میرنیوز
خبرگزاری مهر؛ گروه مجله _ مرضیه کیان: ۵ سال از آخرین وداع ۴۶۵ زائر ایرانی خانه خدا میگذرد، زائرانی که آخرین وداعشان در چارچوب در خانه و پشت شیشههای فرودگاه ثبت شد! زائرانی که حاجی شدند اما حجشان تمام نشد! زائرانی که در اوج عبادات و در مقربترین مکان زمین، در منا به سوی معبود شتافتند و شهدای منا نام گرفتند…؛ شهدایی که رهبر معظم انقلاب در رابطه با شهادتشان میگوید: «نباید این فاجعه فراموش شود.»
از آن سال به بعد، یعنی از ۲ مهر ۱۳۹۴ به بعد، عید قربان برای عزیزانشان، حال و هوای قربان های قبل از آن را ندارد، حالا دیگر مرور خاطرات و ورق زدن آلبوم عکسها و بالا و پایین کردن آخرین پیامها که خیلیهاشان بی جواب ماند و آن دو تا تیک آبی را نخورده که نشان بدهد پیامها دریافت شده و خوانده شده، سهمشان از شهیدشان است!
پیامهایی که در لحظه ارسال، همان موقع که شبکه خبر را رصد میکردند و فاجعه وحشتناک تقاطع ۲۰۴ و ۲۳۳ را میدیدند، ارسال میکردند تا شاید با جوابی، کابوس اینکه عزیزشان در آن ازدحام بوده را باطل کند!
اما واقعیت این بود که آن فاجعه منجر به شهادت دست کم ۲۲۳۶ زائر در دهم ذی الحجه ۱۴۳۶ قمری شد که از میان آن شهدا ۴۶۵ تن ایرانی بودند؛ شهدایی که هر کدام داستانی دارند و دلی را داغدار کردند.
البته ناگفته نماند این فاجعه که از سو تدبیری حاکمان سعودی بود، سابقه دار است: واقعه سال ۱۹۹۰ میلادی که منجر به جان باختن ۱۴۲۶ زائر و حادثه سال ۲۰۰۶ میلادی که به منجر به جان باختن ۳۶۰ تن از زائران شد.
آخرین قاب از بابانفس قبل از منا
با پیامهای قاطع و صریح رهبری به حاکمان سعودی، بعد از ۱۴ روز اولین پیکر شهیدی که به وطن بازگشت، پیکر شهید محمدرحیم آقایی پور، سفیر سابق ایران در اسلوونی بود؛ بچههایش او را "بابا نفسی" صدا میزدند؛ آن قدر که دل به دلشان میداد! دخترش حبیبه تا میخواهد درباره این اتفاق صحبت کند، از پشت تلفن صدایش میلرزد و انگار همه چیز کاملاً برایش زنده است. با همان صدای لرزان میگوید: «نفسی صدایش میزدیم چون واژه "بابا" برای او کم بود.»
حبیبه آخرین روز در کنار پدر بودن را یاد میکند: «چمدانش را بست، خوشحال و خندان بود، شوقی عجیب داشت و این حال پدر واقعاً عجیب بود، بار اولی نبود که به مکه میرفت! پنجمین سفرش به مکه بود! حتی دوستانش بعدها میگفتند پیگیری او برای این سفر خیلی عجیب بود.
اما من برخلاف پدر احساس خاصی به این سفر داشتم و دلم با این سفر نبود. و یادم هست وقتی مادرم به من گفت که سفر پدر مهیا شد ناخودآگاه گفتم نه! ای کاش نمیشد! ای کاش به این سفر نمیرفت! خودم از حرفی که زده بودم تعجب کردم اما بعد از شهادت دلیلش را متوجه شدم.
از زیر قرآن رد شد و کاسه آبی پشت سرش ریختیم؛ غافل از آنکه قابِ در آخرین عکس یادگاری او در چشمانمان شد.»
در آن آفتاب سوزان مکه که خورشید بیرحمانه بر پیکرشان در دیاری غریب شلاق گرما میزد، با لبی تشنه، زیر دست و پا به کدام سمت دستانشان را برای کمک گرفتن دراز میکردند؟
در نجوای خودشان با ائمه چه گفته بودند که تقدیرشان، روضههای محرم را تداعی میکند؟ لب تشنه! پیکرهای برهنه زیر آفتاب سوزان! زیر دست و پا! غریب و مظلوم! حج ناتمام!؟
آخرین خاطره شهدا برای همیشه در منا ماند
وقتی از روند بررسی پرونده شهدای منا از حبیبه آقایی پور میپرسم با حسرت آهی میکشد و میگوید: «واقعیت این است که بعد از گذشت ۵ سال و پیگیریهای مداوم متأسفانه هنوز هیچ اقدامی صورت نگرفته و انگار در همان نقطه اول هستیم و قدم رو به جلویی صورت نگرفته است؛ نه کمیته حقیقت یاب تشکیل شده و نه پیگیری سیاسی! قرار بود خانواده شهدا سازمانی مردم نهاد تشکیل بدهند و از این طریق مطالبهگری کنند که آن هم با وجود اتحاد خانوادهها هنوز به صورت رسمی به توافق نرسیده.»
بعد از ۵ سال خانوادههای شهدا هنوز نمیدانند که در صحرای منا و در آن محشری که به پا شد چه اتفاقی برای عزیزانشان افتاد و علامت سوالها همچنان در سرشان قطار شده منتظر جواب است!
هنوز تعدادی از شهدا به گفته خانوادههایشان مفقود الاثر هستند و چشمانی در انتظار خبری از آنهاست! کمترین اقدام این است که عربستان ویدیوهایی را که از آن روز دارد در اختیار قرار بدهد تا بتوان پیگیریهایی را انجام داد.
راستش داغ سنگینی که بر دل خانوادههای شهدای منا نشسته و مهمان نوازی گستاخانه آل سعود از زائران خانه خدا هیچ وقت فراموش نمیشود اما بررسی پرونده این فاجعه عظیم و بر ملأ شدن گستاخی آل سعود اندکی دل این داغداران را آرام میکند.
منبع : خبرگزاری مهر
اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت
معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل امیاسر!
پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد
صف طلا در بازار خیابان جهاد
شوخیهای موشکی!
اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل
اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل
معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش
خادمی که در کربلا مرگ خود را پیش بینی کرده بود
موکبداری عاشقانه شهربابکیها در عمارت ماری خانم فرانسوی
توصیههای طب ایرانی برای پیادهروی اربعین
یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون عرش
عکسی که هیچوقت نگرفتیم...
مغازهای که هر سال موکب میشود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!
مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیمکره!
دلتنگها یکدیگر را پیدا میکنند/ کربلاییشدن بدون نیت قبلی!
خوشرویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون
دشمن آتش و تبر/ «من، حبیبالله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»
گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!
چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندانبان/ پارک و هتل نمیخواهیم؛ درختها را آب بدهید!
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی!
ماجرای شلغمهای یک نماینده در توئیتر
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دستهایم جان داد!»
دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خطنویسی روی خط عاشقی!
وامهای راحتالحلقوم و ضمانتهای ضربدری!
عاقبت بخیری یک پمپ بنزین!
تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!