میرنیوز
به گزارش خبرگزاری مهر، همشهری آنلاین نوشت: اسم بیمارستان و کرونا و درمان که به میان میآید، ذهنها پر میکشد سوی پزشک و پرستار اما کمتر کسی به این فکر میکند که پزشکان و پرستاران برای ارائه خدمات درمانی مطلوب به بیماران نیاز به کمک افراد دیگر هم دارند؛ کسانی که بارها آنها را در گوشه و کنار بیمارستانها و در بخشهای مختلف با لباسهایی به رنگهای مختلف دیدهایم؛ کسانی که اگر نباشند، نه کار بیمار راه میافتد و نه پزشک و پرستار. نیروهایی که در گذشته به آنها کمکبهیار میگفتند و در قانون جدید ابلاغ شده از سوی وزارت بهداشت، کمک پرستارشان میخوانند. عنوانی با مسماتر و نزدیکتر به آنچه انجامش میدهند. همشهری، با حضور در بیمارستان مسیحدانشوری؛ بیمارستانی که مرکز اصلی پذیرش بیماران مبتلا به کروناست با تعدادی از کمکپرستاران شاغل در بخش مراقبتهای ویژه این بیمارستان درباره اثراتی که کرونا بر کار و زندگیشان گذاشته صحبت کرده است.
تجهیزات حفاظتی از ماسک بزرگ بنفش گرفته تا شیلد و عینک باعث شده چهرهاش پنهان شود و بیشتر صدایش را بشنوم. ماسک صورتی بزرگی که بر دهانش زده تا راه ورود ویروس را سد کند، راه رسیدن هوا را هم میگیرد. این تجهیزات رهاوردش میشود کمبود اکسیژن خون، تعریق بیشتر و سردردی که در این مدت همیشه همراه زهرا ملکیلرون- کمکپرستار بخش مراقبتهای عفونی بیمارستان مسیح دانشوری- و بسیاری دیگر از همکارانش است. بخشی که او در آن کار میکند را icutv بیمارستان هم میشناسند؛ جایی که برای رسیدن به آن باید ۱۵۰پ له از حیاط بیمارستان بالا رفت؛ پلههایی که نفس هر بالا روندهای را بدون تجهیزات حفاظتی میگیرد چه برسد به پرستارانی غرق شده در تجهیزات ایمنی. لرون ۱۲ سال است که هر روز با این تجهیزات سرکار میآید. اصلاً دوست ندارد جای دیگری جز در بخش عفونی کار کند. کرونا و شیوعش البته برای او اتفاق عجیب و تازهای نبود. هر چه باشد، بخش عفونی پر از بیمارانی است که ویروس آنها را از پا انداخته است. شرایط بخش، پوشیدن لباسهای حفاظتی در مقابل ویروسها را برای پرسنل غیرقابل اجتناب کرده است. برای همین است که خیلی با تجهیزات حفاظتی در مقابل ویروسها غریبه نیست و به آن عادت دارد، میگوید: «بخش عفونی یعنی سروکار داشتن با انواع ویروسها؛ ایدز و کرونا هم ندارد». میپرسم چرا کار در این بخش را انتخاب کرده است؟ بدون فکر کردن جواب روشنی میدهد؛ «کسانی که وارد بخش عفونی مراقبتهای ویژه میشوند، دستشان ازهمه جا کوتاه شده. اینجا آخرین پناهگاه بیماران است. جایی که هیچ همراهی جز ما ندارند. کمک کردن به این دسته از بیماران، حال دلم را خوب میکند. این حال خوب به هر چیزی میارزد». او پشتیبانی غزاله- دختر ۲۰ سالهاش- و همسرش را دلیل ماندگاریش در بخش بیماران مبتلا به کرونا میداند؛ حمایتی که همسایهها ابتدای شیوع از آن خوشحال نبودند؛ «بیشتر همسایهها میدانستند در بخش عفونی بیمارستان کار میکنم. وقتی کرونا شیوع پیدا کرد، بیشترشان از من و خانوادهام فرار میکردند. حق داشتند، میترسیدند که ناقل ویروس باشم و به خانوادهشان آسیب بزنم. اگر حمایت دختر و همسرم نبود نمیتوانستم فشار نگاههای تلخ همسایهها و پچپچهایشان را تحمل کنم». تکهپرانیهایی که بابت کار کردنش در بخش عفونی میشنید، محدود به همسایهها نبود. حتی همکارانش در بیمارستان هم همین رفتار را با او میکردند؛ «ما سرویس ایاب و ذهاب داریم. چون در بخش مراقبتهای عفونی هستم، همکاران شوخی و جدی تا من را داخل سرویس میدیدند میگفتند این اصل کروناست. همکارانم حتی به راننده گفته بودند که اگر از کسی نمیترسد باید از من بترسد. برای اینکه همکارانم اذیت نشوند، خودم ماشین میگرفتم و به خانه برمیگشتم».
