میرنیوز
خبرگزاری مهر؛ مجله مهر _ مرضیه کیان: «در یک ماه اخیر، پستچی منطقه، آدرس خانه ما را کامل یاد گرفته! حداقل روزی ۴ یا ۵ بار زنگ در خانه را میزند و خانمم برای تحویل گوشیها میرود جلوی در…»
محمد فرجی حدود یک ماه است که پویش "گوشی کار کرده" را به راه انداخته. جرقه طرح این پویش هم از روزی در ذهنش زده شد که برای ثبت نام دختر و پسرش (فاطمه حسنا و محمد حسن) به مدرسههایشان رفت و به خاطر شرایط کرونایی به مدیر مدرسهها تاکید کرد: «من به هیچ وجه با این اوضاع، حاضر نیستم امسال بچههایم را حضوری سر کلاس بفرستم!»
از آنجایی هم که حضور دانشآموزان سر کلاسها به شرط شرکت در برنامههای مجازی مدرسه، اجباری نیست، قرار شد تا فاطمه حسنا و محمد حسن مجازی کلاسهای مدرسه را شرکت کنند.
فرجی تعریف میکند: «شبی که از ثبت نام بچهها به خانه برگشتم با خودم گفتم "من بچهها رو مدرسه نمیفرستم، اما خانوادههایی که گوشی ندارند باید چه کار کنند! اون طفلکیها باید حتماً ۲، ۳ روز در هفته مدرسه بروند! " ذهنم درگیر شده بود تا اینکه با خانمم تصمیم گرفتیم پویشی به نام "گوشی کار کرده" و "تبلت کارکرده" به راه بیاندازیم»
محمد فرجی از ۲ سال پیش برای افرادی که دوست داشتند در روز اربعین کربلا بروند اما توان مالی نداشتند، از طریق صفحه اینستاگرام خود کمپین به راه انداخت و سال اول توانست با کمک مردم حدود ۹۰ نفر زائر اولی و در سال دوم ۴۰۰ نفر را به کربلا بفرستد. فعالیتهای فرجی به صورت ماهیانه هم پابرجاست؛ او ماهانه صدقهها و نذورات مردم را برای قربانی کردن گوسفند، جمع میکند و بعد از ذبح گوسفند، گوشتهای قربانی را در مناطق محروم پخش میکند!
گوشی و تبلت کارکرده با شما، هزینه تعمیرات با من
همان شب که فرجی و همسرش به این ایده رسیدند، تصمیم گرفتند با اعتمادی که در این چند سال از طرف مردم جلب کردند، پویش گوشی کارکرده را عملی کنند. فرجی میگوید: «با برنامه گوشی یک بنر تبلیغاتی ساده آماده کردم و در صفحه اینستاگرامم قرار دادم، و پیشنهاد دادم هر کدام از دنبال کننده ها که بنر تبلیغاتی جذاب طراحی کند و برایم بفرستد، به قید قرعه به ۱۰ نفر عطر حرم امام حسین هدیه میدهم.... بعد از این پیشنهاد کلی بنر تبلیغاتی بامزه به دستم رسید و بعد از استوری کردن توسط خودم و دنبال کننده ها خدا را شکر این طرح، خیلی سریع با استقبال روبرو شد و تا الان ۳۰۰ گوشی کارکرده تحویل گرفتم.»
بین این گوشیها و تبلتهای کارکرده، خیلیها هم خراب بود اما آقای فرجی گفته بود که هزینه پست و تعمیر را خودش متقبل میشود. در این راه دخترش فاطمه حسنا او را همراهی میکند. محمد با خنده میگوید: «یک بار فاطمه حسنا را به کورههای آجر پزی بردم و از آن موقع که دخترم شرایط آنجا را دید، یکی از طرفداران پر و پا قرص حمایت از نیازمندان شده، الان هم به عنوان مشاور اعظم من است! وقتی گوشیها و تبلتها به حدود ۱۰ عدد میرسد با هم به تعمیرگاه میبریم. تعمیرکار گوشیها هم با شرایط خاص جهادی با ما حساب میکند و دستمزد کمی میگیرد!»
مدیون مردم هستم
فعالیتهای سابقهدار آقای فرجی در طول این دو سال باعث شده که برخی مناطق محروم را خوب بشناسد. او میگوید: «حدود ۳۰، ۴۰ خانوار را در روستاهای اطراف تهران و مازندران و گلستان میشناختم که نه تنها بچهها گوشی و تبلت نداشتند، حتی پدر و مادرهایشان هم گوشی نداشتند که در اختیار بچهها قرار دهند تا بتوانند از کلاسهای مجازی استفاده کنند! از طرفی هم با واسطههایی که در شهرستانها برای پخش قربانیها در ارتباط بودم با خانوادههای دیگر ارتباط گرفتیم تا گوشیها را به دستشان برسانیم و تا الان این گوشیها در شمال، قم، شهرکرد، زابل و در همین تهران بین خانوادههای نیازمند واجد شرایط پخش شده.»
