میرنیوز

روزی ۱۷ سرنگ تزریق می‌کردم / بازگشت به زندگی پس از ۲۸ سال اعتیاد

روزی ۱۷ سرنگ تزریق می‌کردم / بازگشت به زندگی پس از ۲۸ سال اعتیاد 2022-08-16T09:25:34+04:30

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: وقتی از بچه‌های جمعیت «طلوع بی‌نشان‌ها» که در حوزه کاهش آسیب‌های اجتماعی فعالیت می‌کند و هزاران کارتن‌خواب را ترک داده، خواستم یک نمونه مناسب برای گفتگو معرفی کنند، فکر نمی‌کردم با چنین کسی آشنا شوم؛ علیرضا کردبچه، بعد از ۲۸ سال مصرف مواد مخدر دستش را توی دست بچه‌های طلوع می‌گذارد و در عرض یکی دو سال تبدیل به آدمی جدید می‌شود. خودش می‌گوید «روزی ۱۷ تا آمپول تزریق می‌کردم، طوری که دیگر در رگ‌هایم جایی برای تزریق نمانده بود». امروز می‌خواهیم با علیرضا کردبچه صحبت کنیم؛ روایت یک کارتن‌خواب خوشبخت!

توزیع غذا، کلید آشنایی با بچه‌های مددکار

بچه‌ها من را از توی حیاط سرای حافظ به سمت دفتر نگهبانی و حراست راهنمایی می‌کنند. همان دفتری که در بدو ورود از جلوی آن رده شده بودم و برای نگهبان‌ش دست تکان داده بودم. وارد می‌شوم و سلام می‌کنم. می‌گویم بچه‌ها شما را معرفی کردند برای مصاحبه درباره بهبودیافته‌های طلوع. با ادب و احترام قبول می‌کند که حرف بزند. می‌گوید من اینقدر حرف و ماجرا دارم که باید کتاب زندگی‌ام را بنویسی. می‌گویم اگر عمری باشد شاید مستند… دوست دارم بدانم چطور با طلوع بی‌نشان‌ها آشنا شده. چطور از دل پاتوق‌های کارتن‌خوابی به اینجا رسیده. خودش تعریف می‌کند: والا وقتی ما توی پاتوق‌ها بودیم، همه‌اش اسم طلوع بی‌نشان‌ها بود. می‌گفتند یک جایی هست که برای شما کار می‌کنند، سرویس می‌دهند و حرف‌هایی می‌زدند که باورنکردنی بود. چندین بار بچه‌ها را دیدم که غذا آورده بودند و توزیع می‌کردند، ولی از دور تماشا می‌کردم و نزدیک نمی‌شدم. یک ترسی داشتم که هیچوقت نمی‌گذاشت نزدیک شوم. اینها گذشت تا اینکه چند نفر از دوستانم را دیدم و ترسم ریخت. دیدن آنها باعث شد به جمعیت طلوع نزدیک شوم. آنجا بود که با سرای امید آشنا شدم.

وقتی دوستان کارتن‌خوابم را دیدم، باور نمی‌کردم ترک کرده باشند

از آقای کردبچه می‌پرسم از دوستانت چه شنیدی که متقاعدت کرد به طلوع نزدیک شوی؟ جواب می‌دهد: این دوستانی که دیدم‌شان از بچه‌های زیر پلی و کارتن‌خواب بودند و مواد مصرف می‌کردند. قبلاً با هم توی یک پاتوق بودیم، ولی وقتی دیدم‌شان باور نمی‌کردم اینها همان آدم‌های سابق باشند. به کلی عوض شده بودند. مقایسه‌شان با آدم‌هایی که قبلاً بودند، برایم خیلی تعجب‌آور بود. چهره و استایل و تیپ و ظاهرشان به کلی فرق کرده بود. برای همین خیلی پرس و جو کردم تا طلوع را بشناسم و پیدا کنم. گفتند بچه‌های طلوع سه‌شنبه‌ها برای توزیع غذا می‌آیند ولی من عجله کردم و خودم زودتر از آمدن آنها آمدم پشت در طلوع. خیلی دوست داشتم پاک بشوم. آنجا با استقبال خوب از ما پذیرایی کردند. آمدیم داخل و همه جور احترام و سرویس و ادب دیدیم. همه چی آنجا رعایت می‌شد. خلاصه شروع به ترک کردم و بعد از مدتی هم برگه خدمت به من دادند و مسئول فیزیک شدم. بعد از چهار پنج ماه به سرای مهر دادند که آنجا هم چند ماه خدمتگزار بودم. وقتی پاکی‌ام به یکسالگی رسید، عمواکبر جشنی برایم گرفت که کسی نگرفته بود. آنجا خیلی چیزها یاد گرفتم.

