میرنیوز

وقتی کارآفرینی تمام زندگی‌ات می‌شود

وقتی کارآفرینی تمام زندگی‌ات می‌شود 2022-02-10T10:03:01+03:30

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله - محدث تک‌فلاح: کارآفرینی فی نفسه پیچیده است. شروع کردن هر کاری سختی دارد و این مسیر برای خانم‌ها سخت‌تر می‌شود، زمانی که علاوه بر خلقت و فطرت زن که رویی متفاوت در مبارزه با زندگی دارد باید در نظر گرفت تا اینکه در گیر و گورهای ادارات ما کمتر خانم برای کارآفرینی وارد اقدامات اجرایی می‌شود و کار را خودش در دست می‌گیرد. بروکراسی‌ها و رفت و آمدهای ادارات هم یک‌طرف، قوانین هم کمی سنگ جلوی پای خانم‌هاست.

تیر و مرداد ۹۸ بود که مریم طالع از پروژه دکترای خود دفاع کرد و در انتهای کارهای پروژه بود که از دانشگاه بیرمنگام پذیرش گرفت. هر چه به شهریور نزدیک می‌شد، چمدانی که کنار اتاق قرار داده بود پرتر می‌شد و برنامه‌های ذهن مریم را بیشتر از پیش به سمت سفر پیش رو می‌برد. با تمام مشغله‌ها به دیدار با دوستان می‌رفت و به تماس رفقایش جواب می‌داد چون پیش خود می‌گفت که شاید دیگر فرصتی برای ارتباط با آن‌ها نداشته باشم. بعد از خوش و بش و چاق سلامتی، صحبت‌ها که گرم گرفت از وضعیت نامناسب آموزش در مدارس استان سیستان و بلوچستان گفت و اینکه دارد دنبال معلم‌هایی می‌گردد که برای آن‌ها تدریس داشته باشند. تلفن که قطع شد چنان ذهن مریم درگیر بود که برای راه حل این کار نتوانست به صبح برسد. تمام فکر و ذکرش این بود که راه‌های مختلف را برای رساندن اطلاعات کتاب‌های درسی به این بچه‌ها بررسی کند. اگر می‌شد که بدون حضور آنلاین معلم در پشت خط، دانش‌آموزان به درسشان برسد و از آموزش عقب نمانند. که فکری به سرش زد…!

به حدی مشغول کار خودش و لپ‌تاپ و جلسات است که نمی‌داند ساعت چند است. مریم طالع مدیر استارت‌آپی با نام «سبین» است، از ۵ صبح که بیدار می‌شود به گفته خودش با همان چشمان بسته دنبال لپ‌تاپش می‌گردد و بعد از روشن شدن نور لپ‌تاپ است که انرژی چشمانش کرکره نگاهش را بالا می‌کشد. بعد از یکی دو ساعت کار، به‌سرعت خود را به دفتر کارش می‌رساند و برای یک روز پرمشغله برنامه خود را چک می‌کند. تا ساعت ۱۹ در دفتر مشغول است و بعد از آن با فکری مملو از کارهای کرده و نکرده به سمت خانه مسیر را کج می‌کند. مشغول کار و لپ‌تاپ و جلسه تا زمانی‌که ساعت گوشی‌اش زنگ را به صدا درآورد. مریم برای این‌که بداند زمان، به ساعت خواب رسیده آلارم می‌گذارد چون وقتی مشغول کارش است، چنان گرم برنامه و جلسه و دغدغه‌ها می‌شود که فراموش می‌کند ساعت چند است. ایامی که ساعت را کوک نکرده برای ۱۲ شب، وقتی به خودش می‌آید که ۴ صبح شده و زمانی برای خواب ندارد. اما با همه این سختی‌ها سبک زندگی‌اش را به‌گونه‌ای چیده است که از کارش عقب نماند و زندگی را این‌گونه بپذیرد. استارت‌آپ مسیری است که انتخاب مریم بود.

