میرنیوز

شنبه، ۲۳ مهر؛ چه خبر از خیابان‌های تهران؟

شنبه، ۲۳ مهر؛ چه خبر از خیابان‌های تهران؟ 2022-10-16T10:25:36+03:30

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله - جواد شیخ الاسلامی: دیروز سر ظهر داشتم اخبار روز را می‌خواندم که چشمم به یکی از برنامه‌های شبکه سعودی ایران‌اینترنشنال افتاد که مهمان برنامه می‌گفت «اعتراضات از صد تا دویست هزار نفر شروع شد، بعد در عرض یک هفته به یک میلیون نفر رسید، بعد به زودی سه چهار برابری شد و تا یک هفته دیگر به ۴۰ میلیون نفر خواهد رسید!». من که از ابتدای اعتراضات بارها و بارها به میان شلوغی‌ها رفتم، طبق مشاهداتم جمعیتی بسیار بسیار کمتر از این را در خیابان‌ها دیدم. روزهای اول که گرمای ماجرا بیشتر بود، فقط چهار پنج دسته نوجوان‌ها و جوان‌های بیست سی نفره را شاهد بودیم که از گوشه‌ای حرکت می‌کردند و به گوشه‌ای دیگر می‌رفتند. بیشترین تعداد معترضین نیز در بزرگ‌ترین دسته‌ها به پانصد و هزار نفر نمی‌رسید. حالا اینکه شبکه‌های فارسی‌زبان خارج‌نشین معتقدند در ایران چندین میلیون نفر در خیابان‌ها بوده‌اند هم کمی عجیب است، هم خنده‌دار. ولی این چیزی از وظیفه من کم نمی‌کند که روایت دیده‌ها و شنیده‌هاست. پس ساعت دو بود که بیرون زدم.

ساعت دو و نیم؛ خیابان طالقانی و میدان فلسطین

شنبه قرار بود تهران به قول خودشان قیامت شود. فراخوان‌های زیادی داده بودند که ساعت ۱۲ ظهر میدان‌های شهر را غلغله کنند و نگذارند آتش آشوب سرد شود. با احتساب اینکه اگر اعتراضی شکل بگیرد از حوالی ۱۲ تا ۲ شروع می‌شود و ساعت‌ها ادامه خواهد داشت و ساعت به ساعت جو متشنج‌تر خواهد شد، از خبرگزاری بیرون زدم. نجات‌اللهی را به سمت طالقانی پیچیدم و آرام آرام به سمت میدان فلسطین حرکت کردم. مدام چشم می‌چرخاندم تا چیزی را از دست ندهم، اما چه چیزی را؟ هیچ خبری نبود. نه فقط طول خیابان طالقانی خبری نبود، بلکه وقتی به تقاطع طالقانی-ولی‌عصر رسیدم هم هیچ ندیدم. تنها به سیاق روزهای گذشته هفت هشت نیروی انتظامی این طرف چهارراه و همین تعداد آن طرف چهارراه ایستاده بودند. نه خبری از بوق بود، نه جمعیتی که بخواهند شعار بدهند یا شلوغ کنند. همه چیز عادی جریان داشت. از چهارراه رد شدم. به میدان فلسطین رسیدم. اگر قرار بود خبری باشد، اینجا باید کمی اوضاع متفاوت می‌بود، اما باز هم ساکت ساکت. روزهای ابتدایی میدان فلسطین حداقل چندتا شعار و سنگ و … به خودش می‌دید، اما امروز نه. مثل تقاطع طالقانی-ولی‌عصر اینجا هم تعدادی نیروی انتظامی می‌بینم که از فرط خستگی روی زمین نشسته‌اند.

