایه و چه برای مسکین و فقیر و یتیم. همچون سوره انسان است در میان تمامی سورههای قرآن… اگر هرگز شویی نمیپذیرفت و فرزندی نمیآورد نیز مادر بود؛ اگر هرگز قدم به این جهان نمیگذاشت نیز مادر بود...
معنادارترین ازدواج جهان
سرانجام، معنای پدر بودن، بامعنای مادری زوج گردید. پدر تمام فضائل با مادر تمام فضائل زوج گردید. پدر امت با مادر خلقت زوج گردید. ازدواج علی و زهرا تا ابد زیبایی ازدواج را بیمه کرد، چراکه آن دو در حالی به زیر یک سقف رفتند که هستیای جز یکدیگر نداشتند. این معنادارترین ازدواج جهان است.
منبع : خبرگزاری مهر
اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت
معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل امیاسر!
پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد
صف طلا در بازار خیابان جهاد
شوخیهای موشکی!
اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل
اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل
معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش
خادمی که در کربلا مرگ خود را پیش بینی کرده بود
موکبداری عاشقانه شهربابکیها در عمارت ماری خانم فرانسوی
توصیههای طب ایرانی برای پیادهروی اربعین
یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون عرش
عکسی که هیچوقت نگرفتیم...
مغازهای که هر سال موکب میشود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!
مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیمکره!
دلتنگها یکدیگر را پیدا میکنند/ کربلاییشدن بدون نیت قبلی!
خوشرویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون
دشمن آتش و تبر/ «من، حبیبالله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»
گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!
چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندانبان/ پارک و هتل نمیخواهیم؛ درختها را آب بدهید!
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی!
ماجرای شلغمهای یک نماینده در توئیتر
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دستهایم جان داد!»
دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خطنویسی روی خط عاشقی!
وامهای راحتالحلقوم و ضمانتهای ضربدری!
عاقبت بخیری یک پمپ بنزین!
تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!