سرفه در صورت کمکپرستار
ماسک و عینک حسابی ردش را روی صورت آرزو طایفه سلطانی- کمک پرستار بخش داخلی مراقبتهای ویژه بیمارستان- گذاشته است. ا و۳۳ ساله است و ۱۵ سال است در این بخش کار میکند. معمولاً روزی ۸ ساعت ماسک و شیلد روی صورتش دارد و با لباس مخصوص در بخش تردد میکند. قرمزی روی تیغه بینیاش هم گواهی است بر استفاده مداومش از ماسک و ابزار حفاظتی. بهمن سال گذشته وقتی فهمید مریض تخت ۴ همان مریضی است که مبتلا به کرونا بوده و او بیمار را بدون استفاده از ماسک و اقلام حفاظتی برای مدتی تر و خشک کرده است، خودش را نباخت؛ «نمیدانم چرا نترسیدم و احساس کردم چون در محیط بیمارستان کار کردهام بدنم قوی است و مشکلی پیش نمیآید اما این تصور درست نبود. برخی از همکارانم بیمار شدند و کارشان به قرنطینه و بخش مراقبتهای ویژه کشید». او وظیفه دارد هر ۳ ساعت یکبار با استفاده از دهانشویه، دهان بیماران را شستوشو دهد. کاری خطرناک برای بیماران مبتلا به کرونا که بیماریشان با سرفه همراه است؛ «آن روزهای اول با یک ماسک معمولی کار میکردم. چندبار پیش آمد هنگام دهانشویه بیمار، او سرفه میکرد و ترشحات سرفهاش روی صورت و دستم پاشیده میشد. فوری خودم را تمیز میکردم و میگفتم این بار دیگر کرونا گرفتم. خدا را شکر، با وجود تصری که داشتم، فعلاً مشکلی برایم پیش نیامده است». او از اینکه بیماران مبتلا به کرونا مظلوم هستند حرف میزند و دلیلی برای این حرفش میآورد؛ «سالهاست با بیماران زیادی سرو کار دارم. بیماران معمولاً همراه دارند و ساعت مشخصی برای ملاقات با دوستانشان تعیین شده است. بیماران مبتلا به این ویروس، تنها یک نفر ملاقاتکننده دارند و دیگران با تلفن میتوانند از حال بیمارشان باخبر شوند. این یعنی تنهایی زیاد بیمار در بیمارستان و دلتنگی». حرفهای سلطانی تمام نشده است که وحید کریمی بین حرفمان میآید؛ «ما در بخش خودمان ۷ تخت داریم. حمام کردن بیماران یک بخش از کار من است. بالاتر از سیاهی هم رنگی نیست». او که بهزودی قرار است پدر شود، قدرت بدنی بالایی دارد. میگوید داشتن قدرت بدنی بالا یک مزیت در کار کمک پرستاری است؛ «چون خیلی از کارها را باید با تکیه به قدرت بدنی خودمان انجام بدهیم، آمادگی جسمانی کمک میکند تا وظیفهمان را درست انجام بدهیم. مثلاً بیمار مبتلا به کرونا داشتم که سرفه میکرد و نیاز داشت حمام شود. اسمش بهروز بود و روی تخت ۴ بستری بود. بغلش میکردم. حمامش میکردم. حتی بهروز میگفت مراقب باشم که از او کرونا نگیرم. اما کار است دیگر، باید انجامش داد. انجام این کارها با شیلد و محافظ و عینک شدنی نیست». علاقه به انجام کار و نزدیکی بیش از اندازه با بیماران باعث شده کریمی هم یکی از کادرهای درمانی باشد که خود به ویروس آلوده شد؛ «مریضی داشتیم که نمیدانستیم کرونا دارد. علائم بیماری را داشت و من هم چون به سرفه کردن افتاده بودم، تست دادم و اعلام شد که تستم مثبت است. ناراحت خودم نبود و نگران خانومم بودم. رعایت میکردم و بعد از مدتی دوباره تست دادم و گفتند که مشکلی ندارم و دوباره کارم را شروع کردم».
