میرنیوز
خبرگزاری مهر؛ مجله مهر _ مرضیه کیان: هنگام غروب آفتاب بود که دل آسمان ترکید؛ پیش از آنکه «الله اکبر» شب نوزدهم زده شود. انگار دل آسمان زودتر از دل ما بیچارهها به ستوه آمد که قبل از «الغوث الغوث خلصنا من النار» گفتن، بندش پاره شد.
ساعت ۱۱ خواندن دعای جوشنکبیر در امامزاده قاضیالصابر دهونک شروع میشد. اما اینطور که آسمان خیال باریدن گرفته بود و صفحه رسمی میثم مطیعی هم استوری کرد که زیرانداز و چتر همراه داشته باشید، مثل اینکه حالا حالاها باران ادامهدار بود و قصد قطع شدن نداشت، از طرفی هم به خاطر رعایت پروتکلها ظرفیت امامزاده محدود شده بود و خیال اینکه مثل از دو سال پیش به قبل میشد داخل امامزاده جاگیر شد را باید از سر بیرون میکردیم.
همین چند روز پیش بود که خبر کمبارشی و خکشسالی تیتر یک خبرگزاریها شده بود. نه به آن پاییز و زمستان بیبخار و نه به این باران و رعد وبرق یکدفعهای وسط بهاری که چیزی کمتر از خرماپزان ندارد! ولی هرچه از دوست رسد نکوست. اصلاً آنقدر در این مدت اخبار ضد و نقیض شنیدهایم که درصد عکسالعمل نشاندادنمان کمکم دارد ضریب معکوس میگیرد!
راستش اولش کمی مردد بودم بین رفتن و ماندن. ولی مگر چند شب قدر در سال داریم که بخواهم دِلدِل کنم؟ اصلاً از کجا معلوم شاید همین باران نشانه باشد. شاید خدا خواسته مسیر را برایمان آب و جارو کند، کمی حال دلمان را خوب کند، بهمان بگوید «ببین فراموشت نکردم!»، مگر غیر این است که در روایات گفته شده اگر اندازه کوهها گناه کرده باشیم، در این شبهای قدر بخشیده میشود؟ حالا حساب کن باران رحمت هم روی سرت بریزد، اصلاً شاید جبران حسرت اربعینی است که گذشت و چشممان در حسرت تاول زدنهای کف پایمان در مسیر مشایه خشک شد، یا بغضهایی که باید در روضهها میترکید و از خجالت فاصلههای اجتماعی هیئتها بیخ حلقمان حنّاق شد و نترکید. نمیدانم هر چه که هست به فال نیک میگیرم و راهی دهونک میشوم.
انتخاب با خودت است که کجا باشی
بعد از گذر از دیوارهای دانشگاهالزهرا (س)، در خیابان دهونک گنبد فیروزهای آستان امامزاده قاضیالصابر (ع) دیده میشود. امامزاده قاضیالصابر (ع) از نوادگان امام سجاد (ع) است. او از بزرگترین و برجستهترین عالمان و فقهای دینی زمان خودش بود که نزدیک به ۹۰۰ سال از فوت آن عالم بزرگوار میگذرد.
با اینکه هنوز ساعت ۱۱ نشده ولی خیلیها زودتر رسیدهاند و هنوز فضای داخل امامزاده جای خالی زیاد دارد؛ آنها که زیر جایگاه مسقفی که تولیت امامزاده برای محفوظ ماندن زیر بارش باران تعبیه کرده جاگیر شدهاند شباهتشان به جمع چند نفره خانوادگی میخورد، آنهایی هم که کنار صندلیها چند نفری دور هم گعده درست کردهاند بیشتر شبیه بچههای هیئت هستند که رفاقت قدیمیتر با هم دارند. خیلیها هم تنها هستند و با خودشان خلوت کردند که بعید است اگر داخل امامزاده نرفتند دلیلش ترس از کرونا باشد! راستش دل میخواهد بتوانی از فضای روحانی حیاط امامزاده که در تلالو هاله نور سبز دانههای باران که زنجیروار به آسمان متصلت میکند دل بکنی.
فضای داخل امامزاده هم که لطف خودش را دارد. خنکای بیرون به داخل امامزاده خزیده. بوی خاک بارانخورده و عطر گلاب که در دیوارهای خشتوگلی و کاشیکاری فیزروزهای پیچیده، ترکیب بهشتی به فضا داده.
بعضیها که زرنگتر بودند، کنار مقبره شهدا، کنار ستون جاگیر شدند. یکی دو نفرشان هم پَر چفیهشان روی صورتشان شلال شده و به طور کامل ارتباطشان را با این دنیا قطع کردند؛ الحق که بغلدستی خوبی برای خودشان پیدا کردهاند. چه کسی میخواستند پیدا کنند بهتر از شهدا؟! که بتوانند یواشکی واسطهشان کنند بین خودشان و خدا؟
با اینکه هنوز مراسم شروع نشده، چراغهای اصلی خاموش است و نور قرمز لالههای کنار مزار شهدا و نورهایی که در سقف کار شده، هارمونی خوبی در فضا ایجاد کرده که ترکیبش با نور سبزی که از پنجرههای طلایی داخل ضریح روی کفپوش سنگی کف امامزاده تابیده، فضای روحانی به محیط بخشیده.