ساعت سه؛ خیابان انقلاب

دو سه کوچه دیگر طالقانی را ادامه می‌دهم و بعد از فریمان می‌پیچم به سمت خیابان انقلاب. با یکی دو تا میان‌بر رسیدم به انقلاب. حواسم نیست که ببینم سر از کدام چهارراه درآورده‌ام، ولی مهم نیست. آنچه مهم است این است که می‌بینم اینجا هم همه چیز خیلی روان در حال حرکت است. توی چهارراه بازهم تعدادی مأمور با لباس‌های مختلف می‌بینم. به اضافه چندتا لباس شخصی که مشخص است بسیجی هستند. از دیدن لباس شخصی‌ها که با لباس‌های منزل و سر کار و مهمانی‌شان سر چهارراه ایستاده‌اند و ناشیانه باتوم و سپر و… در دست گرفته‌اند خوشم نمی‌آید. به نظرم جلوه خوبی ندارد که یک عده با لباس شخصی سر چهارراه بایستند و باتوم و گاز اشک‌آور و… در دست بگیرند. اگر هم قرار است از بسیج استفاده شود، می‌شود حداقل لباس مناسب به آنها بدهند تا این احساس در رهگذران شکل نگیرد که مردم در مقابل مردم ایستاده‌اند. لباس شخصی اگر هم باشد، باید به عنوان مأمور امنیتی باشد؛ نه به عنوان کسی که با لباسی شبیه به مردم سر چهارراه‌ها ایستاده است. نمی‌دانم؛ من یکی خوشم نمی‌آید و فکر می‌کنم می‌شد تدبیر بهتری کرد.

ساعت سه؛ تئاتر شهر

سر چهارراه یک کیوسک است. برای تشبه بیشتر به کسانی که در اعتراضات هستند، یک بسته بهمن می‌گیرم. تجربیات روزهای قبلم نشان می‌دهد اگر اشک‌آور خوردم باید هم خودم را با یک نخ سیگار آرام کنم، هم به دیگران خدمات دودی بدهم! سیگار را می‌گیرم و راه می‌افتم. هنوز هم چشم‌هایم حریص‌اند و آرام و قرار ندارند. تا چهارراه ولی‌عصر و تئاتر شهر همینطور آرام قدم می‌زنم و باز هم خبری نیست. تنها تفاوت محسوس این است که شاید عده‌ای از دخترها و پسرها را می‌بینی که راه می‌روند تا خودی نشان بدهند. اینجا هم خبری نیست. دو سه ساعت پیش، یعنی ساعت ۱۲ که زمان فراخوان اصلی بود نیز خبری نبوده است. حدس می‌زدم به مرور شلوغ می‌شود ولی انگار نه. اطراف تئاتر شهر هم مثل روزهای گذشته تعدادی نیروی پلیس و سپاه و بسیج و… ایستاده‌اند. من که از روی لباس‌ها نمی‌توانم تشخیص بدهم چه کسی متعلق به چه نیرویی است. از جلویشان رد می‌شوم و می‌روم آن طرف چهارراه. به مرور می‌رسم جلوی سردر پنجاه تومانی دانشگاه تهران! یادم است روزهای اول اینجا کمی شلوغ شده بود، اما حالا نه. حتی هیچ مأموری نیست که جلوی آن ایستاده باشد. دقت که می‌کنم خبری از بوق بوق زدن‌های ماشین‌ها و موتورهای رهگذر هم نیست. کم کم یقین پیدا می‌کنم که کسی از فراخوان‌های شبکه‌های مجازی استقبالی نکرده.

