میرنیوز
خبرگزاری مهر، مجله مهر _ فاطمه کریمی: خیابانهای تهران، بهترین راویان تاریخ هستند. اگر از میدان راه آهن در امتداد خیابان ولیعصر یا کارگر به سمت شمال حرکت کنید، خلاصهای از تاریخ و فرهنگ اجتماعی تهرانیها را مشاهده میکنید. بین هر دو میدانی که در مسیر است، صنفهای تجاری خاصی فعالیت میکنند. در این میان میدان رازی، یکی از شلوغ ترین معابر خیابان کارگر است. میدان رازی یا همان میدان گمرک سابق، غربیترین نقطه طهران قدیم به شمار میآید. این میدان یکی از دروازههای ورودی تهران بوده که افراد اجناسی را که برای دادوستد به تهران میآوردند، از این دروازه وارد میکردند و عوارض میدادند. امروز اما کاربری متفاوتی دارد. گمرک، مرکز اصلی خرید تجهیزات نظامی، کوهنوردی، دوچرخه، موتورسیکلت و البته کتانی است. گمرک هنوز هم اصالت خود را حفظ کرده و اجناس وارداتی غیر لوکس زیادی دارد.
از میدان رازی که به سمت شمال قدم بزنید، با کتانی فروشیهایی مواجه میشوید که سبک و سیاق متفاوتی با پاساژها و مالها دارند. در این جا خبری از بوتیکهای دیزاین شده، بوی عود و موسیقی اروپایی نیست. اغلب اجناس که عمدتاً از نوع غیر اصل هستند روی دیوارها چیده شده اند و فروشندهها در مسیر عبور، با الفاظ شیرین از شما دعوت میکنند که از مغازه شأن دیدن کنید. این جا هم قیمتها نسبتاً بالا رفته، اما هنوز به نسبت نمونههای مشابه در دیگر نقاط شهر، ارزانتر است. فروشندهها هنوز هم منش بازاریهای قدیم را دارند و با مشتریها مرامی حساب میکنند. اغلبشان لهجه دارند و حتی گاهی، بعضیهایشان الفاظ لاتی به کار میبرند؛ مثلاً شما را «داداش» و «آبجی» خطاب میکنند و تا جایی که دلتان راضی شود به شما تخفیف میدهند.
خیلی از مغازهها هستند که اجناس دست دوم میفروشند. بیشتر از همه، مارکهای آلمانی یا آمریکایی اجناس استوک طرفدار دارند؛ حتی میتوانی در خیالات تصور کنی که شاید لباسی که سرباز آمریکایی حین شلیک به یک کودک افغان بر تن داشته، در میان جنسهای دست دوم یکی از همین مغازهها بُر خورده باشد! پوتین، کفشهای کوهنوردی و کتانیهای مصرف شده اروپاییها از مرز عراق یا پاکستان و افغانستان به صورت کیلویی خریداری میشود، شسته میشود و به تناسب سلامتی جنس، قیمت گذاری میشود. این اجناس کالای مصرفی بسیاری از اقشار جامعه هستند که خرید اجناس اصل را در خواب هم نمیبینند.
در میان هجمه کتانیهای رنگارنگ و اجناس وارداتی، یک دکان کوچک به چشم میآید. مغازهای نقلی، با چرم های رنگی رنگی و پاپوشهایی متفاوت، که حالا انگار تافته ی جدا بافته است. وقتی چشمها از روی هزاران کتانی عبور میکند، ناگهان روی گیوههای مغازه سید قاسم گیر میکند. گیوه فروشی که بین همه کتانی فروشیها جا پیدا کرده. البته درست ترش را بگوییم، گیوه فروشی که هنوز جای خود را حفظ کرده!
زندانیان گیوه باف های ماهری هستند
«سید میلاد مصباح کیایی» که حالا این دکان کفاشی و گیوه دوزی را میچرخاند، درباره سابقه گیوه دوزی و کسب و کار پدری اش در روزگاری که همه کتانی زرنگی میپوشند، میگوید:
«پدر من سی سال است در کار گیوه دوزی است. پدرم از بهترین کفاشهای تهران است وگیوه بافی میکند. اما الان اکثر گیوهها به واسطه زندانیان بافته میشود و ما اینها را از زندانهای قزل حصار، همدان و قم میگیریم.»