هم روسری و هم بالش

یادم هست که جلسه‌ای بود و روز قبل از آن جراحی‌ای داشتم که برای من نشستن سخت بود. برای نشستن یک بالش را پشتم به‌گونه‌ای قرار داده بودم که بتوانم درد را تحمل کنم و در عین حال در تصویر معلوم نباشد. جلسه شروع شد و هر چهار نفر ما دوربین و میکروفون‌مان روشن بود. یادم هست که آخرین نفر نوبت من شد و از کنترل خودم داشتم خسته می‌شدم. درد در وجودم پیچیده بود و من برای شرکت در این جلسه که روزشماری کرده بودم، داشتم کم می‌آوردم. شروع به صحبت کردم اما جانی در بدن نداشتم و درد امانم را بریده بود. حین صحبت متوجه شدم که روسری‌ام دارد لیز می‌خورد. برای کنترل لیز نخوردن روسری‌ام مجبور شدم کمی تکان بخورم. بالشم لیز خورد. بالشم را جابجا کردم و همزمان صحبت می‌کردم. روسری کج شد. کلافه شدم. لپ‌تاپ که روی پایم بود را نمی‌توانستم جابه‌جا کنم و درگیر بالش و روسری بودم. درد را نمی‌توانستم فراموش کنم ولی بالش را چرا. دلم را یک دل کردم و دستم را از بالا بردم پشت سرم که بالش را از پشتم بردارم که بعد روسری‌ام را فیکس کنم تا آرام بگیرم. تمام قدرت داشته و نداشته‌ام را در دستانم متمرکز کردم و در یک لحظه که در ذهنم مرور کردم یک…دو…سه … ناگهان بالش را از بالای سرم کشیدم و سمت پشت لپ‌تاپ پرت کردم. ای دل غافل! آمدم از چاله در بیایم، افتادم در چاه. حالا هم بالش را پرت کردم و هم روسری را. خدا را شکر که آقایان هر سه‌تای‌شان اتاق جلسه را بستند و من کمتر خجالت‌زده شدم. البته بعداً که موضوع را متوجه شدند به من ناراحتی کردند که می‌گفتید جلسه را عقب بیاندازیم. اما من می‌دانستم در عالم کاری من دیگر فرصتی پیدا نمی‌شود و اگر بخواهم جلسه را به زمان دیگری موکول کنم باید یک جلسه دومی را عقب بیاندازم.

دست‌پختم خوب است اگر وقت کنم

نخود و لوبیا از اصلی‌ترین مواد مصرفی خانه من است. در ایامی که فرصت دارم به اندازه یک هفته آش یا خوراک لوبیا می‌پزم و طی یک هفته همان را می‌خورم. اگر هم غذا نداشته باشم چون کمتر می‌شود که فرصت طبخ غذا داشته باشم. شام من نان و پنیر و خرماست. کلاً خیلی فرصت ایستادن پای گاز ندارم. قوت غالبم اگر خوراکی‌های مذکور نباشد، سیب است. همیشه سیب دارم و اگر احساس گرسنگی کنم یک سیب تمام انرژی از دست رفته‌ام را جبران می‌کند. دست‌پخت خوبی دارم اما فرصت پخت و پز پیدا نمی‌کنم.

همه فکر می‌کردند افسرده شده‌ام

هر چند وقت یک‌بار دوستانم دور هم که جمع می‌شوند به من هم پیام می‌دهند که بروم. من هم هر بار به ایشان می‌گویم می‌روم و در روز موعود برایم کاری پیش می‌آید و نمی‌روم. بعد از پشت سر گذاشتن ایام سخت کاری خسته بودم. همکارانم می‌گفتند انگار مشکلی پیش آمده، چرا این‌طور شده‌اید؟ فکر می‌کردند افسرده شده‌ام. گفتم نه نگران نباشید مسئله‌ای نیست. ولی خودم می‌دانستم که از فشار کاری خسته شده‌ام و در خودم نیاز به استراحت را ضروری می‌دیدم. در گروه دوستانم پیام دادم بچه‌ها جمعه باغ فردوس؟ من تابه‌حال باغ فردوس را ندیده بودم و تعریفش را زیاد شنیده بودم. همه خندیدند و من را مسخره کردند. گفتند: «الکی می‌گویی. تو که نمیای. همه‌مون جمع می‌شیم ولی خودت نمیای.» ته دلم گفتم: «از من که خبر ندارید. این کار دوای درد من است.» از پنج‌شنبه شب برای خودم خط و نشان می‌کشیدم و می‌گفتم حق نداری به کار فکر کنی. جمعه صبح که بیدار شدم، دستم رفت سمت لپ‌تاپ. خودم را نگه‌داشتم: «نه مریم، امروز حق نداری سمت کار بری.» بلند شدم و اول از کارهای خانه شروع کردم. لباس‌ها را شستم. جارو و دستمال و نظافت همه جا که وقتی برمی‌گردم حال خوبی باشد. من برای صبحانه می‌خواستم خودم را حلیم مهمان کنم اما عصرانه حلیم خوردم. به‌جایش در لحظه به لحظه تفریحم به فکر خودم بودم. تلفن پاسخ نمی‌دادم و با اینکه هیچ‌کدام از دوستانم را بجز یک نفر، نتوانستم در کنار خودم داشته باشم، نگذاشتم روز استراحتم خراب شود. همراه با دوستم تا شب گشتیم و حسابی هوایم عوض شد. شب نفهمیدم چه زمانی چشمانم را خواب برد. اما می‌دانم که صبح شنبه، مریم همیشگی بودم و انرژی مضاعفی درونم حس کردم. من نیاز داشتم خودم را شارژ کنم و انرژی گذشته را بازیابی کنم. و این کار را کردم و شد و حظش را هم بردم.