ساعت سه و چهل و پنج؛ میدان انقلاب

از دانشگاه تهران رد شده‌ام. حالا میدان انقلابم. دیگر باید مطمئن شد که امروز همه چیز آرام بوده است. میدان انقلاب به جز حضور تعدادی نیرو با لباس‌های مختلف، دیگر خبری نیست. میدان را دور می‌زنم و از آن سمت خیابان آرام آرام دوباره مسیر را برمی‌گردم. در بین مسیر کسانی را می‌بینم که روسری را پایین انداخته‌اند و خیلی آزادانه راه می‌روند! در بعضی متن‌ها می‌خوانم که اوضاع فاجعه است و همه دارند روسری را کنار می‌گذارند، اما حقیقت این است که این چندنفر بیشتر به چشم می‌آیند، وگرنه اکثر رهگذران باحجاب هستند؛ چادری، مانتویی، و با درجه‌های مختلفی از حجاب. ولی عموم حجاب دارند. بگذریم. انقلاب را برمی‌گردم به سمت تئاتر شهر و میدان فردوسی. این طرف خیابان هم چیز خاصی دستگیرم نمی‌شود. در عرض پیاده‌رو همه چیز خیلی طبیعی در جریان است. حتی یک دسته پنج نفره هم نمی‌بینم که جایی تجمع کرده باشند یا شعاری بدهند. یکی یکی خیابان‌ها و چهارراه را رد می‌کنم تا خیلی زود می‌رسم به میدان فردوسی. این بین سر هر چهارراه عادت کردم که چند تا نیروی ناجا ببینم. بعضی‌هایشان با خستگی یک گوشه لم داده‌اند، بعضی‌ها دارند با یک گوشی ساده احوال خانواده را می‌پرسند و احتمالاً می‌گویند خبری نیست نگران نباشید، بعضی‌هایشان دارند هندوانه می‌خورند، بعضی نماز می‌خوانند و… وسط میدان فردوسی می‌بینم تعدادی پیرمرد پنجاه شصت ساله تجمع کرده‌اند. یکی دو پرچم ایران و یازهرا (س) و… هم در دست گرفته‌اند و همینطور توی هوا تکان می‌دهند. کمی عقب‌تر هم دیدم که سر یکی از چهارراه‌ها تعدادی پیرمردِ احتمالاً اهل جنگ یا بازنشسته سپاه دور هم جمع شده‌اند و پرچم دست‌شان گرفته‌اند. هیچ‌جوره حکمت‌اش را نفهمیدم. واقعاً حضور تعدادی پیرمرد با لباس‌های رنگارنگ و شخصی سر چهارراه و وسط میدان، چه کمکی به کم شدن شکاف‌ها و سرد شدن ماجرا می‌کند؟ مثلاً این‌طوری می‌خواهیم گفتگوی ملی ایجاد کنیم؟ من که از دیدن این پیرمردها خنده‌ام گرفت. دیدم دیگران هم با تعجب نگاه‌شان می‌کردند و رد می‌شدند. هنوز که فکر می‌کنم دلیل و اثر حضورشان را متوجه نمی‌شوم. اگر هم قرار است کسی تجمع کند، آن هم وقتی که دیگر تجمع‌ها جمع شده‌اند، جوان‌ها هستند، نه پیرمردهای بازنشسته سپاه و بسیج...

ساعت چهار و نیم؛ دوباره میدان فردوسی

ساعت تازه شده چهار و نیم. با خودم می‌گویم شاید منتظرند هوا تاریک شود و بیرون بریزند. تصمیم می‌گیرم از میدان فردوسی دوباره دور بزنم و بروم میدان انقلاب. آرام آرام راه می‌روم. سعی می‌کنم کوچک‌ترین چیزها را ببینم، ولی دیگر چیزی برای دیدن نیست. خبری نیست. یکی یکی خیابان‌ها و چهارراه‌ها را رد می‌کنم و دوباره به انقلاب می‌رسم. هیچ چیزی عوض نشده. هیچکس اضافه نشده. هیچ دسته و گروهی نیست که بخواهند شعار بدهند یا شلوغ کنند. در دلم به حال شبکه‌های فارسی‌زبان خارج‌نشین می‌سوزد و به حالشان می‌خندم. در خیالات آنها الآن چهل میلیون نفر از مردم با آشوب‌گران همراه هستند و دارند پاسگاه‌ها را می‌گیرند و میدان‌های شهر را آزاد می‌کنند و چیزی نمانده که انقلاب شود. ولی در عمل، همه چیز آرام است و کشور به روزهای آرام خودش برگشته. همان دسته‌های پراکنده معترضین و آشوبگران هم دیگر در میدان نیستند. ممکن است و حتماً هم همینطور است که اگر دلخوری بوده، محو نشده، هنوز هست، و باید رفع شود، اما حداقل در کف خیابان نیست. آن دلخوری خودش را به عرصه‌های دیگر مثل فضای مجازی و جریانات اجتماعی و فرهنگی کشیده است و باید حتماً برای رفع آن برنامه داشته باشیم. اما مهم این است که مردم خیلی زود می‌فهمند که آشوب کشور را به کجا می‌برد و به همین دلیل همراهی نمی‌کنند.