توی ده تا کلمه، شش هفت تا فحش داشتم!

آقای کردبچه یاد خاطرات قدیمی‌اش می‌افتد و می‌گوید: من شاید توی ده تا کلمه‌ای که حرف می‌زدم، شش هفت تا ناسزا بود. اینطور نبود که مثل الآن بنشینم و صحبت کنم. از قول خودم شاید نود درصد، ولی از قول مردم، می‌گویند هزار درصد تغییر کردی. آنهایی که من و گذشته من را دیده بودند، می‌دانند که من چقدر تغییر کردم. صحبت کردن بلد نبودم؛ همه‌اش فحش. خلاصه به ما یک چیزهایی یاد دادند و آمدم آنها را در سرای مهر تمرین کردم. کسانی را می‌دیدم که با یک کوله‌بار درد می‌آمدند، می‌رفتند توی اتاق عمواکبر و خوشحال برمی‌گشتند. من هم یک جورهایی از خوشحالی آنها خوشحال می‌شدم. چون به من هم کمک شده بود و از اینکه می‌دیدم دیگران هم دارند همین کمک را دریافت می‌کنند دلم شاد می‌شد. هر نفری که می‌رفت و می‌آمد آنقدر من را سفت و محکم می‌کرد که نگو. به خاطر همین دوست داشتم عمواکبر را ببینم.

عمواکبر محبت و کمک کردن را به من یاد داد

یک‌بار برنامه‌ای توی مرکز داشتیم و چندنفر به مرکز مراجعه کرده بودند. من توی لیوان کاغذی به اینها چایی دادم. عمواکبر وقتی آمد، من را قشنگ کشید کنار، خیلی با احترام گفت «اینجا دو دسته آدم میاد، یک دسته آدم میاد کمک کنه، یک دسته آدم میاد کمک بشه. سعی کن به اونایی که کمک می‌شه از بهترین وسایل، بهترین جنس و بهترین امکانات بهشون سرویس بدی. اونایی که می‌خوان بیان کمک کنن، نه اینکه مهم نیستن و اهمیت ندارن، مهم‌ان، ولی اهمیت بیشتر رو به کسانی بده که میان کمک بگیرن». محبت کردن و کمک کردن را من آن روز از عمواکبر یاد گرفتم؛ از رفتار و ادب‌اش. در طلوع بی‌نشان‌ها آنقدر بدی ما را با خوبی جواب دادند که ما دیگر کم آوردیم. سعی کردیم روی صحبت کردن و کلام‌مان کار کنیم. بعد از یک مدتی من سکته مغزی و قلبی کردم. من را در بهترین بیمارستان‌ها بستری کردند، بهترین پذیرایی شد، بهترین شرایطی که اگر خانواده خودم بود اینطوری به من سرویس نمی‌دادند. بعد از آن شروع کردم به رسیدگی به ظاهرم. دندان‌ها را کشیدم و دندان گذاشتم. به لباس و ظاهرم توجه کردم و خلاصه الآن که به سه سال پیشم نگاه می‌کنم، می‌بینم خیلی تغییر کردم. هرسال تغییر داشتم و الآن که به پارسالم نگاه می‌کنم، خیلی بهتر شدم.

