میرنیوز
به گزارش خبرگزاری مهر، پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی نوشت: در سیزدهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری، حجتالاسلاموالمسلیمن سید ابراهیم رئیسی با رای مردم به عنوان هشتمین رئیس جمهور ایران اسلامی انتخاب شد.
به همین بهانه برگهایی از زندگی و خاطرات حجتالاسلاموالمسلمین سید ابراهیم رئیسی که در گنجینه تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی ثبت و ضبط شده است برای نخستینبار منتشر میشود که در ادامه از نظر میگذرد.
زندگینامه، تحصیلات، مسئولیتها
سید ابراهیم رئیسالساداتی معروف به رئیسی در سال ۱۳۳۹ در محله نوغان مشهد به دنیا آمد. او در حوزه علمیة قم، اصول فقه را نزد آیتالله مروی، لمعتین را نزد آیتالله فاضل هرندی، رسائل را نزد آیتالله موسوی تهرانی، مکاسب محرمه را نزد آیتالله دوزدوزانی، کتاب البیع مکاسب را نزد آیتالله خزعلی، خیارات مکاسب را نزد آیتالله ستوده و آیتالله طاهری خرمآبادی و کفایه را نزد آیتالله سید علی محقق داماد، تفسیر قرآن کریم را نزد آیتالله مشکینی و آیتالله خزعلی، شرح منظومه و فلسفه را نزد آیتالله احمد بهشتی و یک دوره شناخت را نزد آیتالله مطهری و نهجالبلاغه را نزد آیتالله نوری همدانی آموخت.
حجتالاسلام رئیسی، خارج اصول را نزد آیتالله سید محمدحسن مرعشی شوشتری و آیتالله هاشمی شاهرودی و خارج فقه را نزد آیتالله آقا مجتبی تهرانی و آیتالله سید علی خامنهای رهبر معظم انقلاب تلمذ نمود. و با اتمام دوره سطح حوزه توانست به دوره کارشناسی ارشد رشته حقوق خصوصی راه یافته و پس از دفاع از پایاننامه خویش با عنوان «ارث بلا وارث» در سال ۱۳۸۰ با قبولی در کنکور دکترای مدرسه عالی شهید مطهری در رشته فقه و حقوق خصوصی ادامه تحصیل دهد. سید ابراهیم رئیسی با تکمیل تحقیقات خود در رشته فقه و حقوق، موفق به اخذ مدرک عالیترین سطح حوزه (سطح چهار) شد و در نهایت رساله دکترای خود را با عنوان «تعارض اصل و ظاهر در فقه و حقوق» دفاع کرد و با اخذ نمره ممتاز به درجه دکترای فقه و حقوق نائل آمد.
وی در دوران نهضت اسلامی از طلاب مبارز بود و خاطراتی شنیدنی از آن روزها دارد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، او در مناصب مختلف خدمت نمود. ورود حجتالاسلام سید ابراهیم رئیسی به عرصه مدیریت از سال ۱۳۵۹ و با حضور در جایگاه دادیاری شهرستان کرج آغاز شد و پس از مدتی با حکم شهید قدوسی، به سمت دادستان کرج منصوب شد. پس از دو سال در تابستان ۱۳۶۱ همزمان با دادستانی شهر کرج، مسئولیت دادستانی همدان را نیز عهدهدار شد. حضور همزمان او در این دو مسئولیت، برای مدتی ادامه یافت تا آنکه به عنوان دادستان استان همدان معرفی شد و از سال ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۳، در این سمت خدمت نمود.
سید ابراهیم رئیسی در سال ۱۳۶۴ به عنوان جانشین دادستان انقلاب تهران منصوب شد. امام خمینی(ره) طی احکام ویژه و مستقیم، او را برای رسیدگی به مشکلات اجتماعی در برخی استانها از جمله لرستان، کرمانشاه و سمنان مأمور کرد.
بعد از رحلت امام(ره)، آقای رئیسی با حکم رئیس وقت قوه قضائیه به سمت دادستان تهران منصوب شد و از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۳ به مدت پنج سال این مسئولیت را بر عهده داشت. ایشان از سال ۱۳۷۳ به ریاست سازمان بازرسی کل کشور منصوب شد. او از سال ۱۳۸۳ تا سال ۱۳۹۳، به مدت ده سال معاون اول قوه قضائیه بود و از سال ۱۳۹۳ تا اسفند ۱۳۹۴ نیز به عنوان دادستان کل کشور خدمت نمود. وی همچنین از سال ۱۳۹۱ با حکم مقام معظم رهبری به عنوان دادستان ویژه روحانیت مشغول به خدمت شد. وی در ۱۷ اسفند ۹۴، با حکم رهبر انقلاب به عنوان تولیت آستان قدس رضوی(ع) منصوب شد و در اسفند ۱۳۹۷ با حکم مقام معظم رهبری در جایگاه ریاست قوه قضائیه فعالیت خود را آغاز کرد.