ساعت شش؛ دوباره انقلاب و دوباره فردوسی!

از انقلاب دوباره دور می‌زنم و به سمت میدان فردوسی حرکت می‌کنم. تا برسم به فردوسی، ساعت شده ۶. اذان را گفته‌اند و هوا برای دقایق زیادی است که تاریک شده. با خودم فکر می‌کردم با تاریک شدن هوا دسته‌های اعتراضی شکل بگیرد. شاید اگر هوا تاریک شود، کسانی که در پستوها قائم شده‌اند بیرون بریزند. اما اینها هم خیالاتی خام بیشتر نیست. خیابان انقلاب آرام آرام است. حتی یکبار شاهد شعار و اعتراض و دسته و گروهی نبودم. تعداد بوق‌ها هم تقریباً به صفر رسیده است. از آن هیجان روزهای ابتدایی دیگر چیزی نمانده. همه چیز رو به آرامی می‌رود، اما بیشتر از ۲۵ شهید تقدیم امنیت مردم و کشور شد، و بیشتر از هزار نفر از عوامل انتظامی و امنیتی در تهران و سایر شهرها مجروح و مصدوم شدند.

ساعت هفت؛ گشتم نبود، نگرد نیست...

آنقدر راه رفته‌ام که پاهایم دارد می‌شکند. خیلی خسته‌ام. خودم را هرطوری هست به خیابان طالقانی می‌رسانم. تقاطع طالقانی-ولی‌عصر را رد می‌کنم و یک گوشه می‌ایستم برای گرفتن ماشین. هیچکس نمی‌ایستد. واقعاً بی حوصله‌ام. چند دقیقه معطل شده‌ام و خبری نیست. ناگهان می‌بینم که یک نفر دستش را به پشتم می‌زند و می‌گوید جواد جواد! نگاه می‌کنم؛ دوست شاعر و نویسنده و مجری و کارشناسم! عین. سین است! از دیدنش خوشحال می‌شوم. وقتی می‌بیند گوشه خیابان اسیر شده‌ام، می‌ایستد تا سوارم کند. توی ماشین حال و احوال می‌کنیم و درباره وضعیت جاری حرف می‌زنیم. علیرضا می‌گوید «دیروز عکس جلد یکی از روزنامه‌ها را دیدم که تصویر ۲۵ تا از شهدای اخیر را کار کرده بودند. نمی‌دانم چرا اینقدر مماشات می‌کنند. ۲۵ شهید واقعاً زیاد است. در هیچ کشوری هم این‌طوری نیست که یک عده بچه بیرون بریزند و اینقدر خشن برخورد کنند که ۲۵ نفر از عوامل امنیتی و انتظامی شهید شوند». او معتقد است پلیس تا الآن خیلی با معترضین و آشوبگران مماشات کرده. من می‌گویم پلیس خیلی تحت فشار است، ولی او معتقد است اگر این‌طوری ادامه بدهیم خشونت این آدم‌ها بیشتر می‌شود و دیگر نمی‌شود جمعش کرد. من معتقدم… واقعاً حوصله نوشتنش را دیگر ندارم. خسته‌ام و پاهایم دارد می‌شکند. تنها چیزی که می‌توانم بگویم این است که الآن ساعت ۷ شب است و من در این چرخ‌زنی چندساعته هیچ اعتراض و اغتشاش و آشوب و سر و صدایی در میدان‌های اصلی تهران ندیدم. حالا شبکه‌های خارج‌نشین هرچقدر دلشان می‌خواهد بگویند در ایران انقلاب شده...

