میرنیوز

زندگی بعد از جنگ برایم سخت شده / مادرم مرا راهی جبهه کرد

زندگی بعد از جنگ برایم سخت شده / مادرم مرا راهی جبهه کرد 2020-09-26T09:52:27+03:30

خبرگزاری مهر؛ مجله مهر _ مرضیه کیان: «خوش قولی را از پدرم یاد گرفتم. همیشه می‌گفت وقتی با کسی قرار می‌گذارید ۱۰ دقیقه زودتر آن‌جا باشید تا کسی منتظر نماند.»

حاج فرامرز، یک ربع زودتر از ساعتی که برای شروع گفتگو هماهنگ کرده بودیم به محل قرار رسید. جراحت جنگ و بیماری‌هایی که این چند سال مهمانش کرده، توان راه رفتن را برایش سخت کرده و صحبت کردنش را شمرده شمرده و با مکث...

راهی سالن اجتماعات شدیم برای شروع خاطره‌بازی و روایت‌ها...

همان اول حاج فرامرز کیان، یک قطعه عکس روی میز گذاشت. بی‌اختیار بغضش ترکید. به عکس خیره شد و شروع کرد: «زندگی کردن بعد از سال‌های جنگ خیلی برایم سخت شده. حکمتش را نمی‌دانم که چرا من هم آن روزها به جمع شهدا ملحق نشدم؟!»

زندگی بعد از جنگ برایم سخت شده / مادرم مرا راهی جبهه کرد

آن قطعه عکس، عکس پیکر برادر شهیدش، فریبرز بود که سال ۶۵ در منطقه سومار غرب همراه ۲ نفر دیگر به شهادت رسیده بود. بغضش را با جرعه آبی قورت داد: «حرف‌های ما یک طرف و حرف‌های مادر شهدا یک طرف دیگر! هر بار که این عکس را می‌بینم بیشتر از هر چیزی صبوری مادران شهدا برایم تداعی می‌شود! برادرم رفته بود جبهه. سال ۶۱ بود. من سن و سالم کم بود و می‌خواستم بروم جبهه اما یواشکی! ولی آخرش به من گفتند که به پدرت اطلاع بده! آمدم خانه و موضوع را مطرح کردم، پدرم مخالفت کرد و گفت بگذار برادرت برگردد بعد تو برو… من با بغض رفتم خوابیدم. صبح دیدم یکی من را تکان می‌دهد که از خواب بیدار شوم. نگاه کردم دیدم مادرم است، گفت: "پاشو این ساک را بستم و آماده‌ست؛ تا بابا بیدار نشده برو." مادرم من را راهی کرد.»

همه رفتید جبهه علی ماند و «حوزش»!

سکوت می‌کند. نفسی تازه می‌کند. "خدا رحمتش کند" می‌گوید و ادامه می‌دهد: «سال ۶۳ که شد پدرم همراه ۳ برادر دیگرم همگی در جبهه حضور داشتیم. در خانه، مادرم بود و خواهرم و برادر کوچکم که ۷ سالش بود. وقتی نامه علی کوچولو به دستم رسید که با سواد اول ابتدائیش نوشته بود: "شما همه رفتید جبهه و علی مانده و حوزش"! (که حوض را هم با "ز" نوشته بود) بیشتر فکر مادرم افتادم که اگر ما همه در جبهه‌ایم و مشغول جنگ هستیم و سختی‌های خودمان را داریم، مادرم هم با اداره کردن خانه و داشتن دلهره اینکه پسرها و همسرش سالم به خانه برمی‌گردند یا نه، سختی‌های خودش را دارد.»