او انگار تنها کسی است که از هجوم اجناس چینی در بازار دل نگرانی ندارد و میگوید: «گیوه محصولی است که نمیتواند نمونه چینی یا تقلبی داشته باشد. جنس رویه گیوه از ابریشم است. بافت هر جفت گیوه، اگر روزی پنج ساعت وقت گذاشته شود، یک هفته طول میکشد. پدر من روزی پنج شش ساعت برای بافت وقت میگذارد. این کار به قلابها و سوزنهای مختلف احتیاج دارد. زیرههای مختلفی برای گیوه استفاده میشود، مثلاً زیره چرم، زیره طبی، زیرهی پی وی سی و....»
سید میلاد خوش صحبت است و با خیال راحت، مثل خیلی از فروشندههای خوش مشرب مراحل نهایی شدن گیوه را توضیح میدهد: «آماده شدن گیوه با زیره حدود دوهفته طول میکشد چون لازم است زیرهها برش بخورد، کوبیده شود، دوردوزی شود و در نهایت پرداخت شود. گیوه بافی کار سختی است، به خاطر همین کسی نمیتواند وارد این کار شود.»
این روزها اگر به پاپوش مردم نگاه کنید، کمتر چشمتان به گیوه میافتد. این پاپوش مدت هاست از ویترین مغازهها خط خورده و اقبالی ندارد اما جالب است که آقا سید با اشتیاق از مشتریهای این روزهای گیوه میگوید: «بچه های سیزده آبان تهران، بچههای زمزم، بیشتر شاهسوند ها هنوز مرام لاتی دارند و عرق خود را روی پوشش مرسومشان حفظ کرده اند. بیشتر رانندهها مشتری گیوه هستند چون هم خنک است و هم طبی.»
گیوه این روزها تبدیل به صنایع دستی شده است و جنبه کاربردی آن کم شده و از طرفی صنایع دستی قیمت بالایی دارند. معلوم نیست گیوه، با این قدمهای سرگردان به تاریخ میپیوندد یا همراه با بازار پیش میآید و گامهای بلندتری برای جهش برمی دارد. حداقل صحبتهای پسر سید قاسم راجع به تقاضای آن در بازار نشان میدهد، گویا گیوهها جاده پیوستن به تاریخ را انتخاب کرده اند: «ما فروش روزانه نداریم و نهایتاً ماهی دو سه مورد سفارش میگیریم. بیشتر درآمد ما از کفاشی و رفو کردن کتانیهای اورجینال است. این گیوهها الان بیشتر حکم مدل را دارد تا ویترین خالی نباشد. در حالی که تا پانزده سال پیش فروش خیلی خوبی داشتیم.»
اگر قیمت گیوه را با درآمد مردم اقشار گیوه پوش بسنجیم، شاید گران به نظر بیاید. اما با توجه به قیمت کفش و کتانیهای موجود در بازار، گیوه همچنان هم قیمت مناسبی دارد. هم برای سلامت پا مناسب است، هم برای گرمای تابستان. حداقل فایده آن این است که بافته دست است و مطمئن هستیم از جنسهای درجه سوم چینی به مراتب بهتر است. فقط شاید پذیرش پوشیدن آن برای جامعه کمی سخت باشد، اما آن هم به واسطه طراحی مناسب و امروزیتر قابل حل است.
منبع : خبرگزاری مهر
اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت
معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل امیاسر!
پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد
صف طلا در بازار خیابان جهاد
شوخیهای موشکی!
اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل
اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل
معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش
خادمی که در کربلا مرگ خود را پیش بینی کرده بود
موکبداری عاشقانه شهربابکیها در عمارت ماری خانم فرانسوی
توصیههای طب ایرانی برای پیادهروی اربعین
یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون عرش
عکسی که هیچوقت نگرفتیم...
مغازهای که هر سال موکب میشود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!
مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیمکره!
دلتنگها یکدیگر را پیدا میکنند/ کربلاییشدن بدون نیت قبلی!
خوشرویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون
دشمن آتش و تبر/ «من، حبیبالله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»
گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!
چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندانبان/ پارک و هتل نمیخواهیم؛ درختها را آب بدهید!
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی!
ماجرای شلغمهای یک نماینده در توئیتر
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دستهایم جان داد!»
دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خطنویسی روی خط عاشقی!
وامهای راحتالحلقوم و ضمانتهای ضربدری!
عاقبت بخیری یک پمپ بنزین!
تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!