میرنیوز
خبرگزاری مهر؛ مجله مهر _ مرضیه کیان: این بچهها هنوز لباسهایشان از سیل آق قلا گِلی است، هنوز ترکش و پلاتین جراحتهای جنگ درد عجیبی را مهمانشان میکند؛ ولی برای اینکه شر این بیماری لعنتی کنده شود هرکسی باید گوشه کار را بگیرد.
نمونه محمدجواد سلیمیها بسیارند که غصه جنگ و جبهه را بخورند، همانهایی که سنشان قد نمیداد پشت خاکریزها بجنگند؛ اما الان دنبال هر فرصتی هستند تا روزهای نبوده را جبران کنند.
سلیمی از همان بچه هیئتی هاست که در مصیبتهای سیل و زلزله و حالا در بازار بلبشویی که کرونا به پا کرده، جهادی وار هر کاری از دستش بربیاید انجام میدهد.
بچههای جهادی در غسل و کفن و تدفین جان باختگان کرونایی خط شکنی کردند؛ خط شکن میدانید کیست؟ همان رزمندههایی که در جبهه اولین تکبیر را میگفتند و بعد از آن گردان به دل دشمن میزد.
احتمال انتقال ویروس از میت تقریباً صفر است!
سوال سلیمی از آنجا شروع شد که: «از پزشکی پرسیدم مریضهایی که حال عمومی خیلی بدی ندارند کجا هستند؟ پزشک در پاسخ گفت: آنها را میفرستیم خانههایشان تا قرنطینه شوند و فقط مریضهای خیلی بد حال را نگه میداریم! از جواب دکتر به فکر رفتم که چطور میشود مریضی را که درست است بدحال نیست ولی ناقل کروناست را به دل جامعه برمی گردانند ولی مسئولیت غسل و کفن مردهای را که نه نفس دارد، نه عرق، نه سرفه، نه عطسه و نه ادرار و مدفوع را کسی گردن نمیگیرد. وظیفه شرعی من بود که کاری انجام دهم.»
با مطرح کردن این موضوع از روزهای اول شیوع این بیماری تا همین امروز که کرونا بازی اش گرفته و معلوم نیست تا کجا قرار است بالا و پایین رفتن تعداد جان باختگان را جابجا کند، سلیمی با حدود صد و چهل پنجاه نفر از بچههای جهادی که از طلبهها و مدافعین حرم هستند، هر روز درگیر غسالخانه و قطعات بهشت زهراست.
پایداری و مقاومت این بچهها از اسفند ماه تا همین روزهای اواخر تیرماه در گان های پلاستیکی معروف به لباس فضانوردی که اصطلاح خودشان است، به گفته سلیمی: «نتیجه همان غذاهای نذری هیئت است که در جان و روح بچهها نشسته و تبدیل شده به تقوای اجتماعی این روزها.»
فقط کرونایی را غسل و کفن نمیکنیم!
اگر خدای نکرده عزیزی را از دست داده باشیم میدانیم که در لحظه خاکسپاری، گریهها و دلداری هاست که کمی درد از دست دادن را تسلی می بخشد؛ حالا فکرش را بکنید که حتی غسال ها جرأت نمیکردند به جان باخته کرونایی نزدیک شوند، چه برسد به اینکه بخواهد مراسم سوگواری انجام شود.
سلیمی دغدغه اثر روانی وحشتناکی که در خاطر بازماندگان این عزیزان به دلیل غربتی که در مراسمها باقی میماند، را دارد: «من هم تا قبل از اینکه اولین میت کرونایی را غسل بدهم، کار غسل و کفن انجام نداده بودم، ولی درسش را خوانده بودم و بلد بودم و در این شرایط حساس باید وظیفه شرعی را انجام میدادم.»
البته ناگفته نماند که به اسم غسل و تدفین جان باختههای کرونایی وارد غسالخانه بهشت زهرا شدند، اما اگر فوتیهای تصادفی و غیر کرونایی بیاید، بیکار نمی شینند و همه کاری انجام میدهند. فوتی هایی که دست و پاهایشان بدجوری شکسته و خورد شده که باید جمع و جور شود؛ فقط هم پای سنگ غسالخانه نیستند، از تحویل جنازه گرفته تا غسل و کفن و نماز و روضه و تدفین! که هر کدام مراحل خاص خودش را دارد.