این خاطره بهانه‌ای شد تا از حاجی بخواهم با برادرش علی کوچولو که الان ۴۱ سالش است تماس بگیرد که اگر چیزی از آن روزها در خاطرش مانده برایمان بگوید. حاجی تماس گرفت و بعد از شرح ماجرا، گوشی را روی بلندگو گذاشت و سکوتی چند ثانیه‌ای بر فضا حاکم شد. فکر کردیم تماس قطع شده، اما علی آقا با صدایی بغض‌آلود و بریده بریده شروع کرد به صبحت کردن. متوجه شدیم رفته به خاطرات آن سال‌ها: «خواهرم در جواب داداش که جویای احوال بود از حال و روزمان نوشته بود: "خوبیم، ملالی نیست جز دوری شما" و از این حرف‌ها. مادرم هم نشسته بود و می‌گفت بنویس "کی برمی‌گردید؟ "، "کجا هستید؟ "، "حالتان خوب است؟ "… خوب یادم هست که آن نامه کاغذی کاه‌ی بود. خودکار را برداشتم و نوشتم: "همه‌تان رفتید جبهه، علی مانده و حوزش"!

باز هم بغض راه گلویش را گرفت و بعد از چند ثانیه سکوت صدایش را صاف کرد و ادامه داد: «حرف‌ها را باید از زبان مادرم که تا چند سال پیش در بین‌مان بود می‌شنیدیم. قطعاً کلی حرف داشت برای گفتن… راستش آن روزها سختی عدم حضور مرد در خانه به خاطر امورات زندگی، آزاردهنده نبود؛ چرا که مادرم برای خودش شیرزنی بود! در نبود برادرها و پدرم یک تنه هم مادر بود، هم پدر بود و هم برادر. سختی آن روزها دل‌نگرانی‌ها بود، دل‌تنگی‌ها بود، استرس اینکه پسرش از سر کوچه با دست و پای شکسته و قطع شده برمی‌گردد…!»

علی خودش علت این نگرانی‌ها را می‌داند. بی‌هیچ سوالی دلیلش را توضیح می‌دهد: «آن روزها همه مردم یک هدف مشترک داشتند و آن هم پیروزی و اطاعت از دستور ولی امر بود. به خاطر همین بود که کسی به این فکر نمی‌کرد که مردش در خانه نیست. اگر در محله حتی یک مرد هم در خانه بود که برای استراحت یا مرخصی و دیدن خانواده از جنگ برگشته بود، کارِ خانه‌های تمام همسایه‌ها را انجام می‌داد. از خرید کردن گرفته تا پارو کردن برف پشت بام تمام خانه‌ها…»

وقتی صحبت از روزهایی شد، که خبر شهادت برادرشان را آوردند، آهی کشید و گفت: «من آن موقع فقط ۹ سالم بود که داداش فریبرز شهید شد. سختی‌ها را مادرم کشید. باید از او می‌پرسیدیم آن لحظه که درِ خانه را باز کرد و خبر شهادت پسرش را شنید چه حالی شد…! باید پای حرف‌هایش می‌نشستیم…»

پیکر برادرم مثل پرنده‌ای بی‌جان برگشت

با علی آقا خداحافظی کردیم و حاج فرامرز ادامه داد: «همه منطقه بودیم. از عملیات کربلای ۵ برگشتیم عقب که استراحت کنیم. شهید داوود حیدری فرمانده گردان ما از قول مسئول تعاون گفت که یکی از اعضای خانواده‌تان باید برگردد خانه. مادرتان همه را به خط کرده و از بچه‌های تعاون می‌خواهد که یکی یکی تابوت شهدا را باز کنند تا پیکر شهدا را ببیند. می‌گوید یکی از این‌ها پسر من است. هرچه می‌گوئیم حاج خانم اگر پسر شما شهید شده باشد اطلاع می‌دهیم، قبول نمی‌کند… شما بیایید که ما حریف نمی‌شویم! خلاصه پدرم رفت و بعد از پدرم من رفتم. وقتی رسیدم خبر شهادت فریبرز را آورده بودند و وقتی رسیدم از سر کوچه حجله و پلاکاردها را دیدم. همان‌جا حالم بد شد و پاهایم سست شد. پدرم گفت: "یادته تو عملیات جنازه بچه‌ها را پشت کانال ماهی یکی یکی به خط می‌کردی؟ فکر کن برادرت هم یکی از همان بچه‌هاست…! " وقتی دیدم پدرم اینطوری گفت پاهایم دوباره قوت گرفت. کمی که مراسم خلوت‌تر شد از مادرم پرسیدم چرا می‌رفتی تعاون؟ گفت: "خواب دیدم در کوچه گنجشکی از بالا افتاد کف دستم، نگاه کردم دیدم شبیه یکی از بچه‌هایم است که به چشمش تیر خورده." برادرم در عملیات کربلای ۶، هشت روز در سومار اسیر می‌شود و بعد از آن با یک تیر خلاصی به چشمش با دست‌های بسته شهید می‌شود. نکته عجیب این است که وقتی خبر شهادت برادرم را داده بودند و بستگان منزلمان بودند، مادرم آب به صورت آن‌ها می‌پاشید که به هوش بیایند...!»

