میرنیوز

نذر پرچم و خاطره عَلَم برادر

نذر پرچم و خاطره عَلَم برادر 2020-09-16T14:52:35+04:30

خبرگزاری مهر؛ مجله مهر _ نسرین اسکندری: دقیقاً نمی‌دانم این نذر از کجا آمد نشست توی سرم؛ همین که پرچم نذر کنم. پرچم بخرم ببرم درِ خانه‌هایی که رنگ محرم ننشسته روی در و دیوارشان و خواهش کنم به احترام امام حسین (ع) پرچم را بزنند سر در خانه‌شان. توی این اوضاع بدی که نمی‌شود هر جایی مجلس روضه برپا کرد، لااقل اینجوری نشان بدهیم که عزاداریم.

شاید همان دو شب پیش که وسط هیئت حس کردم کمرم تیر کشید؛ آن وقتی که برادر مرحومم را تجسم کردم که دارد عَلَم می‌چرخاند وسط هیئتی‌ها. حتماً همان‌جا خیال نذر پرچم افتاده توی سرم.

علمدار دسته سینه‌زنی محله بود. اصلاً خودش بود و چند تا از بر و بچه‌های هم سن و سال خودش که دسته محله را راه انداختند. اولش با چند تا تکه پارچه سیاه که هر کدامشان از خانه‌هاشان می‌بردند و مثلاً می‌شد پرچمشان و یک بلندگوی دستی دنبال هم راه می‌افتادند، سینه می‌زدند و هر شب سینه‌زنی را توی خانه یکی از همسایه‌ها ختم می‌کردند. همسایه‌ها هم هر کدام با شیر و بیسکویت و چای و شربت و هر نذری که داشتند ازشان پذیرایی می‌کردند. بزرگ‌تر که شدند پول جمع کردند و تکه تکه وسایل دسته را خریدند و کم کم دسته‌ای راه افتاد که بیا و ببین.

همیشه می‌گفت خدا برساند برای هیئت یک عَلَم بزرگ درست و حسابی می‌خرم. دوست داشت همة پولش را خودش بدهد. بعدها علمداری را کنار گذاشت و شد سردسته سینه‌زن‌ها. هنوز هم همین‌جوری است. سن‌وسال‌دارها و پیشکسوت‌های هر دسته و آنها که قشنگ‌تر و مردانه‌تر سینه می‌زنند؛ می‌ایستند بالای دسته و هدایتگر سینه‌زن‌های دیگر می‌شوند؛ یک چیزی شبیه میان‌دارهای هیئت‌های امروزی.

کم‌کم مجبور شد سردسته بودن را هم کنار بگذارد، اما نه رویای علم را. هرچه بیشتر می‌گذشت هوش و حواسش کمتر می‌شد اما یاد رویای خریدن یک علم بزرگ همیشه بزرگترین آرزوی او بود. بابا بارها بهش گفته بود: پ

«وسط سینه‌زنی از ابوالفضل بخواه شفات بده، به آقا بگو حالت رو خوب کنه تا براش یه علم بزرگ بخریم.» اما او فقط آخرش را می‌شنید؛ همان جایی که برای آقا یک علم بزرگ می‌خریم. لبخند می‌زد و می‌گفت حتماً می‌خریم.

این آخری‌ها مسئول گاریِ خُنچه قاسم شده بود. خنچه‌ای که توی لار با این تصور که حضرت قاسم تازه داماد بوده که به شهادت رسیده، به یاد و به احترام او چیده می‌شود روی یک گاری یا ماشین و یکی می‌شود مسئول آن. او مسئول خنچه دسته محله شده بود اما من که خواهرش بودم، می‌دانستم چشم‌هایش پی آن علم بزرگ جلوی دسته است، پی اینکه بتواند یک بار دیگر برای آقا علم بلند کند.

حالا هر جا حرفی از علم باشد یا پرچم بزرگی علم شده باشد، یاد او و رویای قشنگش علم می‌شود توی دلم. مثل همان دو شب پیش. نشسته بودم روی یکی از صندلی‌های وسط هیئت و تک تک کلمات روضه خوان را توی ذهنم تجسم می‌کردم اما باز بغضم جرئتِ از هم پاشیدن نداشت. چند ردیف بالاتر دست‌های رفیق هیئتی‌ام هم‌نوا با صدای مداح ضرب گرفته بود روی زانوهایش. همیشه همینجوری است. یک‌جوری وسط روضه می‌سوزد که انگار خودش ایستاده است وسط سوختن دامن‌ها. نمی‌دانم، اصلاً از او بعید نیست که خودش آتش را دیده باشد! چقدر دلم برای شنیدن صدای گریه‌هایش تنگ شده است. هرچند بیشتر وقت‌ها روضه‌خوان بای بسم الله را که می‌گوید بلند می‌شود و می‌رود کنج خلوتی دور از همه آشناها و بساط گریه‌اش را پهن می‌کند.

