میرنیوز

نمی‌توانم برای حسین عزاداری نکنم

نمی‌توانم برای حسین عزاداری نکنم 2020-08-28T16:34:58+04:30

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله _ نفیسه گروهی: در را که باز می‌کنم، محبوبه صندلی‌اش را کشیده عقب و نمی‌توانم سوار شوم. مجبورم از در عقب سمت راننده سوار شوم. صندلی محبوبه وسط ماشین است؛ نه آنقدر جلو که کنار محسن قرار بگیرد و نه آنقدر عقب که بتوانم راحت ببینمش. با نگرانی سلام می‌کنم. محبوبه لبخند می‌زند و به آرامی جواب سلامم را می‌دهد. اما محسن فقط سری تکان می‌دهد و ماشین را روشن می‌کند. می‌خواهم از نگرانی‌ام بگویم که اشاره‌ی ابروی محبوبه را می‌بینم. معلوم است بحث‌شان شده.

محسن از توی آینه حسابی ابروهایش در هم است و چهره‌اش برافروخته. تکیه می‌دهم و سعی می‌کنم سکوت فضا را نشکنم. محبوبه حسابی ورم کرده است. بازوهایش روی صندلی جا نمی‌شود. از عقب که نگاه می‌کنم، پهن شده روی صندلی. از پنج‌شنبه‌ی هفته‌ی قبل هم که دیدمش، چاق‌تر شده است. بالشتک پشت کمرش را جابه‌جا می‌کند:

«من اصرار کردم بریم مراسم. توی مسیر با اینکه آقا محسن لاکپشتی رانندگی می‌کرد، دو بار ماشین افتاد توی چاله چوله‌ها و یه مقدار کمرم درد گرفت. مجبور شدیم وسط راه چند دقیقه‌ای وایسیم تا حالم جا بیاد.»

می‌گویم:

«مگه دکترت…»

محسن می‌پرد توی حرفم و با ناراحتی می‌گوید:

«بله، دکتر گفته ولی کو گوش شنوا!»

«محسن جان من خوبم…»

«محبوبه تو خوب نیستی، امام حسینم راضی نیست که تو با این حالت پاشی بری روضه.»

«من که نمی‌خوام برم روضه. توی ماشین می‌شینم. فقط از دور ببینم و صدای روضه رو بشنوم برام کافیه.»

محسن دودستی فرمان را گرفته است و از بس آرام رانندگی می‌کند که یک عابر پیاده به راحتی می‌توانست از ماشین ما سبقت بگیرد. محبوبه رو کرد به من و گفت:

«ببخشید مزاحم تو شدیم، آخه محسن گفت باید یک نفر همراه داشته باشی، مامان که با اون پا دردش نمی‌تونه یک ساعت تو ماشین بشینه، بخاطر همین مزاحم خواهر گلم شدم.»

لبخندی می‌زنم و دستم را روی شانه‌اش می‌گذارم، اما نگرانش هستم. به‌خاطر ناراحتی محسن نمی‌توانم حرفی بزنم. از خانه‌ی ما تا هیئت شهدای گمنام پنج دقیقه راه است که پانزده دقیقه طول می‌کشد. محسن، ماشین را جلوی در ورودی پارک می‌کند و می‌گوید:

«خودت بهتر میدونی دکتر قدغن کرده که راه بری و نباید مدت طولانی بشینی. پس فقط چند دقیقه!»

بعد با تاکید می‌گوید:

«فَ قَ ط چند دقیقه.»

صدای نوحه را می‌شنویم. چند نفر ماسک زده‌اند و جلوی در ورودی ایستاده‌اند. نصف صندلی‌های چیده شده‌ی هیئت پر شده است. محبوبه دستگیره‌ی در را محکم گرفته و به بارگاه شهدای گمنام خیره شده. دو بارگاه با فاصله‌ی کوتاهی روبه‌روی هم قرار دارند. و به راحتی از پشت نرده‌های سفید و کوتاه حائل خیابان دیده می‌شوند. روی هر نرده یک پرچم کوتاه مشکی نصب شده. ستون‌های بلند و سفید بارگاه با پارچه‌های مشکی پوشیده شده‌اند. زیر هر گنبد چهار شهید گمنام دفن شده است. قبور مطهر شهدا بالاتر از سطح زمین قرار دارد و تمام آن محیط با سنگ‌های مرمر سفید فرش شده است. هر بار که برای زیارت قبور شهدا می‌آمدیم مادرم می‌گفت:

«این گنبد و ستون‌ها من رو یاد آرامگاه حافظ می‌ندازه.»

