میرنیوز
خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: مرد نشسته روی صندلی چرخدار، دو فرزندش اطرافش ایستادهاند و همسرش کنارشان. هر سه ایستاده اشک میریزند و مرد روی صندلی چرخدار، خیره به بولدوزرها بغضش را فرو میخورد. این قصهای است که از سال ۱۹۹۹ تا الان، هفت بار برای خانواده «ابو ریالة» تکرار شده است.
«حاتم ابو ریالة» پدر خانواده، ۲۳ سال است که با ارادهاش با بولدوزرهای اشغالگر پنجه به پنجه شده است. ۲۳ سال است که رژیم اشغالگر برای او و خانوادهاش حکم میفرستد و تهدید میکند که باید خانهشان را با دست خودشان خراب کنند. طبق قوانین رژیم اشغالی، خانههایی که دادگاه رژیم حکم به تخریب آنها میدهد، باید به دست صاحبخانه تخریب شوند. در غیر این صورت بولدوزرهای رژیم اشغالگر وارد عمل میشوند و خانواده باید هزینه تخریب را هم بپردازد. همه چیز طوری طرحریزی شده که بار روانیاش بر مردم فلسطین در عالیترین سطح اثر بگذارد. اینکه خانوادهای را که نسل پشت نسل، زاده و زیسته همان سرزمین است مجبور کنند خانهاش را با دست خودش تخریب کند، قدم واضحی در مسیر گرفتن اصالت از فلسطینیها و بیرون کشیدن ریشه مردم فلسطین از خاک سرزمین پدریشان است.
حاتم ابو ریالة تا به حال ۷ بار این حکم را از دادگاه رژیم اشغالگر دریافت کرده اما هیچ وقت حاضر نشده با دست خودش خانهاش را تخریب کند. حاتم به خبرنگارها میگوید: «این کار شبیه به این است که به کسی بگویند خودت را حلقآویز کن. معلوم است که نمیتوانم دسترنجم را با دست خودم خراب کنم.»
هر بار این خانواده فلسطینی ناگهان با صدای بولدوزرهای رژیم اشغالگر از خواب میپرند و فرصت نمیکنند اسباب و اثاثیهشان را به طور کامل از خانه خارج کنند. هر بار هم پس از تخریب، حاتم دست به کار میشود و دوباره خانهاش را در همان محله بنا میکند. خودش میگوید از سال ۲۰۱۰ درخواست صدور مجوز برای ساخت خانهاش را به ادارات رژیم اشغالگر داده اما هنوز جوابی نگرفته است. واقعیت این است که امکان درخواست مجوز برای ساخت خانه هم از آن مسائلی است که رژیم اشغالگر راه انداخته تا در برابر رسانههای دنیا، خون روی دستهای خود را پنهان کند. و گر نه همه اهالی میدانند که هدف نهایی اشغالگران بیرون راندن اهالی محلههای فلسطینی قدس است.
حاتم ابو ریالة سال ۲۰۰۹ در خلال یکی از همین تخریبها از بالکن خانه پرت شد و نخاعش آسیب دید. حالا از آن سال مجبور است روی صندلی چرخدار بنشیند اما ارادهاش همان است که بود. به خبرنگارها میگوید: «من ۸ بار درد شکستن کمرم را تجربه کردم. یک بار وقتی آن روز از بلندی پرت شدم و ۷ بار دیگر وقتی تخریب خانهام توسط بولدوزرها را دیدم.»
این بار هم حاتم همانطور که سعی میکند جلوی اشکهایش را بگیرد به خبرنگارهایی که کنار او و خانوادهاش ایستادهاند و تخریب خانه را نگاه میکنند اطمینان میدهد که چند صباحی خانوادهاش را میفرستد خانه پدربزرگشان و خودش دوباره دست به کار ساختن خانه میشود. این اراده حاتم در ساخت چند باره خانه و زیر بار تخریب با دست خود نرفتن، تا به حال حدود ۴۰۰ هزار دلار خرج روی دستش گذاشته است.
حالا حاتم ابو ریالة هم تبدیل به یکی از صدها نماد مقاومت فلسطینیها در برابر رژیم اشغالگر قدس شده است.
منبع : خبرگزاری مهر
اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت
معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل امیاسر!
پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد
صف طلا در بازار خیابان جهاد
شوخیهای موشکی!
اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل
اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل
معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش
خادمی که در کربلا مرگ خود را پیش بینی کرده بود
موکبداری عاشقانه شهربابکیها در عمارت ماری خانم فرانسوی
توصیههای طب ایرانی برای پیادهروی اربعین
یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون عرش
عکسی که هیچوقت نگرفتیم...
مغازهای که هر سال موکب میشود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!
مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیمکره!
دلتنگها یکدیگر را پیدا میکنند/ کربلاییشدن بدون نیت قبلی!
خوشرویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون
دشمن آتش و تبر/ «من، حبیبالله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»
گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!
چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندانبان/ پارک و هتل نمیخواهیم؛ درختها را آب بدهید!
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی!
ماجرای شلغمهای یک نماینده در توئیتر
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دستهایم جان داد!»
دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خطنویسی روی خط عاشقی!
وامهای راحتالحلقوم و ضمانتهای ضربدری!
عاقبت بخیری یک پمپ بنزین!
تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!