میرنیوز
خبرگزاری مهر؛ مجله مهر _ مرضیه کیان: صدای ذکر «حسین حسین» در میان شور سینهزنی با مداحی حاج محمود کریمی در گوش می پیچد… تمام دیوارها پر است از سیاهیها و کتیبهها. هر جا چشم میچرخانی، شعر محتشم میخوانی: "باز این چه شورش است که در خلق عالم است…" عطر حرمی که در فضا پیچیده، آدم را هوایی میکند. روحت پر میکشد سوی کربلا، سوی هیئت، سوی محرم؛ انگار اینجا حسینیهای دائمی است برای خودش…
در امتداد خیابان انقلاب، بعد از اینکه کتابفروشیها و مغازههای مختلف را رد میکنی، در دل پاساژی به نام «مهستان» همیشه حال و هوای محرم برپاست، همیشه ذکر حسین جاری است، همیشه بیرق حسین روی دیوارها چشم نوازی میکند...
ساختمانی ۹ طبقه در غرب تهران، که با زیر زمین آن ۳ طبقهاش تجاری است و مخصوص فروش محصولات فرهنگی و مذهبی؛ پاساژ مهستان هم مانند "بازار پرچم" (که یکی از بازارهای بزرگ نزدیک به بازار بزرگ تهران است) مرکز فروش لوازم مربوط به مناسبتهای مذهبی است؛ آن هم نه فقط در ایام مناسبتی مذهبی، بلکه در تمام طول سال!
خریدهای مجازی برای # هر _ خانه _ یک _ حسینیه
چند روزی مانده تا محرم ۱۴۴۲… وارد پاساژ مهستان که میشوی مثل همه جای دیگر شهر و چه بسا جهان! خلوت است. پارسال همین موقعها اینجا جای سوزن انداختن نبود ولی مثل اینکه کرونا به زور هم که شده، همه جا خود را جا داده است و حضور را برای دیگران به تنگ آورده است؛ این را میتوان از گپ و گفت با یکی از فروشندههای جوان پاساژ شنید: «امسال نسبت به سالهای گذشته، مشتری کمتر شده و دلیل اصلی آن هم کروناست؛ مردم برای اینکه در تجمعات نباشند سعی میکنند از حضور در فروشگاهها و آمدن به پاساژ خودداری کنند.»
اما چیزی که هست آن است که روضه حسین علیه السلام، هیچ وقت روی زمین نمیماند و حتی با وجود این شرایط، باز هم نزدیک محرم مصداق: «پرسیدم از هلال چرا قامتت خم است / آهی کشید و گفت که ماه محرم است» برقرار است و آن را میتوان از صحبتهای رضا، فروشنده دیگر پاساژ شنید که میگوید: «درست است که امسال مثل سالهای قبل مشتری نداریم، اما جنس و مدل خرید کردنها متفاوت شده است! امسال بنا به توصیههایی که شده است و بساط روضههای خانگی و هشتگهای #هرخانه_یک_حسینیه به پا شده است، فروش بیرقها و سیاهیهای کوچک که مناسب منازل باشد بیشتر شده. اکثر فروشها هم به صورت مجازی انجام میشود، تا حضور افراد در پاساژ باعث برهم خوردن پروتکلهای بهداشتی نشود.» او هم داشت از طریق فروش مجازی، پرچمهایش را به دست دوستداران امام حسین علیه السلام میرساند.
سیاهی روضه ارباب به دست اهلش خوش است
از صحبتهایی که بین مشتریهای تک و توک پاساژ در وسط راهرو با فروشندهها میشود (در حالی که محصولی را نشان میدهند) اینطور به نظر میرسد که چینیها به پرچم و بیرق و چفیه که رنگ و بو و حال و هوایش در انحصار بچه شیعهها است هم رحم نکردهاند! بله شاید عجیب باشد ولی واقعیتش این است که حتی پرچم عزای محرم هم به کشور وارد میشود! پرچمی که میتوان مرغوبترینش را با مناسبترین قیمت به دستان محبان اهلش تولید کرد، اما با وارداتش حداقل ۳ برابر بیشتر از تولید داخلی برای فروشنده آب میخورد و در نتیجه مشتری با چشمان بیش از حد گردهشده از شنیدن قیمت، خرید را بیخیال میشود. محمد، یکی از فروشندهها، به پرچمی که پشت سرش آویزان شده، دست میزند و میگوید: «ما همین پارچه را در تولیدات خودمان داریم متری ۱۰۰۰۰ تومان، اما همین پارچه را از چین وارد میکنند با قیمت ۳۰,۰۰۰ تومان و ما هم مجبوریم با قیمت بالاتر به دست مشتری برسانیم! حق استفاده از پارچه ایرانی را هم نداریم!»
