میرنیوز
به گزارش خبرگزاری مهر، روزنامه ایران نوشت: وقتی دکتر توی چشمهایش نگاه کرد و گفت باید دوهفته توی خانه قرنطینه بشود اولین فکری که به ذهنش رسید این بود که چطور میتواند در یک آپارتمان کوچک ۶۰ متری طوری خودش را قرنطینه کند که همسر و فرزندش درگیر کرونا نشوند. واقعاً چطور با یک دستشویی و حمام مشترک میتواند پروتکلهای بهداشتی را طوری رعایت کند که آنها مریض نشوند برای همین سختی را به جان خرید و قبل از ورود به خانه آنها را راهی شهرستان کرد: «میدانی آنقدر تب و بدن درد داشتم که حتی برداشتن یک لیوان آب و خوردن آن هم برایم سخت بود اما این برایم تحملش راحتتر از زندگی با دو نفر دیگر در یک فضای کوچک بود. ترس از هر لحظه بیمار شدنشان بیشتر مرا عذاب میداد اما چارهای نبود. تازه مجبور بودم خودم به هر جان کندنی برای خرید بروم بیرون؛ البته یکی از دوستانم هم دوبار سه باری برایم سوپ آورد و دم منزل تحویل داد و رفت.»
همسر و فرزندش تست دادند و متوجه شدند کرونا ندارند اما آمد و رفتش به بیرون از خانه در دوره بیماری آیا موجب بیمار شدن عدهای دیگر نشد: «راستش سعی میکردم فاصلهام را با دیگران حفظ کنم اما چند باری به سوپر مارکت و نانوایی رفتم ماسک هم داشتم. باور کن چاره دیگری نداشتم.»
اما واقعاً این روزها که کرونا نفس خیلیهایمان را بریده و به هر کسی یک جور سختی و فشار وارد میکند با سختیهای قرنطینه خانگی در دوران بیماری چه باید کرد و چطور میتوان از پس مشکلاتش برآمد. در برخی کشورها معمولاً کسی که قرنطینه خانگی میشود تحت نظارت سیستم درمانی آن کشور قرار میگیرد. یعنی پزشکان مدام با فرد بیمار در تماسند و از او میخواهند تا دائم آنها را از حالش باخبر کند. همچنین در آن سیستم از یکی از اعضای خانواده یا دوستان نزدیک بیمار خواسته میشود مسئولیت خرید مایحتاج اولیه دوره بیماری را بر عهده بگیرد تا او و بستگانش که در قرنطینه خانگی هستند مجبور به خروج از خانه نشوند و بیماری گسترش پیدا نکند. اما کسانی که در ایران تجربه قرنطینه و گذراندن دوره بیماری در خانه را دارند در این باره چه میگویند.
چند روز قبل تست کرونای برادر اعظم مثبت شد: «معمولاً بیمارانی را که اکسیژن خونشان زیر ۹۳ نمیآید بیمارستان نمیپذیرد و باید در خانه قرنطینه شوند یا آنهایی که نوع سبکتر بیماری را گرفتهاند، البته اگر حالشان بد شد و اکسیژن خون پایین آمد باید به بیمارستان مراجعه کنند. شرایط قرنطینه برای کسانی که با هم داخل یک خانه زندگی میکنند، سخت میشود. بعضی اوقات شخص در خانه تنها میماند اما گاهی مثل بیماری برادر من این مسأله ممکن نبود. بیماری بهدلیل ناشناخته بودن و درمان نداشتن استرس زیادی دارد مخصوصاً با اخبار فوتیها که هر روز اعلام میشود. فکر کن بیمار با این شرایط باید قرنطینه را تحمل کند. در حالی که همه میدانند استرس بیشترین آسیب را به بدن میزند و سیستم ایمنی را پایین میآورد. میدانید در این شرایط فضای باز و هوای تازه در بهبود بیمار نقش دارد و اینکه بیمار بتواند به وسایل سرگرمکننده مثل تلویزیون در خانه دسترسی داشته باشد یا در مدتی که قرنطینه است دغدغه مسائل مالی نداشته باشد.»
برادر من در خانه و در یک اتاق مجزا با دستشویی جداگانه خودش را قرنطینه کرد و طبق دستور پزشک دارو مصرف کرد. خانوادهاش در بخش دیگر خانه زندگی میکردند و همسرش با ماسک در خانه رفت و آمد میکرد. برادرم در مدت بیماری اصلاً از اتاق خارج نشد در را هم با پارچه پوشانده بودند و پنجره اتاق هم دائم باز بود اما باز هم وقتی خانم برادرم آزمایش داد مشخص شد که در خونش آنتی بادی وجود داشته یعنی مبتلا شده و بیماری را رد کرده. واقعیتش در این زمان کار زیادی هم از خانواده برنمیآید جز اینکه غذا و تقویتکننده را برای بیمار آماده کند. راستش ما خودمان تا قبل از مبتلا شدن برادرم به کرونا خبرهای فوتیهای کرونا را در گروههای خانوادگیمان مدام به اشتراک میگذاشتیم تا برای بقیه هشدار باشد و مسائل بهداشتی را بیشتر رعایت کنند اما از وقتی برادرم مبتلا شد تلاش کردیم خبرهای منفی و بد را به اشتراک نگذاریم تا روحیهاش حفظ شود. هر بار هم ما خواهرها و برادرها یا مادرم غذاهایی را که دوست داشت میپختیم و برایش میبردیم که بداند همه به فکرش هستیم.