انشالله خدا بهت رحم میکند!
سلیمی، از آن آدمهای شوخ طبع و خوش مشرب است که پای سنگ غسالخانه جنس شوخیهایش تغییر میکند. مثلاً تعریف میکند همین چند روز پیش جوانی را آوردند که در تصادف جانش را از دست داده بود: «درِ کاور را باز کردم، دستی روی صورت سینا کشیدم، دست می کشم تا با حس کردن صورتش یادم نرود که این میت، عزیز کسی بوده. تا برایم عادی نشود. پدرش خیلی بی تابی میکرد و دیدن این صحنهها خیلی دردآور است، با سینا حرف زدم: آقا سینا خوبی؟ حال و احوالت چطوره؟ انشالله خدا بهت رحم می کنه…»
بعد از غسل و تیمم اگر کسی خلعتی، خاک تربتی یا انگشتر عقیقی داشته باشد، از اطرافیان میگیرند و برای جان باخته استفاده میکنند، روضه میخوانند و مراسم کوتاه و محدودی میگیرند؛ مگر میشود بی هیچ وداعی در آن شرایط سخت، مرده را به حال خود رها کرد؟!
رضایت امام زمان برایمان مهم است
وقتی از واکنش مردم می پرسم که با یک غسال کرونایی چگونه برخورد میکنند، میگوید:
«بعضی هاشان دوری میکنند، اصلاً مهم نیست! ما میخواهیم هم سفره امام زمان شویم، رضایت امام زمان مهم است!»
سلیمی و تک تک بچههای جهادی در این راه، تمام سختیها را به جان خریدند و دل را به دریا زده اند، چون هدف والایی را دنبال میکنند.
خیلیها روحانی هستند و منبع درآمدشان فقط منبرهایی است که قبول میکنند؛ با این راهی که انتخاب کرده اند خودشان صلاح میبینند که نپذیرفتن بهتر از پذیرفتن است و برای هزینههای خانه و اجاره و قسطها به خدا توکل کرده اند! میان این جمع، هستند کسانی که وضع مالی شأن خیلی خوب است و کارخانه دار هستند؛ دلی می آیند و کار میکنند!
به قول سلیمی: «این ها همان بچههای گل جهادی هستند که گاهی خیلی هم تیکه میشنوند؛ ولی با همه اینها با دل و جان کار میکنند.»
راستش شاید به ظاهر هیئتها و جلسات سخنرانی و کلاسهای درس تعطیل شده باشد ولی واقعیتش این است که جنس آنها عوض شده؛ همه دست به دست هم داده اند و گوشه گوشه کار را گرفته اند تا بگذرد این روزهای عجیب و غریب….
منبع : خبرگزاری مهر
اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت
معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل امیاسر!
پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد
صف طلا در بازار خیابان جهاد
شوخیهای موشکی!
اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل
اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل
معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش
خادمی که در کربلا مرگ خود را پیش بینی کرده بود
موکبداری عاشقانه شهربابکیها در عمارت ماری خانم فرانسوی
توصیههای طب ایرانی برای پیادهروی اربعین
یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون عرش
عکسی که هیچوقت نگرفتیم...
مغازهای که هر سال موکب میشود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!
مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیمکره!
دلتنگها یکدیگر را پیدا میکنند/ کربلاییشدن بدون نیت قبلی!
خوشرویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون
دشمن آتش و تبر/ «من، حبیبالله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»
گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!
چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندانبان/ پارک و هتل نمیخواهیم؛ درختها را آب بدهید!
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی!
ماجرای شلغمهای یک نماینده در توئیتر
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دستهایم جان داد!»
دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خطنویسی روی خط عاشقی!
وامهای راحتالحلقوم و ضمانتهای ضربدری!
عاقبت بخیری یک پمپ بنزین!
تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!