این افزایش قیمت پرچمها و کتیبههای محرم با این اوضاع اقتصادی در کنار کرونا، شده دلیلی مزید بر علت که پاساژ مهستان خلوت تر از روال هر ساله نزدیک محرم به چشم بیاید...
لباس مشکی خریدار دارد، فقط کمتر از قبل
پیراهن مشکیهای مدل به مدل و تیشرتها با چاپهای مختلف «یا حسین» و «یا اباالفضل» روی دیوار نشان میدهد که ورودی مغازه پیراهنفروشی همین اطراف است. مگر میشود در کنار بیرق و پرچم و کتل و علم، در پاساژی که تمام ملزومات مذهبی در آن پیدا میشود، پیراهن مشکی عزای ارباب جایی نداشته باشد؟! چند مغازهای هستند که فروششان فقط تیشرت و پیراهن و چادر مشکی است.
آقای غفوری که سالهاست با پیراهنهای مشکیاش، عزاداران را برای آغاز محرم سیاهپوش میکند، حرفهایش مشابه دیگر فروشندههاست و او هم مشتریهایش نسبت به سالهای قبل کمتر شده است. اما یک سوال که ذهن را درگیر میکند این است که مگر میشود کرونا بر سیاه پوشیدن عزاداران هم تأثیر بگذارد؟! جواب غفوری به این سوال، شبهه را برطرف میکند: «چون امسال هیئتها کمتر برگزار میشوند و بیشتر مراسمها به صورت روضه خانگی برگزار میشود، دیگر تیشرتهای چاپی و پیراهنها که به سفارش هیئتها بود، کنسل شده است. از آن جایی که در سالهای قبل امکان داشت عزادار در روز در چند هیئت حاضر شود، به خاطر گرما و حضور در جمعیت سینهزنی ناچار بود که در روز حداقل ۲ بار پیراهنش را عوض کند، معمولاً چند دست لباس فراهم میکردند. اما امسال چون برگزاری هیئتها با آن جمعیت کمتر شده، دیگر نیازی به تعویض لباس نیست، در نتیجه شاید یک یا نهایتاً دو دست پیراهن برای ایام محرم کافی باشد؛ پس طبیعی است که فروش ما کمتر بشود.»
با وجود تمام این قصهها و دیدهها و شنیدهها اما واقعیت این است که: "حسین جنس غمش فرق دارد" و این را میتوان هنگام خروج از پاساژ، از بستههایی آماده شده در دست فروشندهها و تحویل دادن آنها به پیک موتوریهای جلوی پاساژ برای رسیدن به دست مشتریها متوجه شد. مشتریها از خانه بیرون نیامدهاند، اما دلشان و پولشان را خرج محرم میکنند و این یعنی، محرم امسال کم از سالهای قبل ندارد. فقط رنگ و شکلش متفاوت شده است.
منبع : خبرگزاری مهر
اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت
معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل امیاسر!
پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد
صف طلا در بازار خیابان جهاد
شوخیهای موشکی!
اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل
اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل
معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش
خادمی که در کربلا مرگ خود را پیش بینی کرده بود
موکبداری عاشقانه شهربابکیها در عمارت ماری خانم فرانسوی
توصیههای طب ایرانی برای پیادهروی اربعین
یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون عرش
عکسی که هیچوقت نگرفتیم...
مغازهای که هر سال موکب میشود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!
مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیمکره!
دلتنگها یکدیگر را پیدا میکنند/ کربلاییشدن بدون نیت قبلی!
خوشرویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون
دشمن آتش و تبر/ «من، حبیبالله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»
گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!
چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندانبان/ پارک و هتل نمیخواهیم؛ درختها را آب بدهید!
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی!
ماجرای شلغمهای یک نماینده در توئیتر
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دستهایم جان داد!»
دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خطنویسی روی خط عاشقی!
وامهای راحتالحلقوم و ضمانتهای ضربدری!
عاقبت بخیری یک پمپ بنزین!
تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!