آئینه‌ای که سه ماه آویزان بود

داشتم رانندگی می‌کردم که یک موتوری ناگهان به آئینه سمت راننده خودروی من اصابت کرد و آئینه ماشینم روی یک سیم آویزان شد. به‌یاد دارم در حدی زمان خالی برای تعمیر ماشینم نداشتم که سه ماه با همان آئینه رانندگی می‌کردم و برای این‌که مشکلی در دید من نباشد آئینه جلو را به گونه‌ای تنظیم می‌کردم که به سختی بخشی از کار آئینه بغل سمت راننده را هم از آن بکشم. دوستی یک بار در این ایام در کنارم داخل ماشین نشسته بود. جایی کار داشتم و پیاده شدیم. دوستم گفت تعمیرگاه این کنار هست ماشین را بدهیم تا کارمان انجام می‌شود، آئینه را درست کند. خلاصه این‌که کار من در حدی زمانم را می‌گیرد که برای این موضوع هم وقت ندارم. آئینه بغل ماشین ما بعد از سه ماه درست شد.

شلغم خوب را نمی‌شناسم

لیست در دستم بود و سمت میوه‌فروشی می‌رفتم. اما همزمان داشتم در جلسه صوتی با تلفن همراهم شرکت می‌کردم. با جدیت در مورد قیمت چانه می‌زدم و حرکات دستم و حال صورتم خیلی جدی بود. لباس اسپورت تنم، با صدا و حرکات و استایل جلسه اداری‌ام نمی‌خواند. کارگر میوه فروشی با تعجب مات من بود. این خانم با این مدل لحن کلام، چه‌کار دارد؟ سمت هندوانه‌ها بودم و داشتم با ضربه روی هندوانه‌ها، یک عدد خوبش را جدا می‌کردم. غرق جلسه بودم اما در چه حالی؟ نایلون حاوی نان را با آرنج چپم به پهلو می‌فشردم و گوشی را با شانه راستم به گوشم قفل کرده بودم. هر دو دستم روی هندوانه بود. تلفنم همین جا پایان یافت اما نگاه کارگر میوه فروشی هنوز به من دوخته بود. چنان با بهت نگاه می‌کرد که نگو. چون می‌دانستم دلیل تعجبش چیست خواستم حواسش را پرت کنم. گفتم من شلغم خوب را نمی‌شناسم، اگر می‌شود به من شلغم بدهید. گفت خانم شلغم خوب!؟ گفتم من از شاخصه‌های شلغم چیزی نمی‌دانم. فقط چند شلغم را داخل نایلون گذاشت و به من داد. من در تمام مراحل زندگی‌ام درگیر کار هستم!

درد دل

من برای رسیدن به مراحل بالاتر کاری تلاش زیادی می‌کنم و این‌که در هر مرحله‌ای باید زن بودنم را به من یادآوری کنند برایم سخت است. مخصوصاً این‌که من در محیط آکادمیک تجربیات کار را بیشتر دارم تا این محیط. حال‌آنکه محیط آکادمیک بین زن و مرد تفاوتی قائل نمی‌شود و تنها خروجی مهم است. اما این مدت که در فضای بیزینسی وارد شدم، مواجهه با افراد مختلف دائماً به من زن بودنم را یادآور می‌شود. من از کودکی برای زن بودنم حس ضعفی نداشتم اما الان حتی با مشتری‌هایم هم این تجربه را دارم که هنگام مواجهه با یک مدیر خانم، رفتاری متفاوت از خود نشان می‌دهند.

منبع : خبرگزاری مهر


کلمات کلیدی :
اشتراک گذاری :

آخرین اخبار مجازی

مغازه‌ای که هر سال موکب می‌شود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!

مغازه‌ای که هر سال موکب می‌شود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!
2023-09-07T17:16:53+03:30
«هر چه داریم از امام حسین(ع) داریم. زندگی‌مان مال امام حسین(ع) است. این کار هم بساط هر سال است، این مغازه پدرمان است که خادم و عاشق امام حسین (ع) بود. ما هم ...

مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیم‌کره!

مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیم‌کره!
2023-09-04T15:36:59+03:30
فیلتر کردن بسترهای مختلف فضای مجازی در سطح جهان مسئله تازه‌ای نیست؛ از جنوب غرب آسیا که شدت فیلترینگ در آن بیشتر است گرفته تا چند قاره آن طرف‌تر در کشور کانادا.