محمد زیر لب "الحمدلله" میگوید و خدا را شکر میکند: «خدا را شکر که مردم به من اعتماد کردند و توانستم این خدمت را انجام بدهم. وقتی خودم گوشیها را به دست بچهها میرسانم صحنههایی میبینم که قابل وصف نیست؛ لبخندهایی که بر چهره این بچهها مینشیند من را در ادامه دادن پویش مصمم میکند. دیدن این خندهها را مدیون مردم هستم!»
دلی به وسعت دریا
فرجی چند داستان جالب از تحویل گرفتن گوشیها را مرور میکند: «یک روز یک دختر خانم ۸ ساله به نام ضحی ورامینی با پدرش آمد دم در خانه ما. تبلتش را آورده بود گفت: "عمو من با این تبلت بازی میکردم، ولی دیگه نمیخوام باهاش بازی کنم. میخوام یکی از دوستام که تبلت و گوشی نداره باهاش درس بخونه! "
یا یک روز دیگر یک دختر خانم دانشجو با ۳ تا گوشی آمد! گفت " این گوشیها برای خودمه، باطری یک گوشی اذیتم میکنه، یکی دیگر هدیه بوده و اصلاً استفاده نکردم، از قاب سومی هم خوشم نمیومد و استفاده نکردم! "
یا یک گوشی به دستمان رسید که پاور بانک هم همراهش بود. یک خانم آن را ارسال کرده بود و در برگهای نوشته بود: "چون باطری گوشی مشکل دارد، پاور بانک هم ارسال شده! "»
کیفیت گوشی و تبلتها برایم مهم است
پویش "گوشی کارکرده" تنها به دریافت گوشی و تبلت محدود نشد. فرصت برای افرادی که دوست داشتند در این پویش شرکت کنند اما گوشی و تبلت کارکرده نداشتند و پولشان در حدی نبود که گوشی آکبند بخرند و ارسال کنند هم فراهم شد تا به شماره حساب آقای فرجی هر مبلغی در توانشان هست واریز کنند. فرجی از واریزهای نقدی میگوید: «مردم از ۵,۰۰۰ تومان تا یک میلیون تومان برای من کارت به کارت کردهاند که تا الان ۱۹ میلیون تومان جمع شده؛ از کانادا و بحرین هم واریزی داشتیم که شماره حساب برون مرزی یکی از دوستان صرافم را فرستادم! قرار است تا چند روز آینده با این مبلغ چند گوشی بخرم؛ گوشیهای بالای اندروید ۴ که بچهها موقع استفاده اذیت نشوند و برنامهها قابل اجرا باشد. البته این را هم بگویم که گوشیهایی که تا الان ارسال شده هم اندروید بالای ۴ داشتند و اینچ تبلیت ها پایین ۷ نبوده!»
به نیت هر عمود یک گوشی کارکرده
امسال که کرونا چشم بسیاری از دلدادگان امام حسین را که منتظر پیاده روی اربعین بودند، از اشک غلطان کرده است، فرجی برای التیام بخشیدن به دلشان پویش "هر عمود یک گوشی" را طراحی کرده؛ علت انتخاب نام هر عمود را هم کربلاییها خیلی خوب میدانند. نام عمود برای کربلا رفتهها پر است از خاطره؛ دم فلان عمود منتظریم، عمود فلان استراحت میکنیم، عمود مثلاً ۱۰۰ رستوران دارد والخ… خلاصه اینکه به قول فرجی: «"عمود" پای ثابت صحبت زائران است!»
با پویش "گوشی و تبلت کارکرده" خیلی از گوشیها و تبلتها که ته کشوها و کمدها خاک میخورد و شاید اصلاً بعضی خانوادهها یادشان رفته بود که همچین چیزهایی را در خانه دارند، با کمی دست کشیدن به سر و رویشان کادو کرده و پاپیون خورده به دست بچههایی رسید که خطر مبتلا شدن به این ویروس لعنتی با حضور در کلاسها آنها را تهدید میکرد! فرجی این طرح را تا جایی که خود مردم استقبال کنند ادامه میدهد...
منبع : خبرگزاری مهر
اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت
معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل امیاسر!
پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد
صف طلا در بازار خیابان جهاد
شوخیهای موشکی!
اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل
اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل
معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش
خادمی که در کربلا مرگ خود را پیش بینی کرده بود
موکبداری عاشقانه شهربابکیها در عمارت ماری خانم فرانسوی
توصیههای طب ایرانی برای پیادهروی اربعین
یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون عرش
عکسی که هیچوقت نگرفتیم...
مغازهای که هر سال موکب میشود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!
مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیمکره!
دلتنگها یکدیگر را پیدا میکنند/ کربلاییشدن بدون نیت قبلی!
خوشرویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون
دشمن آتش و تبر/ «من، حبیبالله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»
گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!
چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندانبان/ پارک و هتل نمیخواهیم؛ درختها را آب بدهید!
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی!
ماجرای شلغمهای یک نماینده در توئیتر
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دستهایم جان داد!»
دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خطنویسی روی خط عاشقی!
وامهای راحتالحلقوم و ضمانتهای ضربدری!
عاقبت بخیری یک پمپ بنزین!
تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!