دوچرخه دستم نمی‌دادند اما حالا سوله‌های میلیاردی دست من است

او ادامه می‌دهد: قبلاً در همین سرای حافظ سرپرست تولیدی ماسک بودم و دو سه شیفت کار می‌کردیم. بچه‌های سرای فرشته‌ها و سرای مهر و سرای نور می‌آمدند کار می‌کردند و می‌رفتند. خیلی آنجا یاد گرفتم. همه هم مثل بچه و برادر کوچک خودم بودند و کنار هم خوب بودیم. بعد که ماسک تعطیل شد، آمدند این دفتر را در اختیار من گذاشتند. من الآن مسئول حراست اینجا هستم. شاید به جرأت بگویم چهار سال پیش کسی یک دوچرخه دست من نمی‌داد، ولی الآن کلید کل این کارخانه دست من است. غیر از این، الآن بیشتر از بیست تا ساک پر از لپتاپ و طلا و پول را در اختیار من گذاشته‌اند. امروز من به عمواکبر افتخار می‌کنم که در کنارش خیلی چیزها یاد گرفتم. اکبر رجبی مشهود به من وقار داد، به من اطمینان کرد. من هم سعی کردم تا الآن بتوانم به خوبی انجام وظیفه کنم. الآن از زندگی‌ام راضی‌ام. بعد از چهار سال دخترم آمد و من را پیدا کرد. به زندگی‌ام وصل شدم و با آنها ارتباط دارم. بعد از ۲۸ سال مصرف مواد مخدر، کمپ‌های اجباری، طرح ماده ۱۶، و هر جایی که گیر کردم و جواب نداد، اینجا طوری ما را در آغوش گرفتند که برادر خودم نگرفته بود. خیلی چیزها یاد گرفتم. اگر بخواهم بگویم به تصویرکشیدنی و با صحبت نمی‌شود.

معتاد تابلویی است که هر بی‌سوادی می‌خواندش

می‌گویم اگر خود شما امروز بخواهید به یک کارتن‌خوابی که از همه چی و همه جا بریده پیشنهاد بدهید که بیاید اینجا و ترک کند، چه می‌گوئید؟ جواب می‌دهد: من نمی‌توانم این را با کلام به طرف بفهمانم، ولی کسی که گذشته من را دیده باشد، نیازی نیست که من حرف بزنم. معتاد تابلویی است که هر بی‌سوادی از دور می‌خواندش. کسی که گذشته من را دیده باشد و امروز من را ببیند، خودش می‌آید یقه من را می‌گیرد و التماس می‌کند که کجا رفتی و کجا خوب شدی و چیکار کردی؟ هرکس هم از من سوال کرده همینجا را معرفی کردم و راهنمایی‌شان کردم. امروز به جرأت می‌توانم بگویم باب‌الحوائج تمام معتادان، اکبر رجبی است. من توی پخش و توزیع غذا با بچه‌ها رفتم، با چراغ قوه می‌گردند کارتن‌خواب‌ها و بی‌خانمان‌ها را پیدا می‌کنند. چندین بار وقتی طرف برای سم‌زدایی می‌آمد، آنچنان بو می‌داد که من دور می‌شدم و عقب‌نشینی می‌کردم. ولی این بچه‌ها این معتادین را بغل می‌کردند و می‌بوسیدند. من هم از آنها مرام و معرفت را یاد گرفتم. امروز عمواکبر دارد آدم‌هایی مثل خودش می‌سازد که این راه را ادامه بدهند.

روزی ۱۷ سرنگ تزریق می‌کردم

تا الآن کمتر درباره شرایط خودش پیش از بهبودی حرفی زده. می‌ترسم خاطرات تلخی باشد که یادآوری‌اش اذیت‌اش کند، ولی می‌پرسم. علیرضا کردبچه، کسی که می‌گوید «معتاد تابلویی است که هر بی‌سوادی می‌تواند بخواندش»، درباره گذشته خودش حرف‌هایی می‌زند که تعجب می‌کنم. می‌گوید: من خوشبختانه سابقه زندان و دزدی و اینها ندارم، ولی جوری به عجز و عاجزی رسیدم که تعریف‌کردنی نیست. می‌خواهید بدانید حد اعتیاد من چقدر بود؟ من روزی ۱۷ تا آمپول تزریق می‌کردم. ۱۷ تا… بعضی وقت‌ها مواد هم داشتم، اما از خماری درد می‌کشیدم. چرا؟ برای اینکه دیگر رگ نداشتم که بزنم. و این بدترین عجز من بود که همه چی داشته باشی و نتوانی استفاده کنی. من تا آخر این راه رفتم، هیچی جواب نداد جز اکبر رجبی. با صمیمیت مثل برادر ما را در آغوش گرفت. الآن هم افتخار می‌کنم که کنار او هستم و دستش را می‌بوسم. نه من، کلیه بچه‌ها افتخار می‌کنند که کشورمان چنین مردی دارد. عمواکبر از خانواده بچه‌هایی که ترک می‌کنند حمایت می‌کند، به آنها کار می‌دهد، موقعیت و اعتبار می‌دهد. همه‌جوره رسیدگی می‌کند. شاید سه سال پیش کسی دوچرخه‌اش را دست من نمی‌داد، ولی الآن چهار پنج تا سوله با اجناس میلیاردی دست من است. فکر کنم همین نشان می‌دهد که من از کجا به کجا رسیدم.