گفتنی است در سال ۱۳۷۶، ایشان به پیشنهاد برخی اعضای جامعه روحانیت مبارز از جمله آیتالله مهدوی کنی و تصویب شورای مرکزی جامعه روحانیت به عضویت در آن شورا در آمد. حجتالاسلام سید ابراهیم رئیسی در سال ۱۳۸۵، از طرف جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و جامعه روحانیت مبارز برای عضویت در چهارمین دوره مجلس خبرگان رهبری نامزد شد که با بیش از ۸۰ درصد رأی مردم استان خراسان جنوبی انتخاب شد. دو سال پس از حضور در این مجلس، خبرگان ملت ایشان را به عنوان عضو هیئت رئیسه برگزید. همچنین ایشان در دوره پنجم مجلس خبرگان رهبری در اسفند ۱۳۹۴ نیز با کسب اکثریت آرا برای دومین بار به عنوان نماینده مردم خراسان جنوبی برگزیده شد.
حجتالاسلاموالمسلمین سید ابراهیم رئیسی در دوران نهضت اسلامی نیز در امر مبارزه فعال بود و بارها مورد تعقیب ساواک قرار گرفت. ایشان در دوران تبعید آیتالله خامنهای در ایرانشهر به دیدار ایشان شتافت و در آنجا نیز با سوءظن ساواک مواجه شد.
آنچه در پی میآید، بخشی از خاطرات و یادماندههای حجتالاسلام والمسلمین سید ابراهیم رئیسی است که در آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ثبت و ضبط شده است و برای نخستینبار منتشر میشود.
حضور در تظاهرات ضد رژیم
با اوجگیری مبارزه علیه رژیم شاه در سال ۱۳۵۶ که در پی شهادت آقا مصطفی خمینی و متعاقب آن، قیام ۱۹ دیماه رخ داد، حجتالاسلام رئیسی که در آن موقع حدودا ۱۷ ساله بود، به همراه دیگر طلاب مبارز در تظاهرات حضور مییافت. وی در این باره میگوید: «در ایام انقلاب که تظاهرات در قم به طور رسمی از ۱۹ دی آغاز شد، در همه این تظاهرات شرکت میکردم. جوان بودم و روحیه جوانی داشتم و در همه اجتماعاتی که در خانه مراجع و علما برگزار میشد شرکت میکردم. بعد از جریان اهانت به حضرت امام که طی انتشار مقالهای توسط فردی به نام رشیدیمطلق در روزنامه اطلاعات منتشر شده بود، مبدأ این اجتماعات بیشتر مدرسه آیتالله بروجردی بود. در بیشتر این اجتماعات از منزل مرحوم آیتالله گلپایگانی گرفته تا منزل همه علما شرکت میکردم؛ تا اینکه روز ۱۹ دی فرا رسید و در منزل آیتالله حسین نوری تیراندازی شد و عدهای به شهادت رسیدند. در همه این اجتماعات توفیق داشتم که در منازل علما باشم.
کار ما همیشه تا ۱۹ دی این بود که صبح به منزل یکی از مراجع میرفتیم و شب به منزل یکی دیگر. بعد از ۱۹ دی هم ضمن اینکه سعی میکردیم به درسها توجه داشته باشیم، اما در کنار آن حتما نسبت به خبرهای انقلاب و توجه به اطلاعیهها و پیامهای امام که از نجف میدادند حساسیت داشتیم و جزء برنامههای ما قرار گرفت. یعنی با توجه به آن شرایط علاوه بر مسئله درس، نسبت به مسائل سیاسی کشور حساسیت داشتیم. در تهران اجتماعاتی بود، گاهی به آنجا می رفتیم و گاهی هم در حرم بودیم.