اول باید فرش قرمز دل را مهیا کرد
میثم مطیعی «الهی العفو» گویان مراسم را شروع میکند؛ هنوز نه روضهای خوانده شده و نه ذکر مصیبتی گفته شده که آرام آرام با هر العفوی که میگوید، صدای ولوم گریهها از پشت لایههای ماسکها بلندتر میشود.
وقتی فرش قرمز دل برای خوشآمدگویی مناجاتخوانی با روضه کوتاهی با بغض و اشک پهن شد، جوشنکبیر با سوز «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ» شروع میشود.
هنوز فرشهای ۱۲ متری امامزاده جای خالی برای نشستن چند نفر از بیرونیها را دارد که با راهنمایی پرهای رنگی خادمین در جاهای مشخص شده هدایت میشوند؛ بعضیهایشان انگار دیگر طاقت شدت باران را نداشتند که به داخل امامزاده پناه آوردند، این را میتوان از حجم خیسی پیراهنشان فهمید. بعضیها هم فقط سرشانههایشان خیس شده که معلوم است زودتر توانستند از هجوم باران فرار کنند.
مطیعی ۱۰۰ فراز جوشن کبیر را بیوقفه خواند؛ بعضی فرازها را از حفظ، بعضی فرازها را با سوز بیشتر، بعضی فرازها را کمی سریعتر، به بعضی فرازها که میرسید مکث کوتاهی میکرد و تاکید بیشتری روی واژگان داشت، در آخر آن فرازها صدای «الغوث» گفتنها بلندتر از فرازهای پس و پیش میشد؛ مثلاً آنجایی که میخواند «یَا أَمَانَ مَنْ لا أَمَانَ لَهُ» انگار تقریباً همگی نگاهی به ترجمه آن فراز هم میانداختند که همگی «الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنا مِنَ النّارِ یا رَبِّ» را با سوز بیشتر میگفتند.
خواندن جوشنکبیر یک ساعتونیم طول کشید. مطیعی زمان میان مناجاتجوانی و مراسم قرآن به سر حجت الاسلام محسن عباسی ولدی را روضهخوانی کرد؛ کمتر کسی بود که آرام نشسته باشد.
این روزها هم خاطره میشود
صدای باران همچنان در فضای امامزاده پیچیده بود. شدت بارش باران از تصور بارش باران بهاری گذشته بود و خیلی از معابر را مسدود کرده بود. خادمین امامزاده سعی در بازکردن معابر داشتند، بعضی از مردم هم کمک میکردند. با اینکه فضای مسقف برای خانمها در نظر گرفته شده بود و صندلی برای نشستن افرادی که نتوانستند وارد امامزاده شوند به تعداد چیده شده بود، اما شدت باران به حدی بود که صندلیها خیس شده بودند. از آنجاییکه کسی از هرم گرمای آفتاب روز توقع سرمای شبانه را نداشت، لباس مناسب نپوشیده بود و کمتر کسی بود که از سرمای هوا در بارش باران به خود نلرزد.
خادمان چند بار پشت هم تذکر میدادند که: «تو رو خدا برای دو شب بعدی حتماً لباس مناسب بپوشید، پیشبینی شده که این وضعیت هوا ادامه دارد.»
خیلی از جمعیتی که بیرون از امامزاده بودند، سرمای هوا را تاب نیاوردند و به ماشینهایشان پناه بردند، خیلیها هم ترجیح دادند در راه منزلشان بقیه مراسم را از طریق پخش زنده فضای مجازی دنبال کنند، بعضیها هم که تا اینجای مراسم را تحمل کرده بودند همانجا زیر سقف برزنتی پناه گرفتند و با اینکه فشردن دستانشان به هم نشان از سرمای هوا داشت با سوز صدای عباسی ولدی قرآن به سر گرفتند و احتمال اینکه گوشه کنار قرآن مصحفشان هم کمی نم برداشته باشد زیاد بود، آنهایی هم که از اول در صندلیهای وسطی نشسته بودند به نسبت کناریها از شدت باران محفوظتر بودند ولی به هر حال سوز سرما وجود داشت.
مراسم قرآن به سر طبق برنامهریزی که شده بود حوالی ساعت ۲ و نیم بامداد تمام شد و احیای شب نوزدهم ۱۴۰۰ با شرایط کرونایی و اتفاقهای پیشبینی نشده برگزار شد؛ مراسمی که در کنار تمام خاطرات این روزها خاطره میشود.
منبع : خبرگزاری مهر
اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت
معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل امیاسر!
پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد
صف طلا در بازار خیابان جهاد
شوخیهای موشکی!
اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل
اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل
معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش
خادمی که در کربلا مرگ خود را پیش بینی کرده بود
موکبداری عاشقانه شهربابکیها در عمارت ماری خانم فرانسوی
توصیههای طب ایرانی برای پیادهروی اربعین
یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون عرش
عکسی که هیچوقت نگرفتیم...
مغازهای که هر سال موکب میشود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!
مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیمکره!
دلتنگها یکدیگر را پیدا میکنند/ کربلاییشدن بدون نیت قبلی!
خوشرویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون
دشمن آتش و تبر/ «من، حبیبالله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»
گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!
چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندانبان/ پارک و هتل نمیخواهیم؛ درختها را آب بدهید!
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی!
ماجرای شلغمهای یک نماینده در توئیتر
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دستهایم جان داد!»
دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خطنویسی روی خط عاشقی!
وامهای راحتالحلقوم و ضمانتهای ضربدری!
عاقبت بخیری یک پمپ بنزین!
تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!