سعید ۲۵ ساله اما شرایط کاملاً متفاوتی داشت. تنها زندگی میکند و تصمیم گرفت بیماریاش را از همه پنهان کند: «راستش میترسیدم بقیه من را در بیمار شدنشان مقصر بدانند برای همین سختی را پذیرفتم و تنهایی خودم را در خانه قرنطینه کردم اما برای خرید بیرون میرفتم مجبور بودم میوه و سبزیجات تازه و مرغ بخرم تا زنده بمانم. بعد از بیماری خیلیها سرزنشم کردند که چرا موضوع را پنهان کردهام؛ تا خوب شدم این حرفها را میزدند. آن موقع اگر کسی عطسه میکرد من مقصر میشدم.» سعید تنها کسی نیست که در دوره قرنطینه خانگیاش بیماری را از بقیه پنهان کرده چون معتقد بوده که دیگران سرزنشش میکنند و با رفتن به کوچه و خیابان تنها موجب گسترش بیماری شده.
مریم و مادرش هر دو با هم به کرونا مبتلا شدند. بنابراین سختی خاصی از نظر قرنطینه در خانه نداشتند: «اما سختیهای ما یک جور دیگر بود مثل اینکه خرید نمیتوانستیم برویم و از دوستانمان کمک میگرفتیم که اتفاقاً دوستانمان کمک هم کردند. در این دوران به سبزیجات و مرغ برای سوپ و نان احتیاج است. ما واقعاً ناتوان بودیم، ضعف عضلانی شدید داشتیم و حتی درست کردن اینها هم برایمان سخت بود. انرژیمان را باید دائم ذخیره میکردیم تا غذایی درست کنیم این خودش سخت بود. دوبار هم دوستان سوپ آوردند ولی خودمان در ضعف کامل نهایتاً یک تیکه گوشت را در آب میانداختیم و آب پز میکردیم و میخوردیم. برای همین فکر میکنم حمایت آدمها از یکدیگر در این زمان بسیار مهم و اساسی است. خوشبختانه دایره دوستان ما بزرگ بود و با حمایتشان ما از خانه خارج نشدیم. اگر این حمایتها نبود ممکن بود ما این بیماری را به دهها نفر دیگر منتقل کنیم.» حالا مریم و مادرش در روز یازدهم قرنطینه هستند او میگوید کسانی که بیماریشان خفیفتر است بیشتر از ۱۴ روز باید در خانه بمانند تا کامل بهبود پیدا کنند اما آنها قرنطینهشان را تا ۲۱ روز ادامه و بعد دوباره تست کرونا میدهند.
مرتضی ۳۵ ساله روز هشتم بیماری را میگذراند. او با مادرش که مبتلا به پارکینسون است، زندگی میکند. چند روز پیش احساس تب خفیف و بدن درد کرد و روی بدنش کهیرهای بزرگ زد، تست داد و فهمید کروناست.«برای من تنها ترسم مادرم و سرکار نرفتنم بود وگرنه یکی از بستگان پزشک است و مدام با او در تماس هستم. در اتاق قرنطینهام و از اتاق هم بیرون میآیم ماسک میزنم و مادرم غذا را برایم پشت در میگذارد و همه ظرفها را چندبار ضدعفونی میکنیم. از سرویس بهداشتی جدا هم استفاده میکنم. راستش از نظر روحی تحت فشار شدیدی هستم میخواهم بگویم بیماری کرونا خیلی پیچیده است و اقعاً حمایت اطرافیان را لازم دارد تا آدم روحیهاش را نبازد.»
پروانه پرستار یکی از بیمارستانهای تهران است تأکید میکند که به همه بگویم وقتی قرنطینه خانگی هستند موضوع بیماریشان را از دیگران پنهان نکنند از دوست و خانواده کمک بخواهند و خودشان برای خرید بیرون نروند تا زنجیره انتقال بیماری گسسته شود: «دائم با پزشکشان در تماس باشند؛ به خدا کرونا ننگ و عار ندارد این جور وقتها یکدیگر را دورادور حمایت کنیم و فکر کنیم امروز اگر بیماری سراغ دوستمان آمده ممکن است فردا سراغ خودمان را بگیرد اگر در زمان بیماری به کمک هم نیاییم پس چه زمان میتوانیم به کمک هم بشتابیم.»
تعدادی از بیمارانی که با آنها گفتوگو میکنم از کتمان کردن بیماری توسط دیگران هم گلایه دارند. خیلیهایشان میگویند بیماری را از کسانی گرفتهاند که در محل کار یا اطرافشان دائم بیماریشان را پنهان کرده و میگفتند به خاطر باد کولر سرما خوردهاند، همچنین آنها تأکید میکنند که قرنطینه خانگی هزینه بر است و بدون حمایت خانواده و دوستان و جامعه امکان پذیر نیست. بدون این حمایتها تنها چرخه انتقال بیماری تشدید میشود.
منبع : خبرگزاری مهر
اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت
معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل امیاسر!
پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد
صف طلا در بازار خیابان جهاد
شوخیهای موشکی!
اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل
اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل
معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش
خادمی که در کربلا مرگ خود را پیش بینی کرده بود
موکبداری عاشقانه شهربابکیها در عمارت ماری خانم فرانسوی
توصیههای طب ایرانی برای پیادهروی اربعین
یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون عرش
عکسی که هیچوقت نگرفتیم...
مغازهای که هر سال موکب میشود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!
مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیمکره!
دلتنگها یکدیگر را پیدا میکنند/ کربلاییشدن بدون نیت قبلی!
خوشرویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون
دشمن آتش و تبر/ «من، حبیبالله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»
گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!
چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندانبان/ پارک و هتل نمیخواهیم؛ درختها را آب بدهید!
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی!
ماجرای شلغمهای یک نماینده در توئیتر
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دستهایم جان داد!»
دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خطنویسی روی خط عاشقی!
وامهای راحتالحلقوم و ضمانتهای ضربدری!
عاقبت بخیری یک پمپ بنزین!
تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!