کم کردن بار شرمندگی
فرزاد محمدی ۳۲ ساله و اهل بیرجند است. قد و هیکلی رشید دارد و دیدن دستانش حساب را دستم میدهد که او باید زور زیادی هم داشته باشد. فرزاد وقتی سربازیش تمام میشود، خیلی اتفاقی به پیشنهاد دوستش که از استخدام نیرو در بیمارستان خبر داشت، فرم استخدام بیمارستان را پرکرد. از آن روز تا الان ۱۱ سال میگذرد. او که پدر فرزاد و کیاناست بهعنوان کمکپرستار استخدام شد. یعنی برای تأمین نیازهای بیمارانی که بستری شدهاند و نمیتوانند فعالیتی داشته باشند بهکار گرفته شد؛ از کمک در غذا خوردن گرفته تا راه رفتن و نظافت بیمار. خواهی نخواهی در بیمارستان نقش همراه بیمار را بازی میکند؛ نقشی که خیلیها دوست ندارند بازیگر آن باشند اما، محمدی حس بدی نسبت به کاری که انجام میدهد، ندارد؛ «اول که کارم را شروع کردم هم سخت بود هم ترس داشت. قبول دارم که خون دارد، کثیفی دارد و هم خطر اما، نمیدانم چطور شد که اینقدر به این کار علاقه پیدا کردم». او بیماران زیادی را در حیاط و روی ویلچر میچرخاند تا دیوارهای سرد و بیروح بیمارستان، روحشان را کمتر آزرده کند؛ بیمارانی که برخی از آنها کرونا داشتند؛ «بیمارانی که به بخش مراقبتهای ویژه میآیند شرایطی خاصی دارند. برخی از آنها کنترلی بر اعمال خود ندارند. بارها شده که بیماری خود را کثیف کرده و از این بابت شرمنده شده است. برای اینکه شرمندگی او را کم کنم، سرشوخی را با بیمار باز کردهام تا از شرمندگیش کم کنم». او پوشش کادر درمانی و بیمارستانی را در ایام کرونا، پوششی غیرمعمول مراجعهکنندگان به بیمارستان میداند و این را عاملی برای ایجاد وحشت در بیمار؛ وحشتی که به آتش بیماری در جان بیمار میدمد و میتواند اثرات درمان کادر پزشکی را کم کند؛ «بیماری که وحشت کرده است و فکر میکند در حال مرگ است نیاز به حمایت روانی دارد. درباره خودمان، دستگاهها، تجهیزات بخش و کاری که میکنیم حرف میزنیم. حتی کاری میکنیم که با ما احساس رفاقت کنند و هر کدام از کمکپرستارها سعی میکنند با یک بیمار ارتباط بهتری بگیرند تا از استرس بیمار کم کنند». او از روزهایی که مرگ بیماران مبتلا به کرونا بالا بود و اثر آن بر روحیه او و همکارانش سخن به میان میآورد و میگوید: «آن روزهای اول تعداد مرگ مبتلایان بالا بود. یک روز دیگر طاقت نیاوردم و به حیاط رفتم و گریه کردم. بالاخره ما هم آدمیم و مرگ این همه انسان روی روحیه ما اثر میگذارد. اما زندگی همین است و باید قوی ماند». او از دلتنگیهای خاص خودش هم برایم میگوید؛ «کار در بیمارستان سنگین است. همیشه به ساعت نگاه میکنم که زودتر به خانه بروم و بچههایم را ببینم. کرونا باعث شد این شور و شوق را نداشته باشم چون مجبور شدم بچهها را به خانه پدر و مادرم همسرم بفرستم تا از من کرونا نگیرند». وقتی یاد آن روزها میافتد که بچه ۶ ماههاش را برای مدت ۲ماه ندیده بود، حالش بد میشود، میگوید: «چند وقت است که خانوادهام به خانه برگشتهاند. برای ورود به خانه تشریفات سنگین بهداشتی را رعایت میکنم. حتی با وسواس خودم را دو سه بار ضدعفونی میکنم تا ویروسی از دستم درنرود».