حرف آخر خطاب به کارتن‌خواب‌ها؛ ناامید نشوید

سوال آخرم را می‌پرسم «به کارتن‌خواب‌هایی که به آخر خط رسیدند، چه می‌گوئید». جواب کوتاه است: ناامید نشوید. بیاید طلوع بی‌نشان‌ها. همین.

منبع : خبرگزاری مهر


کلمات کلیدی :
اشتراک گذاری :

آخرین اخبار مجازی

اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت

اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت
2024-10-28T12:14:11+03:30
همدان- روایت امروز از حرکت بزرگ بانوانی است که یک کار اثرگذار را به صورت خودجوش در راستای کمک به جبهه مقاومت رقم زده‌اند.

معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل ام‌یاسر!

معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل ام‌یاسر!
2024-10-24T22:34:05+03:30
ظهر چهارشنبه دوم آبان‌ماه، خانواده‌ شهید معصومه کرباسی و همسر لبنانی ایشان با رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند.

پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد

پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد
2024-10-06T12:51:53+03:30
شیراز- پنج سال بیشتر نداشت اما از دوچرخه تازه نفسش دل کند تا لبخند شادی را بر چهره یک کودک فلسطینی بنشاند و این لبخند بشود دلخوشی‌ کودکانه اش.

صف طلا در بازار خیابان جهاد

صف طلا در بازار خیابان جهاد
2024-10-03T16:38:26+03:30
همراهش کیفی بود که سفت آن را به خودش چسبانده بود. او را «حاج خانم» صدا می‌کنیم. دست‌پاچه بود.

شوخی‌های موشکی!

شوخی‌های موشکی!
2024-10-02T11:38:32+03:30
عملیات وعده صادق ۲ در شبکه‌های اجتماعی بسیار بحث‌برانگیز بوده است. بسیاری از کاربران شبکه‌های اجتماعی با احساسی از شعف و غرور، اظهارات طنزآمیزی را در این بار...

اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل

اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل
2024-10-01T14:11:50+03:30
بانوان ایرانی در حرکتی جهادی و خودجوش زیورآلات گران‌قیمت خود را برای کمک به لبنان اهدا می‌کنند.

اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل

اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل
2024-10-01T13:58:31+03:30
بانوان ایرانی در حرکتی جهادی زیورآلات گران‌قیمت خود را برای کمک به لبنان می فروشند.

معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش 

معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش 
2024-08-20T12:37:15+03:30
اینجا کربلاست، خیابان های منتهی به بین الحرمین، اینجا افراد هر کدام سعی دارند در حد توان و بضاعتشان به آقا، خودی نشان دهند و مزدی بیش از آنچه کرده اند، دریاف...

خادمی که در کربلا  مرگ خود را پیش بینی کرده بود

خادمی که در کربلا  مرگ خود را پیش بینی کرده بود
2024-08-20T12:10:26+03:30
مرگ هر کسی را یک جور و یک زمان فرا میگیرد اما آقا رحیم خادمی بود که در کربلا مرگ خودش را پیش بینی کرده بود.