حدود ۳۰ سال از پایان جنگ می‌گذرد. بسیاری از مادران شهدا سال‌ها با دیدن جوان‌های شبیه پسر شهیدشان بارها و بارها در خود شکستند و آه کشیدند و یادشان کردند. بسیاری از آنها دلتنگی و درد فراق در دل ریختند و پروردگار آن‌ها را به آغوش فرزاندشان رساند. بسیاری هم هنوز نمی‌دانند پسرشان شهید شده یا زنده است! چشمشان به در خشک شده که یا قامت پسرشان قاب در را پر کند و یا خبر شهادتش را بشنوند…!

منبع : خبرگزاری مهر


کلمات کلیدی :
اشتراک گذاری :

آخرین اخبار مجازی

اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت

اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت
2024-10-28T12:14:11+03:30
همدان- روایت امروز از حرکت بزرگ بانوانی است که یک کار اثرگذار را به صورت خودجوش در راستای کمک به جبهه مقاومت رقم زده‌اند.

معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل ام‌یاسر!

معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل ام‌یاسر!
2024-10-24T22:34:05+03:30
ظهر چهارشنبه دوم آبان‌ماه، خانواده‌ شهید معصومه کرباسی و همسر لبنانی ایشان با رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند.

پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد

پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد
2024-10-06T12:51:53+03:30
شیراز- پنج سال بیشتر نداشت اما از دوچرخه تازه نفسش دل کند تا لبخند شادی را بر چهره یک کودک فلسطینی بنشاند و این لبخند بشود دلخوشی‌ کودکانه اش.

صف طلا در بازار خیابان جهاد

صف طلا در بازار خیابان جهاد
2024-10-03T16:38:26+03:30
همراهش کیفی بود که سفت آن را به خودش چسبانده بود. او را «حاج خانم» صدا می‌کنیم. دست‌پاچه بود.

شوخی‌های موشکی!

شوخی‌های موشکی!
2024-10-02T11:38:32+03:30
عملیات وعده صادق ۲ در شبکه‌های اجتماعی بسیار بحث‌برانگیز بوده است. بسیاری از کاربران شبکه‌های اجتماعی با احساسی از شعف و غرور، اظهارات طنزآمیزی را در این بار...

اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل

اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل
2024-10-01T14:11:50+03:30
بانوان ایرانی در حرکتی جهادی و خودجوش زیورآلات گران‌قیمت خود را برای کمک به لبنان اهدا می‌کنند.

اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل

اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل
2024-10-01T13:58:31+03:30
بانوان ایرانی در حرکتی جهادی زیورآلات گران‌قیمت خود را برای کمک به لبنان می فروشند.

معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش 

معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش 
2024-08-20T12:37:15+03:30
اینجا کربلاست، خیابان های منتهی به بین الحرمین، اینجا افراد هر کدام سعی دارند در حد توان و بضاعتشان به آقا، خودی نشان دهند و مزدی بیش از آنچه کرده اند، دریاف...

خادمی که در کربلا  مرگ خود را پیش بینی کرده بود

خادمی که در کربلا  مرگ خود را پیش بینی کرده بود
2024-08-20T12:10:26+03:30
مرگ هر کسی را یک جور و یک زمان فرا میگیرد اما آقا رحیم خادمی بود که در کربلا مرگ خودش را پیش بینی کرده بود.

موکب‌داری عاشقانه شهربابکی‌ها در عمارت ماری خانم فرانسوی

موکب‌داری عاشقانه شهربابکی‌ها در عمارت ماری خانم فرانسوی
2024-08-20T11:57:07+03:30
شهر بابکی ها موکب خود را در عمارت خانم ماری پیروالکمن فرانسوی برپا کرده اند.

