میرنیوز
یک سفارش خاص، یک دلبستگی همیشگی
قصه این صفحه از یک کار تبلیغاتی برای کاروان کربلا شروع میشود. طراح جوانی که نه مذهبی است و نه کربلا را میشناسد، به توصیه یکی از مشتریهایش راهی کربلا میشود. نه اشتیاق قبلی داشته و نه ظاهرش به این حرفها میخورد. صرفاً به دعوت مسئول کاروان کربلا کوله سفر میبندد. او از ضیافتی که برایش تدارک دیده شده خبری ندارد. از شب قبل سفر اما حال عجیبی پیدا میکند، حس میکند که اتفاق ویژهای در راه است؛ اما هنوز آن حس و اتفاق ویژه را نمیشناسد. پایش که به زمین کربلا میرسد، شک و تردیدهایش به یقین تبدیل میشود.
سحر احمدی متولد بهمن ماه سال ۷۱ است، دختر جوانی که چند سالی است پیج اینستاگرامی سفینه نجات را اداره میکند. اگر سری به این پیج بزنید، متوجه حال و هوای متفاوت پستهایش میشوید. اولین پست این صفحه برای ۳ سال پیش است و حدود دوسالی میشود که خانم احمدی صفحه را از حالت شخصی درآورده است و فقط فعالیتهای هنری میکند. طراحیهای این پیج سبک خاصی دارند، به دور از شلوغیهای ریاکارانه، در عین سادگی، شما را وادار میکنند عکسها را ذخیره کنید.
ایده ایجاد صفحه سفینه نجات از همان سفر ناگهانی به کربلا آمده است. سحر میگوید: «درست از حرم سیدالشهدا علیه السلام، مسیر زندگیام عوض شد؛ مثل کشتیای که غرقشدگان را نجات میدهد، مرا هم نجات دادند.» زندگی سحر از زیارت سال ۹۳ کربلا به کلی عوض میشود. به قول خودش آدم دیگری میشود. نماز میخواند و چادر سر میکند. بیتابی او برای زیارت آنقدر زیاد است که شش ماه بعد دوباره عازم کربلا میشود. و از آن به بعد دلتنگیهایش را طراحی میکند تا شاید اندکی مرهم قلب بیتاب زیارت باشد.
خانواده خانم احمدی از این تغییر او استقبال کردند اما در محیط کار، خیلی از پیشنهادات کاری ایشان به واسطه تغییر نوع پوشش و برخورد او، محدود شد. اما چه باک؟!
وقتم هدیه به امام حسین
طراح سفینه نجات برای آمادهسازی هر پست، روزها زمان میگذارد. به خصوص اگر از خطاطی خودش استفاده کند، انرژی بیشتری لازم هست. طراحی، شغل خانم احمدی است، اما او بیشتر وقتش را برای طراحیهای سفینه نجات میگذارد تا شاید کار کوچکی برای امام حسین علیه السلام کرده باشد.
برخلاف بسیاری از صفحات گرافیکی مذهبی، در صفحه این طراح جوان خبری از تبلیغات نیست. سحر احمدی علاقهای به کسب درآمد از این صفحه ندارد و محتوای آن صرفاً تسکینی برای رفع دلتنگیهای اوست. اما دلچرکین است از کپیبرداریهای بدون اجازه. با اینکه چندین بار این نکته را به مخاطبانش گوشزد کرده، آدرس پیج را پاک نکنند، بازهم هستند کسانی که بدون اجازه طرحها را کپی میکنند.
سفینه نجات روز به روز پستهایش بهتر و حرفهایتر میشود. در این صفحه اینستاگرامی علاوه بر عکسنوشته و طرحهای ترکیبی با خطاطی، مداحیهای طراحیشده در قالب فیلم را میبینید که به مناسبتهای مختلف پست میشود و البته گزینه بسیار مناسبی است برای کسانی که میخواهند دلتنگیهایشان را استوری کنند. اما این تمام ماجرا نیست. چون تمرکز این صفحه فقط روی طرحهای گرافیکی نیست. سحرخانم از محتوا هم غافل نشده، بنا بر این از نهج البلاغه، احادیث، کتابها و… مطالب خوبی را در قالب استوری کار میکند و دلش میخواهد که همه با سخنان ائمه هم آشنا شوند.
طراحیهای خانم احمدی روز به روز در صفحات شخصی بیشتر دست به دست میشود و عجیب این است که این بانوی جوان به تنهایی این پیج را اداره میکند و در تمام شبهای زیارتی و مناسبات، دست پر حاضر میشود. یعنی تقریباً روزی نیست که به پیج او سر بزنید و با مطلبی نو مواجه نشوید. راستی شما در این روزهایی که حال و هوای پیادهروی اربعین را دارد، دیدهاید که او رنج فراقش را چطور به تصویر میکشد؟
منبع : خبرگزاری مهر
اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت
معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل امیاسر!
پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد
صف طلا در بازار خیابان جهاد
شوخیهای موشکی!
اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل
اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل
معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش
خادمی که در کربلا مرگ خود را پیش بینی کرده بود
موکبداری عاشقانه شهربابکیها در عمارت ماری خانم فرانسوی
توصیههای طب ایرانی برای پیادهروی اربعین
یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون عرش
عکسی که هیچوقت نگرفتیم...
مغازهای که هر سال موکب میشود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!
مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیمکره!
دلتنگها یکدیگر را پیدا میکنند/ کربلاییشدن بدون نیت قبلی!
خوشرویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون
دشمن آتش و تبر/ «من، حبیبالله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»
گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!
چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندانبان/ پارک و هتل نمیخواهیم؛ درختها را آب بدهید!
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی!
ماجرای شلغمهای یک نماینده در توئیتر
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دستهایم جان داد!»
دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خطنویسی روی خط عاشقی!
وامهای راحتالحلقوم و ضمانتهای ضربدری!
عاقبت بخیری یک پمپ بنزین!
تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!