کمک بیمارستان؛ پرستار خانه
چهرهاش خسته است. خسته از روزهایی که کرونا به ارمغان آورده. نه قد و قوارهای رشیدی مانند مردانی که با او همکارند دارد نه دل این را که بخواهد به بیماری بیتوجهی کند و برود دنبال کار خودش. روزهای اول که کسی نمیدانست کرونا پایش به ایران باز شده، بیمارانی را با علائم سرفه و با حال نزار از یک سو به سوی دیگر میبرد. برخیها که حالشان بدتر بود را بغل میکرد، تمیزشان میکرد و راه میبرد. بعد که خبر از کرونا رسید، با اینکه میدانست مبتلایان زیادی را بدون اینکه وسایل حفاظتی چندانی داشته باشد در آغوش کشیده، به کارش ادامه داد. مهری کاری ۱۸ سال از عمرش را بهعنوان کمکپرستار و خدمه بخش مراقبتهای ویژه بخش جراحی گذرانده است. او از ترسی که روزهای ابتدای شیوع بیماری میان پزشکان، پرستاران و خدمه موج میزد، میگوید؛ «خیلیها تو اون روزای اول میترسیدن کرونا بگیرن و بمیرن. آدمه دیگه، مردن همیشه ترس داره. منم میترسیدم». در بخش مراقبتهای ویژه که مهری در آن خدمت میکند، تخت زیاد است. هر چه تختها شلوغتر میشد، تعداد کسانی که تقاضای انتقال از بخش مبتلایان به کرونا به دیگر بخشها را میدادند هم بیشتر میشد. کار به جایی رسید که مهری و یکی - دو همکار باقیمانده دیگر در بخش، مجبور شدند ۲ شیفت کار کنند تا بتوانند به بیماران خدمات بدهند؛ «گاهی روزهایی بود که اگر ۲ شیفت هم کار میکردیم باز کار بود. باز مریضی بود که باید بهش رسیدگی میشد. خدا پدر و مادر بچههای جهادی رو که اومدن توی کارای بیماران مبتلا به کرونا کمکمون کردن بیامرزه. اگر نبودن، با این همه کار چمچاره میگرفتم». اما برای مهری، کار با تمام شدن شیفت کاری در بیمارستان تمام نمیشد. او با رفتن به خانه، تازه کار دومش را شروع میکند؛ «همسرم بیماره. روزا تو بیمارستان کمک حال مریضا هستم و شبها تو خونه پرستار شوهرم. همیشه نگرانم نکنه مریضی رو ببرم خونه و شوهرم ازم کرونا بگیره. تو روزا و هفتههای اول اومدن مریضا به بخش ICU، اونقدر مراقب بودم که گاهی یادم میرفت چندبار خودمو ضدعفونی کردم».