منبع : خبرگزاری مهر


کلمات کلیدی :
اشتراک گذاری :

آخرین اخبار مجازی

اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت

اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت
2024-10-28T12:14:11+03:30
همدان- روایت امروز از حرکت بزرگ بانوانی است که یک کار اثرگذار را به صورت خودجوش در راستای کمک به جبهه مقاومت رقم زده‌اند.

معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل ام‌یاسر!

معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل ام‌یاسر!
2024-10-24T22:34:05+03:30
ظهر چهارشنبه دوم آبان‌ماه، خانواده‌ شهید معصومه کرباسی و همسر لبنانی ایشان با رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند.

پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد

پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد
2024-10-06T12:51:53+03:30
شیراز- پنج سال بیشتر نداشت اما از دوچرخه تازه نفسش دل کند تا لبخند شادی را بر چهره یک کودک فلسطینی بنشاند و این لبخند بشود دلخوشی‌ کودکانه اش.

صف طلا در بازار خیابان جهاد

صف طلا در بازار خیابان جهاد
2024-10-03T16:38:26+03:30
همراهش کیفی بود که سفت آن را به خودش چسبانده بود. او را «حاج خانم» صدا می‌کنیم. دست‌پاچه بود.

شوخی‌های موشکی!

شوخی‌های موشکی!
2024-10-02T11:38:32+03:30
عملیات وعده صادق ۲ در شبکه‌های اجتماعی بسیار بحث‌برانگیز بوده است. بسیاری از کاربران شبکه‌های اجتماعی با احساسی از شعف و غرور، اظهارات طنزآمیزی را در این بار...

اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل

اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل
2024-10-01T14:11:50+03:30
بانوان ایرانی در حرکتی جهادی و خودجوش زیورآلات گران‌قیمت خود را برای کمک به لبنان اهدا می‌کنند.

اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل

اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل
2024-10-01T13:58:31+03:30
بانوان ایرانی در حرکتی جهادی زیورآلات گران‌قیمت خود را برای کمک به لبنان می فروشند.

معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش 

معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش 
2024-08-20T12:37:15+03:30
اینجا کربلاست، خیابان های منتهی به بین الحرمین، اینجا افراد هر کدام سعی دارند در حد توان و بضاعتشان به آقا، خودی نشان دهند و مزدی بیش از آنچه کرده اند، دریاف...

خادمی که در کربلا  مرگ خود را پیش بینی کرده بود

خادمی که در کربلا  مرگ خود را پیش بینی کرده بود
2024-08-20T12:10:26+03:30
مرگ هر کسی را یک جور و یک زمان فرا میگیرد اما آقا رحیم خادمی بود که در کربلا مرگ خودش را پیش بینی کرده بود.

موکب‌داری عاشقانه شهربابکی‌ها در عمارت ماری خانم فرانسوی

موکب‌داری عاشقانه شهربابکی‌ها در عمارت ماری خانم فرانسوی
2024-08-20T11:57:07+03:30
شهر بابکی ها موکب خود را در عمارت خانم ماری پیروالکمن فرانسوی برپا کرده اند.

توصیه‌های طب ایرانی برای پیاده‌روی اربعین

توصیه‌های طب ایرانی برای پیاده‌روی اربعین
2024-08-19T14:17:15+03:30
متخصصین طب ایرانی معتقدند؛ با چند روش ساده می توان عوارض پباده روی طولانی را کاهش داد.

یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون‌ عرش

یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون‌ عرش
2024-07-22T19:16:24+03:30
شب هفتم امام حسین(ع) است؛ کسی که مادرش در قیامت لباسی خونین همراه دارد و یکی از ستون‌های عرش را گرفته و از خدا می‌خواهد میان او قاتلان فرزندش حکم کند.

عکسی که هیچ‌وقت نگرفتیم...

عکسی که هیچ‌وقت نگرفتیم...
2024-07-08T16:03:06+03:30
بهادری جهرمی بعد از دیدار با رهبر انقلاب درباره جای خالی «شهیدجمهور» نوشت: عکسی که بیشتر از همه دوست داشتم عکسی بود که هیچ وقت نگرفتم، کنار مردی خستگی ناپذیر...

مغازه‌ای که هر سال موکب می‌شود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!

مغازه‌ای که هر سال موکب می‌شود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!
2023-09-07T17:16:53+03:30
«هر چه داریم از امام حسین(ع) داریم. زندگی‌مان مال امام حسین(ع) است. این کار هم بساط هر سال است، این مغازه پدرمان است که خادم و عاشق امام حسین (ع) بود. ما هم ...

مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیم‌کره!

مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیم‌کره!
2023-09-04T15:36:59+03:30
فیلتر کردن بسترهای مختلف فضای مجازی در سطح جهان مسئله تازه‌ای نیست؛ از جنوب غرب آسیا که شدت فیلترینگ در آن بیشتر است گرفته تا چند قاره آن طرف‌تر در کشور کانادا.

دلتنگ‌ها یکدیگر را پیدا می‌کنند/ کربلایی‌شدن بدون نیت قبلی!

دلتنگ‌ها یکدیگر را پیدا می‌کنند/ کربلایی‌شدن بدون نیت قبلی!
2023-09-03T13:30:14+03:30
هنگام تماشای اعزام زائران افغانستانی اشک می‌ریختند؛ گویا دلتنگ‌ها یکدیگر را پیدا می‌کنند و انگار بدرقه اربعینی‌ها، به مناسک جاماندگان تبدیل شده باشد، جاماندگ...

خوش‌رویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون

خوش‌رویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون
2023-08-26T10:01:16+03:30
«مشکل زائران افغانستانی ارتباط چندانی به ایران ندارد؛ مربوط به دولت افغانستان است که اربعین برایش در اولویت نیست و متولی دولتی برای زیارت اربعین ندارد، بنابر...

دشمن آتش و تبر/ «من، حبیب‌الله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»

دشمن آتش و تبر/ «من، حبیب‌الله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»
2023-08-15T14:21:28+03:30
حبیب‌الله حاجی‌زاده، سال‌ها است بدون اینکه کسی از او بخواهد یا حقوقی دریافت کند از جنگل‌ها مراقبت می‌کند: «ما نه می‌گذاریم آتش به جان جنگل بیفتد، نه می‌گذاری...

گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!

گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!
2023-08-14T13:07:53+03:30
شبکه‌های اجتماعی این روزها چالش‌هایی را رواج می‌دهند که مبنای علمی ندارند، دنبال جذب مخاطب هستند و سعی دارند القا کنند: «شما تنها با شرکت در چالش‌ها، به یک ا...

چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندان‌بان/ پارک و هتل نمی‌خواهیم؛ درخت‌ها را آب بدهید!

چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندان‌بان/ پارک و هتل نمی‌خواهیم؛ درخت‌ها را آب بدهید!
2023-08-12T13:01:13+03:30
همسایگان زندان «رجایی شهر» بعد از تخلیه از این ندامتگاه، بیش از آنکه از سال‌ها همجواری با آن شکایت کنند، به فکر آینده بودند: «ما از مسئولان پارک و هتل نمی‌خو...