توصیه‌های طب ایرانی برای پیاده‌روی اربعین

توصیه‌های طب ایرانی برای پیاده‌روی اربعین
2024-08-19T14:17:15+03:30
متخصصین طب ایرانی معتقدند؛ با چند روش ساده می توان عوارض پباده روی طولانی را کاهش داد.

یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون‌ عرش

یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون‌ عرش
2024-07-22T19:16:24+03:30
شب هفتم امام حسین(ع) است؛ کسی که مادرش در قیامت لباسی خونین همراه دارد و یکی از ستون‌های عرش را گرفته و از خدا می‌خواهد میان او قاتلان فرزندش حکم کند.

عکسی که هیچ‌وقت نگرفتیم...

عکسی که هیچ‌وقت نگرفتیم...
2024-07-08T16:03:06+03:30
بهادری جهرمی بعد از دیدار با رهبر انقلاب درباره جای خالی «شهیدجمهور» نوشت: عکسی که بیشتر از همه دوست داشتم عکسی بود که هیچ وقت نگرفتم، کنار مردی خستگی ناپذیر...

مغازه‌ای که هر سال موکب می‌شود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!

مغازه‌ای که هر سال موکب می‌شود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!
2023-09-07T17:16:53+03:30
«هر چه داریم از امام حسین(ع) داریم. زندگی‌مان مال امام حسین(ع) است. این کار هم بساط هر سال است، این مغازه پدرمان است که خادم و عاشق امام حسین (ع) بود. ما هم ...

مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیم‌کره!

مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیم‌کره!
2023-09-04T15:36:59+03:30
فیلتر کردن بسترهای مختلف فضای مجازی در سطح جهان مسئله تازه‌ای نیست؛ از جنوب غرب آسیا که شدت فیلترینگ در آن بیشتر است گرفته تا چند قاره آن طرف‌تر در کشور کانادا.

دلتنگ‌ها یکدیگر را پیدا می‌کنند/ کربلایی‌شدن بدون نیت قبلی!

دلتنگ‌ها یکدیگر را پیدا می‌کنند/ کربلایی‌شدن بدون نیت قبلی!
2023-09-03T13:30:14+03:30
هنگام تماشای اعزام زائران افغانستانی اشک می‌ریختند؛ گویا دلتنگ‌ها یکدیگر را پیدا می‌کنند و انگار بدرقه اربعینی‌ها، به مناسک جاماندگان تبدیل شده باشد، جاماندگ...

خوش‌رویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون

خوش‌رویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون
2023-08-26T10:01:16+03:30
«مشکل زائران افغانستانی ارتباط چندانی به ایران ندارد؛ مربوط به دولت افغانستان است که اربعین برایش در اولویت نیست و متولی دولتی برای زیارت اربعین ندارد، بنابر...

دشمن آتش و تبر/ «من، حبیب‌الله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»

دشمن آتش و تبر/ «من، حبیب‌الله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»
2023-08-15T14:21:28+03:30
حبیب‌الله حاجی‌زاده، سال‌ها است بدون اینکه کسی از او بخواهد یا حقوقی دریافت کند از جنگل‌ها مراقبت می‌کند: «ما نه می‌گذاریم آتش به جان جنگل بیفتد، نه می‌گذاری...

گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!

گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!
2023-08-14T13:07:53+03:30
شبکه‌های اجتماعی این روزها چالش‌هایی را رواج می‌دهند که مبنای علمی ندارند، دنبال جذب مخاطب هستند و سعی دارند القا کنند: «شما تنها با شرکت در چالش‌ها، به یک ا...

چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندان‌بان/ پارک و هتل نمی‌خواهیم؛ درخت‌ها را آب بدهید!

چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندان‌بان/ پارک و هتل نمی‌خواهیم؛ درخت‌ها را آب بدهید!
2023-08-12T13:01:13+03:30
همسایگان زندان «رجایی شهر» بعد از تخلیه از این ندامتگاه، بیش از آنکه از سال‌ها همجواری با آن شکایت کنند، به فکر آینده بودند: «ما از مسئولان پارک و هتل نمی‌خو...