موکب‌داری عاشقانه شهربابکی‌ها در عمارت ماری خانم فرانسوی

موکب‌داری عاشقانه شهربابکی‌ها در عمارت ماری خانم فرانسوی
2024-08-20T11:57:07+03:30
شهر بابکی ها موکب خود را در عمارت خانم ماری پیروالکمن فرانسوی برپا کرده اند.

توصیه‌های طب ایرانی برای پیاده‌روی اربعین

توصیه‌های طب ایرانی برای پیاده‌روی اربعین
2024-08-19T14:17:15+03:30
متخصصین طب ایرانی معتقدند؛ با چند روش ساده می توان عوارض پباده روی طولانی را کاهش داد.

یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون‌ عرش

یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون‌ عرش
2024-07-22T19:16:24+03:30
شب هفتم امام حسین(ع) است؛ کسی که مادرش در قیامت لباسی خونین همراه دارد و یکی از ستون‌های عرش را گرفته و از خدا می‌خواهد میان او قاتلان فرزندش حکم کند.

عکسی که هیچ‌وقت نگرفتیم...

عکسی که هیچ‌وقت نگرفتیم...
2024-07-08T16:03:06+03:30
بهادری جهرمی بعد از دیدار با رهبر انقلاب درباره جای خالی «شهیدجمهور» نوشت: عکسی که بیشتر از همه دوست داشتم عکسی بود که هیچ وقت نگرفتم، کنار مردی خستگی ناپذیر...

مغازه‌ای که هر سال موکب می‌شود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!

مغازه‌ای که هر سال موکب می‌شود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!
2023-09-07T17:16:53+03:30
«هر چه داریم از امام حسین(ع) داریم. زندگی‌مان مال امام حسین(ع) است. این کار هم بساط هر سال است، این مغازه پدرمان است که خادم و عاشق امام حسین (ع) بود. ما هم ...

مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیم‌کره!

مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیم‌کره!
2023-09-04T15:36:59+03:30
فیلتر کردن بسترهای مختلف فضای مجازی در سطح جهان مسئله تازه‌ای نیست؛ از جنوب غرب آسیا که شدت فیلترینگ در آن بیشتر است گرفته تا چند قاره آن طرف‌تر در کشور کانادا.

دلتنگ‌ها یکدیگر را پیدا می‌کنند/ کربلایی‌شدن بدون نیت قبلی!

دلتنگ‌ها یکدیگر را پیدا می‌کنند/ کربلایی‌شدن بدون نیت قبلی!
2023-09-03T13:30:14+03:30
هنگام تماشای اعزام زائران افغانستانی اشک می‌ریختند؛ گویا دلتنگ‌ها یکدیگر را پیدا می‌کنند و انگار بدرقه اربعینی‌ها، به مناسک جاماندگان تبدیل شده باشد، جاماندگ...

خوش‌رویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون

خوش‌رویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون
2023-08-26T10:01:16+03:30
«مشکل زائران افغانستانی ارتباط چندانی به ایران ندارد؛ مربوط به دولت افغانستان است که اربعین برایش در اولویت نیست و متولی دولتی برای زیارت اربعین ندارد، بنابر...

دشمن آتش و تبر/ «من، حبیب‌الله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»

دشمن آتش و تبر/ «من، حبیب‌الله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»
2023-08-15T14:21:28+03:30
حبیب‌الله حاجی‌زاده، سال‌ها است بدون اینکه کسی از او بخواهد یا حقوقی دریافت کند از جنگل‌ها مراقبت می‌کند: «ما نه می‌گذاریم آتش به جان جنگل بیفتد، نه می‌گذاری...

گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!

گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!
2023-08-14T13:07:53+03:30
شبکه‌های اجتماعی این روزها چالش‌هایی را رواج می‌دهند که مبنای علمی ندارند، دنبال جذب مخاطب هستند و سعی دارند القا کنند: «شما تنها با شرکت در چالش‌ها، به یک ا...

چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندان‌بان/ پارک و هتل نمی‌خواهیم؛ درخت‌ها را آب بدهید!

چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندان‌بان/ پارک و هتل نمی‌خواهیم؛ درخت‌ها را آب بدهید!
2023-08-12T13:01:13+03:30
همسایگان زندان «رجایی شهر» بعد از تخلیه از این ندامتگاه، بیش از آنکه از سال‌ها همجواری با آن شکایت کنند، به فکر آینده بودند: «ما از مسئولان پارک و هتل نمی‌خو...