بغض شهادت قاسمِ داماد هنوز وا نشده بود و داشت خفه‌ام می‌کرد. دلم می‌خواست مثل روزهای کودکی‌ام یکی مرا ببرد بنشاند توی گاری خنچه قاسم تا از ترس دور شدن گاری از بابا و برادرهایم بزنم زیر گریه. چشم از نخل گوشه حیاط برنمی‌داشتم. در عجب بودم چطور این شب‌ها با این حجم اشک و آه هنوز سربلند ایستاده است. نور قرمز را جوری تابانده بودند روی قد و قامتش انگار از چنگال پیش‌هایش (برگ‌های درخت نخل به زبان لاری) داشت خون می‌چکید.

روی دیوارِ آن طرف نخل، توی قرمزی نوری که پاشیده روی دیوار، سایه مردها داشت سینه می‌زد و سایه پرچمی خوش رقصی می‌کرد. سر چرخاندم تا خود پرچم را ببینم. از پشت پارچة سیاه بلندی که مجلس زن‌ها را از مردها جدا کرده بود پرچم قرمزی با سرعت می‌چرخید. موج پرچم جوری توی قلبم شور انداخت که از جا پریدم. نفسم پشت ماسکی که به صورت زده بودم بند آمد. انگار خود او بود که آن وسط ایستاده بود و پرچم می‌تکاند.

پشت سرم زنی با صدای بلند گریه می‌کرد و داد می‌زد. حال عجیبی داشت. دلم می‌خواست برگردم تا زن را ببینم اما ادب اجازه نمی‌داد زل بزنم به خلوت آدم‌ها. خیره شدم به یالثارات الحسین وسط پرچم. دوست داشتم پرده سیاه کنار برود و من علمدار را ببینم تا یقین کنم او برادر من نیست.

توی نگاهم هنوز پرچم می‌رقصید که زن فریاد زد: «یا زینب»، نسیم ملایمی خورد توی صورتم و تنم را وسط آن گرما لرزاند. گلویم درد گرفت. چشم‌هایم سوخت، کمرم تیر کشید و همین که در دلم زمزمه کردم: «لایوم کیومک یا اباعبدالله» گره از بغضم باز شد.

منبع : خبرگزاری مهر


کلمات کلیدی :
اشتراک گذاری :

آخرین اخبار مجازی

اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت

اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت
2024-10-28T12:14:11+03:30
همدان- روایت امروز از حرکت بزرگ بانوانی است که یک کار اثرگذار را به صورت خودجوش در راستای کمک به جبهه مقاومت رقم زده‌اند.

معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل ام‌یاسر!

معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل ام‌یاسر!
2024-10-24T22:34:05+03:30
ظهر چهارشنبه دوم آبان‌ماه، خانواده‌ شهید معصومه کرباسی و همسر لبنانی ایشان با رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند.

پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد

پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد
2024-10-06T12:51:53+03:30
شیراز- پنج سال بیشتر نداشت اما از دوچرخه تازه نفسش دل کند تا لبخند شادی را بر چهره یک کودک فلسطینی بنشاند و این لبخند بشود دلخوشی‌ کودکانه اش.

صف طلا در بازار خیابان جهاد

صف طلا در بازار خیابان جهاد
2024-10-03T16:38:26+03:30
همراهش کیفی بود که سفت آن را به خودش چسبانده بود. او را «حاج خانم» صدا می‌کنیم. دست‌پاچه بود.

شوخی‌های موشکی!

شوخی‌های موشکی!
2024-10-02T11:38:32+03:30
عملیات وعده صادق ۲ در شبکه‌های اجتماعی بسیار بحث‌برانگیز بوده است. بسیاری از کاربران شبکه‌های اجتماعی با احساسی از شعف و غرور، اظهارات طنزآمیزی را در این بار...

اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل

اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل
2024-10-01T14:11:50+03:30
بانوان ایرانی در حرکتی جهادی و خودجوش زیورآلات گران‌قیمت خود را برای کمک به لبنان اهدا می‌کنند.

اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل

اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل
2024-10-01T13:58:31+03:30
بانوان ایرانی در حرکتی جهادی زیورآلات گران‌قیمت خود را برای کمک به لبنان می فروشند.

معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش 

معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش 
2024-08-20T12:37:15+03:30
اینجا کربلاست، خیابان های منتهی به بین الحرمین، اینجا افراد هر کدام سعی دارند در حد توان و بضاعتشان به آقا، خودی نشان دهند و مزدی بیش از آنچه کرده اند، دریاف...

خادمی که در کربلا  مرگ خود را پیش بینی کرده بود

خادمی که در کربلا  مرگ خود را پیش بینی کرده بود
2024-08-20T12:10:26+03:30
مرگ هر کسی را یک جور و یک زمان فرا میگیرد اما آقا رحیم خادمی بود که در کربلا مرگ خودش را پیش بینی کرده بود.

موکب‌داری عاشقانه شهربابکی‌ها در عمارت ماری خانم فرانسوی

موکب‌داری عاشقانه شهربابکی‌ها در عمارت ماری خانم فرانسوی
2024-08-20T11:57:07+03:30
شهر بابکی ها موکب خود را در عمارت خانم ماری پیروالکمن فرانسوی برپا کرده اند.

توصیه‌های طب ایرانی برای پیاده‌روی اربعین

توصیه‌های طب ایرانی برای پیاده‌روی اربعین
2024-08-19T14:17:15+03:30
متخصصین طب ایرانی معتقدند؛ با چند روش ساده می توان عوارض پباده روی طولانی را کاهش داد.

یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون‌ عرش

یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون‌ عرش
2024-07-22T19:16:24+03:30
شب هفتم امام حسین(ع) است؛ کسی که مادرش در قیامت لباسی خونین همراه دارد و یکی از ستون‌های عرش را گرفته و از خدا می‌خواهد میان او قاتلان فرزندش حکم کند.

عکسی که هیچ‌وقت نگرفتیم...

عکسی که هیچ‌وقت نگرفتیم...
2024-07-08T16:03:06+03:30
بهادری جهرمی بعد از دیدار با رهبر انقلاب درباره جای خالی «شهیدجمهور» نوشت: عکسی که بیشتر از همه دوست داشتم عکسی بود که هیچ وقت نگرفتم، کنار مردی خستگی ناپذیر...

مغازه‌ای که هر سال موکب می‌شود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!

مغازه‌ای که هر سال موکب می‌شود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!
2023-09-07T17:16:53+03:30
«هر چه داریم از امام حسین(ع) داریم. زندگی‌مان مال امام حسین(ع) است. این کار هم بساط هر سال است، این مغازه پدرمان است که خادم و عاشق امام حسین (ع) بود. ما هم ...

مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیم‌کره!

مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیم‌کره!
2023-09-04T15:36:59+03:30
فیلتر کردن بسترهای مختلف فضای مجازی در سطح جهان مسئله تازه‌ای نیست؛ از جنوب غرب آسیا که شدت فیلترینگ در آن بیشتر است گرفته تا چند قاره آن طرف‌تر در کشور کانادا.

دلتنگ‌ها یکدیگر را پیدا می‌کنند/ کربلایی‌شدن بدون نیت قبلی!

دلتنگ‌ها یکدیگر را پیدا می‌کنند/ کربلایی‌شدن بدون نیت قبلی!
2023-09-03T13:30:14+03:30
هنگام تماشای اعزام زائران افغانستانی اشک می‌ریختند؛ گویا دلتنگ‌ها یکدیگر را پیدا می‌کنند و انگار بدرقه اربعینی‌ها، به مناسک جاماندگان تبدیل شده باشد، جاماندگ...

خوش‌رویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون

خوش‌رویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون
2023-08-26T10:01:16+03:30
«مشکل زائران افغانستانی ارتباط چندانی به ایران ندارد؛ مربوط به دولت افغانستان است که اربعین برایش در اولویت نیست و متولی دولتی برای زیارت اربعین ندارد، بنابر...

دشمن آتش و تبر/ «من، حبیب‌الله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»

دشمن آتش و تبر/ «من، حبیب‌الله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»
2023-08-15T14:21:28+03:30
حبیب‌الله حاجی‌زاده، سال‌ها است بدون اینکه کسی از او بخواهد یا حقوقی دریافت کند از جنگل‌ها مراقبت می‌کند: «ما نه می‌گذاریم آتش به جان جنگل بیفتد، نه می‌گذاری...

گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!

گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!
2023-08-14T13:07:53+03:30
شبکه‌های اجتماعی این روزها چالش‌هایی را رواج می‌دهند که مبنای علمی ندارند، دنبال جذب مخاطب هستند و سعی دارند القا کنند: «شما تنها با شرکت در چالش‌ها، به یک ا...

چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندان‌بان/ پارک و هتل نمی‌خواهیم؛ درخت‌ها را آب بدهید!

چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندان‌بان/ پارک و هتل نمی‌خواهیم؛ درخت‌ها را آب بدهید!
2023-08-12T13:01:13+03:30
همسایگان زندان «رجایی شهر» بعد از تخلیه از این ندامتگاه، بیش از آنکه از سال‌ها همجواری با آن شکایت کنند، به فکر آینده بودند: «ما از مسئولان پارک و هتل نمی‌خو...

«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسه‌های نظامی

«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسه‌های نظامی
2023-08-07T20:23:55+03:30
بعد از پایان دیدار خودم را به امیر ایرانی می‌رسانم و می‌گویم بعد از این مأموریت چه برنامه‌ای دارید؟ مختصر جواب می‌دهد: «انشاالله دوستان و دشمنان را مثل مأمور...

«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسه‌های نظامی!

«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسه‌های نظامی!
2023-08-07T15:57:38+03:30
بعد از پایان دیدار خودم را به امیر ایرانی می‌رسانم و می‌گویم بعد از این مأموریت چه برنامه‌ای دارید؟ مختصر جواب می‌دهد: «انشاالله دوستان و دشمنان را مثل مأمور...

ماجرای شلغم‌های یک نماینده در توئیتر

ماجرای شلغم‌های یک نماینده در توئیتر
2023-08-01T14:43:59+03:30
روزنامه «جوان» در گزارشی به ماجرای جر و بحث اخیر نماینده مردم تربت‌جام در مجلس با کاربران توئیتری پرداخت.

سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم در مسیر شهر جان داد!»

سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم در مسیر شهر جان داد!»
2023-07-29T00:24:02+03:30
«تقریباً دو ساعت طول کشید تا نارگل را به شهر ببریم. در این مسیر دخترم روی دست من بود و آرام جان می‌داد! شاید اگر جاده آسفالت بود و مسیر رسیدن به شهر راحت‌ و ...

سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم در مسیر شهر جان داد!»

سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم در مسیر شهر جان داد!»
2023-07-26T10:37:22+03:30
«تقریباً دو ساعت طول کشید تا نارگل را به شهر ببریم. در این مسیر دخترم روی دست من بود و آرام جان می‌داد! شاید اگر جاده آسفالت بود و مسیر رسیدن به شهر راحت‌ و ...

سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم جان داد!»

سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم جان داد!»
2023-07-26T09:43:56+03:30
«تقریباً دو ساعت طول کشید که نارگل را به شهر ببریم. در این مسیر دخترم روی دست من بود و آرام جان می‌داد! شاید اگر جاده آسفالت بود و مسیر رسیدن به شهر راحت‌ و ...

دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خط‌نویسی روی خط عاشقی!

دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خط‌نویسی روی خط عاشقی!
2023-07-23T11:03:54+03:30
«مجید دستانی» از 12سال ماشین‌نویسی در محرم می‌گوید که با رفقایش، خودروها را با خط خوش مزین به نام اباعبدالله(ع) می‌کنند،خودروهایی که تا مدت‌ها مثل بیلبوردهای...

وام‌های راحت‌الحلقوم و ضمانت‌های ضربدری!

وام‌های راحت‌الحلقوم و ضمانت‌های ضربدری!
2023-07-20T12:18:55+03:30
روزنامه «همشهری» در گزارشی به تبلیغات اخیر برخی شرکت‌ها برای اعطای وام بدون ضامن پرداخت و ابعاد غیرقانونی بودن آن را شفاف کرد، این گزارش همچنین توضیحاتی دربا...

عاقبت بخیری یک پمپ بنزین! 

عاقبت بخیری یک پمپ بنزین! 
2023-07-20T11:38:56+03:30
خودرو را پارک کردم و به محل گودبرداری برگشتم و پرسیدم اینجا قبلاً پمپ بنزین نبود؟ جوابشان حافظه تصویری‌ام را تأیید کرد: «پمپ بنزین بود! دیگر نیست؛ حالا قرار ...

تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!

تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!
2023-07-19T13:19:04+03:30
می‌گویند نوشیدن چای داغ در لیوان‌های پلاستیکی احتمال ابتلاء به سرطان را افزایش می‌دهد؛ اعتراضی نیست! فقط ای کاش طعم چای بعد از روضه را عوض نکند. کافی است چای...
X فیلم جدید فیلم جدید دانلود فیلم و سریال تبلیغات شما (پیام به تلگرام)