گمنامان خط مقدم مقابله با کرونا
خدمه و کمکپرستارها در بیمارستانها جزو افرادی هستند که به پزشکان، پرستاران و کادر اداری در مراکز درمانی کمک میکنند. هر کس در بیمارستان و بخش ویژه باشد و بستری شود، نقش این افراد را بسیار بیشتر از قبل درک میکند. آنها مکملهای گمنام سیستم پرستاری و پزشکی کشورند که به شکل حرفهای خدماتی به بیماران ارائه میکنند که جز از دست آنها برنمیآید. حتی میتوانم به جرأت بگویم کسانی که در بخش مراقبتهای ویژه مشغول بهکار هستند، نه بهعنوان نیروی خدماتی بلکه بهعنوان بخش مهمی از این بخش به تغییر وضعیت بیمار و تحملپذیرتر کردن شرایط بیمارستانی و درمانی کمک میکنند. کمک به اجابت مزاج، تمیز کردن بیمارانی که توانایی انجام هیچ کاری در بخش مراقبتهای ویژه ندارند و حتی درددل با بیمار، بخشی از فعالیتهایی است که این افراد انجام میدهند. آنچه امروز کمکپرستاران ایرانی در مراکز بیمارستانی کشور در حال انجام آن هستند در دیگر کشورها از سوی پرستاران، پزشکان یا تجهیزات مکانیکی انجام میشود. بهعنوان نمونه، تغییر وضعیت بیمار روی تخت در کشورهای دیگر به کمک جرثقیل انجام میشود اما در اغلب بیمارستانهای کشور، خبری از جرثقیل برای تغییر وضعیت بیمار نیست و این کار را کمکپرستاران با تحمل فشار سنگین وزن بدن بیمار به شکل روزانه انجام میدهند؛ فعالیتی که استمرار آن در بلندمدت منجر به بروز مشکلات جسمی برای کمکپرستارها میشود. این موضوع نشان میدهد وجود کمکپرستاران در مراکز بیمارستانی کشور برخلاف سایر کشورها، بسیار پررنگ است و ما از آنان بیش از اندازه و توانشان استفاده میکنیم. در ایام شیوع بیماری کرونا نیز، نیروهای کمکپرستار در ایران، بیشترین تماس مستقیم و کمتر محافظت شده را با بیماران مبتلا داشتهاند اما با وجود این، آنها با عشق و علاقه و با کمترین فرار از مسئولیت کار کردند و توانستند سهم بسزایی در جریان درمان بیماران ارائه کنند اما، کمتر کسی از آنها یاد کرد و مردم از حجم خدماتشان اطلاع پیدا کردند. با وجود این حجم از کار، بسیاری از کمک پرستاران نیروهای شرکتی و پیمانکاری هستند و مشخص نیست چه آینده شغلی در انتظارشان است. سیستمهای اداری و مدیریتی باید به همان اندازه که به کادر پرستاری و پزشکی توجه نشان میدهند، به این نیروها نیز توجه و رسیدگی کند تا انگیزه خدمت افراد حفظ شود.
غمخوار بیماران
بیمارانی که به بخش مراقبتهای ویژه میآیند شرایطی خاصی دارند. برخی از آنها کنترلی بر اعمال خود ندارند. بارها شده که بیماری خود را کثیف کرده و از این بابت شرمنده شده است. برای اینکه شرمندگی او را کم کنم، سرشوخی را با بیمار باز کردهام تا از شرمندگیشکم کنم
کار باید انجام شود
چون خیلی از کارها را باید با تکیه به قدرت بدنی خودمان انجام بدهیم، آمادگی جسمانی کمک میکند تا وظیفهمان را درست انجام بدهیم. مثلاً بیمار مبتلا به کرونا داشتم که سرفه میکرد و نیاز داشت حمام شود. اسمش بهروز بود و روی تخت ۴ بستری بود. بغلش میکردم. حمامش میکردم. حتی بهروز میگفت مراقب باشم که از او کرونا نگیرم. اما کار است دیگر، باید انجامش داد
منبع : خبرگزاری مهر
اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت
معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل امیاسر!
پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد
صف طلا در بازار خیابان جهاد
شوخیهای موشکی!
اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل
اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل
معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش
خادمی که در کربلا مرگ خود را پیش بینی کرده بود
موکبداری عاشقانه شهربابکیها در عمارت ماری خانم فرانسوی
توصیههای طب ایرانی برای پیادهروی اربعین
یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون عرش
عکسی که هیچوقت نگرفتیم...
مغازهای که هر سال موکب میشود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!
مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیمکره!
دلتنگها یکدیگر را پیدا میکنند/ کربلاییشدن بدون نیت قبلی!
خوشرویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون
دشمن آتش و تبر/ «من، حبیبالله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»
گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!
چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندانبان/ پارک و هتل نمیخواهیم؛ درختها را آب بدهید!
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی!
ماجرای شلغمهای یک نماینده در توئیتر
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دستهایم جان داد!»
دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خطنویسی روی خط عاشقی!
وامهای راحتالحلقوم و ضمانتهای ضربدری!
عاقبت بخیری یک پمپ بنزین!
تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!