«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسه‌های نظامی

«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسه‌های نظامی
2023-08-07T20:23:55+03:30
بعد از پایان دیدار خودم را به امیر ایرانی می‌رسانم و می‌گویم بعد از این مأموریت چه برنامه‌ای دارید؟ مختصر جواب می‌دهد: «انشاالله دوستان و دشمنان را مثل مأمور...

«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسه‌های نظامی!

«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسه‌های نظامی!
2023-08-07T15:57:38+03:30
بعد از پایان دیدار خودم را به امیر ایرانی می‌رسانم و می‌گویم بعد از این مأموریت چه برنامه‌ای دارید؟ مختصر جواب می‌دهد: «انشاالله دوستان و دشمنان را مثل مأمور...

ماجرای شلغم‌های یک نماینده در توئیتر

ماجرای شلغم‌های یک نماینده در توئیتر
2023-08-01T14:43:59+03:30
روزنامه «جوان» در گزارشی به ماجرای جر و بحث اخیر نماینده مردم تربت‌جام در مجلس با کاربران توئیتری پرداخت.

سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم در مسیر شهر جان داد!»

سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم در مسیر شهر جان داد!»
2023-07-29T00:24:02+03:30
«تقریباً دو ساعت طول کشید تا نارگل را به شهر ببریم. در این مسیر دخترم روی دست من بود و آرام جان می‌داد! شاید اگر جاده آسفالت بود و مسیر رسیدن به شهر راحت‌ و ...

سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم در مسیر شهر جان داد!»

سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم در مسیر شهر جان داد!»
2023-07-26T10:37:22+03:30
«تقریباً دو ساعت طول کشید تا نارگل را به شهر ببریم. در این مسیر دخترم روی دست من بود و آرام جان می‌داد! شاید اگر جاده آسفالت بود و مسیر رسیدن به شهر راحت‌ و ...

سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم جان داد!»

سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم جان داد!»
2023-07-26T09:43:56+03:30
«تقریباً دو ساعت طول کشید که نارگل را به شهر ببریم. در این مسیر دخترم روی دست من بود و آرام جان می‌داد! شاید اگر جاده آسفالت بود و مسیر رسیدن به شهر راحت‌ و ...

دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خط‌نویسی روی خط عاشقی!

دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خط‌نویسی روی خط عاشقی!
2023-07-23T11:03:54+03:30
«مجید دستانی» از 12سال ماشین‌نویسی در محرم می‌گوید که با رفقایش، خودروها را با خط خوش مزین به نام اباعبدالله(ع) می‌کنند،خودروهایی که تا مدت‌ها مثل بیلبوردهای...

وام‌های راحت‌الحلقوم و ضمانت‌های ضربدری!

وام‌های راحت‌الحلقوم و ضمانت‌های ضربدری!
2023-07-20T12:18:55+03:30
روزنامه «همشهری» در گزارشی به تبلیغات اخیر برخی شرکت‌ها برای اعطای وام بدون ضامن پرداخت و ابعاد غیرقانونی بودن آن را شفاف کرد، این گزارش همچنین توضیحاتی دربا...

عاقبت بخیری یک پمپ بنزین! 

عاقبت بخیری یک پمپ بنزین! 
2023-07-20T11:38:56+03:30
خودرو را پارک کردم و به محل گودبرداری برگشتم و پرسیدم اینجا قبلاً پمپ بنزین نبود؟ جوابشان حافظه تصویری‌ام را تأیید کرد: «پمپ بنزین بود! دیگر نیست؛ حالا قرار ...

تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!

تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!
2023-07-19T13:19:04+03:30
می‌گویند نوشیدن چای داغ در لیوان‌های پلاستیکی احتمال ابتلاء به سرطان را افزایش می‌دهد؛ اعتراضی نیست! فقط ای کاش طعم چای بعد از روضه را عوض نکند. کافی است چای...
X فیلم جدید فیلم جدید دانلود فیلم و سریال تبلیغات شما (پیام به تلگرام)