مادرم درست می‌گفت. از این فاصله که نگاه می‌کنم خیلی شبیه‌اش است. سمت راست بارگاه موکب کوچکی قرار دارد. روی در موکب، تابلوی کوچکی هست که با خط نستعلیق نوشته شده: «ایستگاه صلواتی.» پنجره‌ی کوچکی که رو به خیابان باز می‌شد با پارچه‌ای مشکی پوشانده شده. رویش نوشته شده یا حسین عطشان. صدای هق‌هق گریه‌ی محبوبه می‌آید و بلافاصله سرفه‌هایش شروع می‌شود. محسن تمام حواسش به محبوبه است. محبوبه هنوز دستگیره‌ی در را رها نکرده. سرفه‌هایش که بیشتر می‌شود با دست چپش مچ دست محسن را می‌گیرد و به سختی به صندلی تکیه می‌دهد. محسن با عجله از کیف کتان قهوه‌ای جلوی پای محبوبه، اسپری را برمی‌دارد. چند تکان محکم می‌دهد و جلوی دهان محبوبه می‌گذارد. دو پاف با فاصله‌ی یک نفس. بعد هم نفس عمیقی می‌کشد و آرام می‌گیرد. چند دقیقه‌ای که می‌گذرد محبوبه شال مشکی‌اش را مرتب می‌کند. بعد با پشت دست راستش چشمان نم‌دارش را پاک می‌کند. نگاهی به محسن می‌اندازد و با لبخند می‌گوید:

«من حالم خوبه، تو هم برو یه زیارتی بکن.»

محسن اسپری را روی کنسول می‌گذارد. از ماشین پیاده می‌شود. نگاه محبوبه قفل شده است روی محسن. چند تقه به پنجره می‌زند و با اشاره به محسن می‌فهماند که ماسکش را بزند. محسن قدبلند و چهارشانه است. با قدم‌های بلند از خیابان رد شد. به نرده‌ها که می‌رسد دستش را روی سینه‌اش می‌گذارد و همان جلوی در کفش‌هایش را درمی‌آورد و داخل می‌شود.

«می‌دونم دلش تنگ شده بود برای شهدای گمنام ولی بخاطر من هیچ حرفی نمی‌زنه. می‌بینی چه ارادتی داره. با اینکه اونجا فرش نیست و همه با کفش میرن ولی جلوی در کفش‌هاش رو درآورد.»

شانه‌ای بالا می‌اندازم و به صندلی تکیه می‌دهم. سرش را برمی‌گرداند. توی چشم‌هام نگاه می‌کند و با ناراحتی می‌گوید:

«هفت ماهه که از خونه بیرون نرفتم. تعداد ترک‌های روی سقف و خط‌های روی کمد دیواری رو حفظم… چند شبه که از محرم گذشته. دیگه تحمل خونه رو نداشتم. نمی‌تونم برای امام حسین عزاداری نکنم.»

بغضش رو فرو می‌دهد و می‌گوید:

«مگه ما فقط برای حاجت‌هامون امام می‌خوایم. این کمترین کاریه که می‌تونم انجام بدم.»

نوای محزون نوحه چشمان‌مان را بارانی کرده است. من به محبوبه فکر می‌کنم. به نه سال انتظار آن دو برای بغل کردن بچه‌شان. به حاجتی که تا دو ماه دیگر مستجاب می‌شود.

منبع : خبرگزاری مهر


کلمات کلیدی :
اشتراک گذاری :

آخرین اخبار مجازی

اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت

اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت
2024-10-28T12:14:11+03:30
همدان- روایت امروز از حرکت بزرگ بانوانی است که یک کار اثرگذار را به صورت خودجوش در راستای کمک به جبهه مقاومت رقم زده‌اند.

معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل ام‌یاسر!

معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل ام‌یاسر!
2024-10-24T22:34:05+03:30
ظهر چهارشنبه دوم آبان‌ماه، خانواده‌ شهید معصومه کرباسی و همسر لبنانی ایشان با رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند.

پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد

پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد
2024-10-06T12:51:53+03:30
شیراز- پنج سال بیشتر نداشت اما از دوچرخه تازه نفسش دل کند تا لبخند شادی را بر چهره یک کودک فلسطینی بنشاند و این لبخند بشود دلخوشی‌ کودکانه اش.

صف طلا در بازار خیابان جهاد

صف طلا در بازار خیابان جهاد
2024-10-03T16:38:26+03:30
همراهش کیفی بود که سفت آن را به خودش چسبانده بود. او را «حاج خانم» صدا می‌کنیم. دست‌پاچه بود.

شوخی‌های موشکی!

شوخی‌های موشکی!
2024-10-02T11:38:32+03:30
عملیات وعده صادق ۲ در شبکه‌های اجتماعی بسیار بحث‌برانگیز بوده است. بسیاری از کاربران شبکه‌های اجتماعی با احساسی از شعف و غرور، اظهارات طنزآمیزی را در این بار...

اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل

اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل
2024-10-01T14:11:50+03:30
بانوان ایرانی در حرکتی جهادی و خودجوش زیورآلات گران‌قیمت خود را برای کمک به لبنان اهدا می‌کنند.

اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل

اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل
2024-10-01T13:58:31+03:30
بانوان ایرانی در حرکتی جهادی زیورآلات گران‌قیمت خود را برای کمک به لبنان می فروشند.

معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش 

معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش 
2024-08-20T12:37:15+03:30
اینجا کربلاست، خیابان های منتهی به بین الحرمین، اینجا افراد هر کدام سعی دارند در حد توان و بضاعتشان به آقا، خودی نشان دهند و مزدی بیش از آنچه کرده اند، دریاف...

خادمی که در کربلا  مرگ خود را پیش بینی کرده بود

خادمی که در کربلا  مرگ خود را پیش بینی کرده بود
2024-08-20T12:10:26+03:30
مرگ هر کسی را یک جور و یک زمان فرا میگیرد اما آقا رحیم خادمی بود که در کربلا مرگ خودش را پیش بینی کرده بود.

موکب‌داری عاشقانه شهربابکی‌ها در عمارت ماری خانم فرانسوی

موکب‌داری عاشقانه شهربابکی‌ها در عمارت ماری خانم فرانسوی
2024-08-20T11:57:07+03:30
شهر بابکی ها موکب خود را در عمارت خانم ماری پیروالکمن فرانسوی برپا کرده اند.

توصیه‌های طب ایرانی برای پیاده‌روی اربعین

توصیه‌های طب ایرانی برای پیاده‌روی اربعین
2024-08-19T14:17:15+03:30
متخصصین طب ایرانی معتقدند؛ با چند روش ساده می توان عوارض پباده روی طولانی را کاهش داد.

یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون‌ عرش

یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون‌ عرش
2024-07-22T19:16:24+03:30
شب هفتم امام حسین(ع) است؛ کسی که مادرش در قیامت لباسی خونین همراه دارد و یکی از ستون‌های عرش را گرفته و از خدا می‌خواهد میان او قاتلان فرزندش حکم کند.

عکسی که هیچ‌وقت نگرفتیم...

عکسی که هیچ‌وقت نگرفتیم...
2024-07-08T16:03:06+03:30
بهادری جهرمی بعد از دیدار با رهبر انقلاب درباره جای خالی «شهیدجمهور» نوشت: عکسی که بیشتر از همه دوست داشتم عکسی بود که هیچ وقت نگرفتم، کنار مردی خستگی ناپذیر...

مغازه‌ای که هر سال موکب می‌شود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!

مغازه‌ای که هر سال موکب می‌شود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!
2023-09-07T17:16:53+03:30
«هر چه داریم از امام حسین(ع) داریم. زندگی‌مان مال امام حسین(ع) است. این کار هم بساط هر سال است، این مغازه پدرمان است که خادم و عاشق امام حسین (ع) بود. ما هم ...

مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیم‌کره!

مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیم‌کره!
2023-09-04T15:36:59+03:30
فیلتر کردن بسترهای مختلف فضای مجازی در سطح جهان مسئله تازه‌ای نیست؛ از جنوب غرب آسیا که شدت فیلترینگ در آن بیشتر است گرفته تا چند قاره آن طرف‌تر در کشور کانادا.

دلتنگ‌ها یکدیگر را پیدا می‌کنند/ کربلایی‌شدن بدون نیت قبلی!

دلتنگ‌ها یکدیگر را پیدا می‌کنند/ کربلایی‌شدن بدون نیت قبلی!
2023-09-03T13:30:14+03:30
هنگام تماشای اعزام زائران افغانستانی اشک می‌ریختند؛ گویا دلتنگ‌ها یکدیگر را پیدا می‌کنند و انگار بدرقه اربعینی‌ها، به مناسک جاماندگان تبدیل شده باشد، جاماندگ...

خوش‌رویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون

خوش‌رویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون
2023-08-26T10:01:16+03:30
«مشکل زائران افغانستانی ارتباط چندانی به ایران ندارد؛ مربوط به دولت افغانستان است که اربعین برایش در اولویت نیست و متولی دولتی برای زیارت اربعین ندارد، بنابر...

دشمن آتش و تبر/ «من، حبیب‌الله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»

دشمن آتش و تبر/ «من، حبیب‌الله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»
2023-08-15T14:21:28+03:30
حبیب‌الله حاجی‌زاده، سال‌ها است بدون اینکه کسی از او بخواهد یا حقوقی دریافت کند از جنگل‌ها مراقبت می‌کند: «ما نه می‌گذاریم آتش به جان جنگل بیفتد، نه می‌گذاری...

گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!

گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!
2023-08-14T13:07:53+03:30
شبکه‌های اجتماعی این روزها چالش‌هایی را رواج می‌دهند که مبنای علمی ندارند، دنبال جذب مخاطب هستند و سعی دارند القا کنند: «شما تنها با شرکت در چالش‌ها، به یک ا...

چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندان‌بان/ پارک و هتل نمی‌خواهیم؛ درخت‌ها را آب بدهید!

چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندان‌بان/ پارک و هتل نمی‌خواهیم؛ درخت‌ها را آب بدهید!
2023-08-12T13:01:13+03:30
همسایگان زندان «رجایی شهر» بعد از تخلیه از این ندامتگاه، بیش از آنکه از سال‌ها همجواری با آن شکایت کنند، به فکر آینده بودند: «ما از مسئولان پارک و هتل نمی‌خو...

«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسه‌های نظامی

«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسه‌های نظامی
2023-08-07T20:23:55+03:30
بعد از پایان دیدار خودم را به امیر ایرانی می‌رسانم و می‌گویم بعد از این مأموریت چه برنامه‌ای دارید؟ مختصر جواب می‌دهد: «انشاالله دوستان و دشمنان را مثل مأمور...

«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسه‌های نظامی!

«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسه‌های نظامی!
2023-08-07T15:57:38+03:30
بعد از پایان دیدار خودم را به امیر ایرانی می‌رسانم و می‌گویم بعد از این مأموریت چه برنامه‌ای دارید؟ مختصر جواب می‌دهد: «انشاالله دوستان و دشمنان را مثل مأمور...

ماجرای شلغم‌های یک نماینده در توئیتر

ماجرای شلغم‌های یک نماینده در توئیتر
2023-08-01T14:43:59+03:30
روزنامه «جوان» در گزارشی به ماجرای جر و بحث اخیر نماینده مردم تربت‌جام در مجلس با کاربران توئیتری پرداخت.

سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم در مسیر شهر جان داد!»

سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم در مسیر شهر جان داد!»
2023-07-29T00:24:02+03:30
«تقریباً دو ساعت طول کشید تا نارگل را به شهر ببریم. در این مسیر دخترم روی دست من بود و آرام جان می‌داد! شاید اگر جاده آسفالت بود و مسیر رسیدن به شهر راحت‌ و ...

سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم در مسیر شهر جان داد!»

سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم در مسیر شهر جان داد!»
2023-07-26T10:37:22+03:30
«تقریباً دو ساعت طول کشید تا نارگل را به شهر ببریم. در این مسیر دخترم روی دست من بود و آرام جان می‌داد! شاید اگر جاده آسفالت بود و مسیر رسیدن به شهر راحت‌ و ...

سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم جان داد!»

سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم جان داد!»
2023-07-26T09:43:56+03:30
«تقریباً دو ساعت طول کشید که نارگل را به شهر ببریم. در این مسیر دخترم روی دست من بود و آرام جان می‌داد! شاید اگر جاده آسفالت بود و مسیر رسیدن به شهر راحت‌ و ...

دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خط‌نویسی روی خط عاشقی!

دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خط‌نویسی روی خط عاشقی!
2023-07-23T11:03:54+03:30
«مجید دستانی» از 12سال ماشین‌نویسی در محرم می‌گوید که با رفقایش، خودروها را با خط خوش مزین به نام اباعبدالله(ع) می‌کنند،خودروهایی که تا مدت‌ها مثل بیلبوردهای...

وام‌های راحت‌الحلقوم و ضمانت‌های ضربدری!

وام‌های راحت‌الحلقوم و ضمانت‌های ضربدری!
2023-07-20T12:18:55+03:30
روزنامه «همشهری» در گزارشی به تبلیغات اخیر برخی شرکت‌ها برای اعطای وام بدون ضامن پرداخت و ابعاد غیرقانونی بودن آن را شفاف کرد، این گزارش همچنین توضیحاتی دربا...

عاقبت بخیری یک پمپ بنزین! 

عاقبت بخیری یک پمپ بنزین! 
2023-07-20T11:38:56+03:30
خودرو را پارک کردم و به محل گودبرداری برگشتم و پرسیدم اینجا قبلاً پمپ بنزین نبود؟ جوابشان حافظه تصویری‌ام را تأیید کرد: «پمپ بنزین بود! دیگر نیست؛ حالا قرار ...

تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!

تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!
2023-07-19T13:19:04+03:30
می‌گویند نوشیدن چای داغ در لیوان‌های پلاستیکی احتمال ابتلاء به سرطان را افزایش می‌دهد؛ اعتراضی نیست! فقط ای کاش طعم چای بعد از روضه را عوض نکند. کافی است چای...
X فیلم جدید فیلم جدید دانلود فیلم و سریال تبلیغات شما (پیام به تلگرام)