«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسه‌های نظامی

«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسه‌های نظامی
2023-08-07T20:23:55+03:30
بعد از پایان دیدار خودم را به امیر ایرانی می‌رسانم و می‌گویم بعد از این مأموریت چه برنامه‌ای دارید؟ مختصر جواب می‌دهد: «انشاالله دوستان و دشمنان را مثل مأمور...

«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسه‌های نظامی!

«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسه‌های نظامی!
2023-08-07T15:57:38+03:30
بعد از پایان دیدار خودم را به امیر ایرانی می‌رسانم و می‌گویم بعد از این مأموریت چه برنامه‌ای دارید؟ مختصر جواب می‌دهد: «انشاالله دوستان و دشمنان را مثل مأمور...

ماجرای شلغم‌های یک نماینده در توئیتر

ماجرای شلغم‌های یک نماینده در توئیتر
2023-08-01T14:43:59+03:30
روزنامه «جوان» در گزارشی به ماجرای جر و بحث اخیر نماینده مردم تربت‌جام در مجلس با کاربران توئیتری پرداخت.

سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم در مسیر شهر جان داد!»

سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم در مسیر شهر جان داد!»
2023-07-29T00:24:02+03:30
«تقریباً دو ساعت طول کشید تا نارگل را به شهر ببریم. در این مسیر دخترم روی دست من بود و آرام جان می‌داد! شاید اگر جاده آسفالت بود و مسیر رسیدن به شهر راحت‌ و ...

سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم در مسیر شهر جان داد!»

سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم در مسیر شهر جان داد!»
2023-07-26T10:37:22+03:30
«تقریباً دو ساعت طول کشید تا نارگل را به شهر ببریم. در این مسیر دخترم روی دست من بود و آرام جان می‌داد! شاید اگر جاده آسفالت بود و مسیر رسیدن به شهر راحت‌ و ...

سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم جان داد!»

سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم جان داد!»
2023-07-26T09:43:56+03:30
«تقریباً دو ساعت طول کشید که نارگل را به شهر ببریم. در این مسیر دخترم روی دست من بود و آرام جان می‌داد! شاید اگر جاده آسفالت بود و مسیر رسیدن به شهر راحت‌ و ...

دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خط‌نویسی روی خط عاشقی!

دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خط‌نویسی روی خط عاشقی!
2023-07-23T11:03:54+03:30
«مجید دستانی» از 12سال ماشین‌نویسی در محرم می‌گوید که با رفقایش، خودروها را با خط خوش مزین به نام اباعبدالله(ع) می‌کنند،خودروهایی که تا مدت‌ها مثل بیلبوردهای...

وام‌های راحت‌الحلقوم و ضمانت‌های ضربدری!

وام‌های راحت‌الحلقوم و ضمانت‌های ضربدری!
2023-07-20T12:18:55+03:30
روزنامه «همشهری» در گزارشی به تبلیغات اخیر برخی شرکت‌ها برای اعطای وام بدون ضامن پرداخت و ابعاد غیرقانونی بودن آن را شفاف کرد، این گزارش همچنین توضیحاتی دربا...

عاقبت بخیری یک پمپ بنزین! 

عاقبت بخیری یک پمپ بنزین! 
2023-07-20T11:38:56+03:30
خودرو را پارک کردم و به محل گودبرداری برگشتم و پرسیدم اینجا قبلاً پمپ بنزین نبود؟ جوابشان حافظه تصویری‌ام را تأیید کرد: «پمپ بنزین بود! دیگر نیست؛ حالا قرار ...

تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!

تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!
2023-07-19T13:19:04+03:30
می‌گویند نوشیدن چای داغ در لیوان‌های پلاستیکی احتمال ابتلاء به سرطان را افزایش می‌دهد؛ اعتراضی نیست! فقط ای کاش طعم چای بعد از روضه را عوض نکند. کافی است چای...
X فیلم جدید فیلم جدید دانلود فیلم و سریال تبلیغات شما (پیام به تلگرام)