هسته مبارزاتی طلاب در مدرسه آیتالله بروجردی
در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، طلاب جوان با تشکیل هستههای مبارزاتی، فعالیت خود را ساماندهی میکردند. یکی از این هستهها در مدرسه آیتالله بروجردی شکل گرفته بود. حجتالاسلام رئیسی که خود در آن هسته فعالیت جدی داشت، در این باره میگوید: «در اجتماعات طلبگی در مدرسه آیتالله بروجردی هستهای از بچههای انقلابی بود که مثلا جدیدترین اعلامیهها را در مدرسه نصب میکردیم و جدیدترین نوارهای انقلابی مربوط به مقام معظم رهبری را که در مشهد بودند و به قم میآمد در اختیار دوستان قرار میدادیم. هستهای بود که بیشتر جمعی از جوانهای هم سن و سال خود ما در مدرسه آیتالله بروجردی بودند. بعد از بسته شدن فیضیه و دارالشفاء، مدرسه خان که مدرسه آیتالله بروجردی بود و مرکزیت داشت هر وقت هر کس از منزل بیرون میآمد و به حرم میرفت سری هم به مدرسه خان میزد. مدرسه خان مرکزیت و پایگاه خبرگیری و خبررسانی درباره مسائل انقلاب شده بود.»
دستگیری توسط ساواک
حجتالاسلاموالمسلمین رئیسی در کارنامه مبارزاتی خود سابقه بازداشت توسط ساواک را نیز دارد. ایشان در شرح ماجرا میگوید: «قبل از انقلاب یک بار در قم دستگیر شدم و آن هم موقعی بود که با دو نفر از طلبهها داشتیم به یزد میرفتیم که در راهآهن دستگیر شدیم. تصور میشد همراه ما اعلامیههای امام هست، البته همراه بعضی از دوستان بود، ولی به یک شکلی جاسازی کرده بودند که کسی متوجه نشود که آنها هم متوجه نشدند.»
اولین دیدار با آیتالله خامنهای
حجتالاسلام رئیسی پیش از پیروزی انقلاب با آیتالله خامنهای آشنا شد. ایشان خود درباره نحوه این آشنایی میگوید: «علاوه بر جلساتی که ایشان [آیتالله خامنهای] داشتند، به عنوان یک طلبه جوان به همراه دیگر دوستان خدمت ایشان حاضر میشدیم. اولین برخورد ما با حضرت آقا موقعی بود که با یکی از دوستان به منزل آقای مهامی در مشهد رفته بودیم. آقای مهامی در مشهد نماینده و وکیل وجوهاتی امام بودند. همه میدانستند ایشان وکیل امام است. به منزل ایشان رفته بودیم که آقای هاشمینژاد و آقای خامنهای آنجا آمده بودند. ظاهرا آن سه بزرگوار با هم جلسه داشتند و من هم با یکی از دوستان طلبه منزل آقای مهامی بودم.»
گفتگو با آیتالله خامنهای در مسجد کرامت
دومین دیدار با آیتالله خامنهای نیز در جریان نهضت اسلامی میسر شد. حجتالاسلام رئیسی شرح دومین دیدار خود با آیتالله خامنهای را این طور روایت میکند: «دومین برخورد با حضرت آقا [در] مسجد کرامت بود که به عنوان طلبه با ایشان گفتوگویی داشتیم. دم در مسجد کرامت ایستاده بودیم و با ایشان صحبت میکردیم و مدت طولانی هم با بزرگواری حرفهای ما را گوش میدادند.»
سفر به ایرانشهر برای دیدار با آیتالله خامنهای
یکی از خواندنیترین خاطرات حجتالاسلاموالمسلمین رئیسی، روایت ایشان از سفر به ایرانشهر برای دیدار با آیتالله خامنهای است که از اواخر آذر ۵۶ به آن منطقه تبعید شده بودند. حجتالاسلام رئیسی در شرح این خاطره میگوید: «همیشه شیفته سخنرانیها و شخصیت انقلابی ایشان [آیتالله خامنهای] بودیم. به دلیل علاقهای که به ایشان داشتم، قبل از پیروزی انقلاب یک سفر تبلیغی داشتیم که با بعضی از طلاب به رفسنجان رفته بودیم و سفر تبلیغی خود را به سفر سیاسی تبدیل کردیم.
در آن زمان شروع کردیم با تبعیدیها دیدار داشته باشیم. سراغ آقایان معادیخواه و خلخالی رفتیم. آقای خلخالی در رفسنجان در تبعید بود. از آنجا هم به عشق دیدار با حضرت آقا به ایرانشهر رفتیم. یک شب آنجا بودیم که دو نفر از طلبهها را در خیابان دستگیر کردند که معمم بودند. ما دو نفر شخصی بودیم و به منزل حجتی کرمانی رفته بودیم. گفتند دیشب پنج شش بار از ساواک سراغ شما را گرفتهاند که شما را ببرند که ما به شکلی اینها را دست به سر کردیم. بعد هم فرمودند اینجا یک راه مخفی در ذهنم هست که با یک نفر راهبلد شما را از آنجا رد میکنم، چون شما بلد نیستید.