«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسه‌های نظامی

«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسه‌های نظامی
2023-08-07T20:23:55+03:30
بعد از پایان دیدار خودم را به امیر ایرانی می‌رسانم و می‌گویم بعد از این مأموریت چه برنامه‌ای دارید؟ مختصر جواب می‌دهد: «انشاالله دوستان و دشمنان را مثل مأمور...

«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسه‌های نظامی!

«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسه‌های نظامی!
2023-08-07T15:57:38+03:30
بعد از پایان دیدار خودم را به امیر ایرانی می‌رسانم و می‌گویم بعد از این مأموریت چه برنامه‌ای دارید؟ مختصر جواب می‌دهد: «انشاالله دوستان و دشمنان را مثل مأمور...

ماجرای شلغم‌های یک نماینده در توئیتر

ماجرای شلغم‌های یک نماینده در توئیتر
2023-08-01T14:43:59+03:30
روزنامه «جوان» در گزارشی به ماجرای جر و بحث اخیر نماینده مردم تربت‌جام در مجلس با کاربران توئیتری پرداخت.

سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم در مسیر شهر جان داد!»

سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم در مسیر شهر جان داد!»
2023-07-29T00:24:02+03:30
«تقریباً دو ساعت طول کشید تا نارگل را به شهر ببریم. در این مسیر دخترم روی دست من بود و آرام جان می‌داد! شاید اگر جاده آسفالت بود و مسیر رسیدن به شهر راحت‌ و ...

سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم در مسیر شهر جان داد!»

سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم در مسیر شهر جان داد!»
2023-07-26T10:37:22+03:30
«تقریباً دو ساعت طول کشید تا نارگل را به شهر ببریم. در این مسیر دخترم روی دست من بود و آرام جان می‌داد! شاید اگر جاده آسفالت بود و مسیر رسیدن به شهر راحت‌ و ...

سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم جان داد!»

سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم جان داد!»
2023-07-26T09:43:56+03:30
«تقریباً دو ساعت طول کشید که نارگل را به شهر ببریم. در این مسیر دخترم روی دست من بود و آرام جان می‌داد! شاید اگر جاده آسفالت بود و مسیر رسیدن به شهر راحت‌ و ...

دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خط‌نویسی روی خط عاشقی!

دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خط‌نویسی روی خط عاشقی!
2023-07-23T11:03:54+03:30
«مجید دستانی» از 12سال ماشین‌نویسی در محرم می‌گوید که با رفقایش، خودروها را با خط خوش مزین به نام اباعبدالله(ع) می‌کنند،خودروهایی که تا مدت‌ها مثل بیلبوردهای...

وام‌های راحت‌الحلقوم و ضمانت‌های ضربدری!

وام‌های راحت‌الحلقوم و ضمانت‌های ضربدری!
2023-07-20T12:18:55+03:30
روزنامه «همشهری» در گزارشی به تبلیغات اخیر برخی شرکت‌ها برای اعطای وام بدون ضامن پرداخت و ابعاد غیرقانونی بودن آن را شفاف کرد، این گزارش همچنین توضیحاتی دربا...

عاقبت بخیری یک پمپ بنزین! 

عاقبت بخیری یک پمپ بنزین! 
2023-07-20T11:38:56+03:30
خودرو را پارک کردم و به محل گودبرداری برگشتم و پرسیدم اینجا قبلاً پمپ بنزین نبود؟ جوابشان حافظه تصویری‌ام را تأیید کرد: «پمپ بنزین بود! دیگر نیست؛ حالا قرار ...

تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!

تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!
2023-07-19T13:19:04+03:30
می‌گویند نوشیدن چای داغ در لیوان‌های پلاستیکی احتمال ابتلاء به سرطان را افزایش می‌دهد؛ اعتراضی نیست! فقط ای کاش طعم چای بعد از روضه را عوض نکند. کافی است چای...
X فیلم جدید فیلم جدید دانلود فیلم و سریال تبلیغات شما (پیام به تلگرام)