ساعت نه صبح که در منزل ایشان صبحانه خوردیم و آماده شدیم، فرمودند شما دو نفر با اینها حرکت کنید و از شهر بیرون بروید که اینها قطعا شما را میگیرند. ایشان عامل فراری دادن ما دو نفر از ایرانشهر شدند، چون دو نفر دیگرِ ما را دستگیر کرده بودند. آقایی بود که ایشان را میشناسم منتهی ایشان هم مهمان بود و به دیدار ایشان آمده، ولی راه بلد بود؛ چون یک ماهی بود که در منزل آقا حضور داشت.
قبل از انقلاب به زاهدان و منزل آقای کفعمی رفتیم که عالم شهر بود و در منزل ایشان آقای هاشمینژاد و آقای طبسی که به دیدن آقا در ایرانشهر رفته بودند - منتهی داشتند بر میگشتند - هم حضور داشتند. یک شبی منزل آقای کفعمی بودیم. وقتی از ایرانشهر بیرون آمدیم دیگر تحت تعقیب نبودیم.»
همین آقای خامنهای...!
حجتالاسلاموالمسلمین رئیسی در بخش دیگری از خاطراتش میگوید: «حضرت امام همیشه به عنوان یک شخصیت الگو و محوری بودند، اما یادم میآید دو سال قبل از انقلاب با طلبهها که مینشستیم و صحبت میکردیم گفتند اگر شاه برود چه کسی میخواهد مملکت را اداره کند؟ من هم گفتم همین آقای خامنهای امام جماعت مسجد کرامت بهترین شخص برای ریاستجمهوری است. آن موقع مرا مسخره کردند که این چه حرفی است که میزنی؟ اما انسان در جبین ایشان توان مدیریتی را میدید. عرض کردم در مشهد عالم زیاد داشتیم، اما عالمی که جوانان اعم از دانشجو و طلبه را دور خودش جمع کند نداشتیم. درسهای تفسیر ایشان واقعا جا نبود. این درحالی بود که ایشان تحت تعقیب و گاهی زندان بودند و در تبعید نمیگذاشتند که ایشان آزادانه عمل کند، ولی باز هم در این شرایط از این امور غافل نبودند و بدانها توجه میکردند.»
حضور در میان علمای متحصن
در بهمن ۵۷ هنگامی که علما در اعتراض به بسته شدن فرودگاهها و ممانعت از ورد امام، در دانشگاه تهران متحصن شدند، حجتالاسلام رئیسی نیز در دانشگاه تهران فعالیت داشت. خودش درباره آن روزها میگوید: «آن زمان [که] امام هنوز نیامده بودند، جزء جوانانی که در دانشگاه تهران فعالیت میکردند بودم؛ البته نه به عنوان متحصنین، چون علما متحصن بودند. در تمام آن یک هفته تحصن آنجا حضور داشتم، البته میگویم در عداد همان جوانانی که آنجا بودند فعالیت میکردم و دوست داشتم آنجا باشم. یعنی تمام آن یک هفتهای که آقایان تا آمدن امام متحصن بودند، در جمع همین جوانان پرشور حضور داشتم.
منبع : خبرگزاری مهر
اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت
معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل امیاسر!
پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد
صف طلا در بازار خیابان جهاد
شوخیهای موشکی!
اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل
اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل
معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش
خادمی که در کربلا مرگ خود را پیش بینی کرده بود
موکبداری عاشقانه شهربابکیها در عمارت ماری خانم فرانسوی
توصیههای طب ایرانی برای پیادهروی اربعین
یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون عرش
عکسی که هیچوقت نگرفتیم...
مغازهای که هر سال موکب میشود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!
مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیمکره!
دلتنگها یکدیگر را پیدا میکنند/ کربلاییشدن بدون نیت قبلی!
خوشرویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون
دشمن آتش و تبر/ «من، حبیبالله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»
گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!
چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندانبان/ پارک و هتل نمیخواهیم؛ درختها را آب بدهید!
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی!
ماجرای شلغمهای یک نماینده در توئیتر
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دستهایم جان داد!»
دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خطنویسی روی خط عاشقی!
وامهای راحتالحلقوم و ضمانتهای ضربدری!
عاقبت بخیری یک پمپ بنزین!
تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!