دلتنگ‌ها یکدیگر را پیدا می‌کنند/ کربلایی‌شدن بدون نیت قبلی!

دلتنگ‌ها یکدیگر را پیدا می‌کنند/ کربلایی‌شدن بدون نیت قبلی!
2023-09-03T13:30:14+03:30
هنگام تماشای اعزام زائران افغانستانی اشک می‌ریختند؛ گویا دلتنگ‌ها یکدیگر را پیدا می‌کنند و انگار بدرقه اربعینی‌ها، به مناسک جاماندگان تبدیل شده باشد، جاماندگ...

خوش‌رویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون

خوش‌رویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون
2023-08-26T10:01:16+03:30
«مشکل زائران افغانستانی ارتباط چندانی به ایران ندارد؛ مربوط به دولت افغانستان است که اربعین برایش در اولویت نیست و متولی دولتی برای زیارت اربعین ندارد، بنابر...

دشمن آتش و تبر/ «من، حبیب‌الله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»

دشمن آتش و تبر/ «من، حبیب‌الله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»
2023-08-15T14:21:28+03:30
حبیب‌الله حاجی‌زاده، سال‌ها است بدون اینکه کسی از او بخواهد یا حقوقی دریافت کند از جنگل‌ها مراقبت می‌کند: «ما نه می‌گذاریم آتش به جان جنگل بیفتد، نه می‌گذاری...

گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!

گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!
2023-08-14T13:07:53+03:30
شبکه‌های اجتماعی این روزها چالش‌هایی را رواج می‌دهند که مبنای علمی ندارند، دنبال جذب مخاطب هستند و سعی دارند القا کنند: «شما تنها با شرکت در چالش‌ها، به یک ا...

چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندان‌بان/ پارک و هتل نمی‌خواهیم؛ درخت‌ها را آب بدهید!

چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندان‌بان/ پارک و هتل نمی‌خواهیم؛ درخت‌ها را آب بدهید!
2023-08-12T13:01:13+03:30
همسایگان زندان «رجایی شهر» بعد از تخلیه از این ندامتگاه، بیش از آنکه از سال‌ها همجواری با آن شکایت کنند، به فکر آینده بودند: «ما از مسئولان پارک و هتل نمی‌خو...

«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسه‌های نظامی

«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسه‌های نظامی
2023-08-07T20:23:55+03:30
بعد از پایان دیدار خودم را به امیر ایرانی می‌رسانم و می‌گویم بعد از این مأموریت چه برنامه‌ای دارید؟ مختصر جواب می‌دهد: «انشاالله دوستان و دشمنان را مثل مأمور...

«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسه‌های نظامی!

«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسه‌های نظامی!
2023-08-07T15:57:38+03:30
بعد از پایان دیدار خودم را به امیر ایرانی می‌رسانم و می‌گویم بعد از این مأموریت چه برنامه‌ای دارید؟ مختصر جواب می‌دهد: «انشاالله دوستان و دشمنان را مثل مأمور...

ماجرای شلغم‌های یک نماینده در توئیتر

ماجرای شلغم‌های یک نماینده در توئیتر
2023-08-01T14:43:59+03:30
روزنامه «جوان» در گزارشی به ماجرای جر و بحث اخیر نماینده مردم تربت‌جام در مجلس با کاربران توئیتری پرداخت.

سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم در مسیر شهر جان داد!»

سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم در مسیر شهر جان داد!»
2023-07-29T00:24:02+03:30
«تقریباً دو ساعت طول کشید تا نارگل را به شهر ببریم. در این مسیر دخترم روی دست من بود و آرام جان می‌داد! شاید اگر جاده آسفالت بود و مسیر رسیدن به شهر راحت‌ و ...

سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم در مسیر شهر جان داد!»

سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم در مسیر شهر جان داد!»
2023-07-26T10:37:22+03:30
«تقریباً دو ساعت طول کشید تا نارگل را به شهر ببریم. در این مسیر دخترم روی دست من بود و آرام جان می‌داد! شاید اگر جاده آسفالت بود و مسیر رسیدن به شهر راحت‌ و ...

سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم جان داد!»

سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم جان داد!»
2023-07-26T09:43:56+03:30
«تقریباً دو ساعت طول کشید که نارگل را به شهر ببریم. در این مسیر دخترم روی دست من بود و آرام جان می‌داد! شاید اگر جاده آسفالت بود و مسیر رسیدن به شهر راحت‌ و ...

دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خط‌نویسی روی خط عاشقی!

دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خط‌نویسی روی خط عاشقی!
2023-07-23T11:03:54+03:30
«مجید دستانی» از 12سال ماشین‌نویسی در محرم می‌گوید که با رفقایش، خودروها را با خط خوش مزین به نام اباعبدالله(ع) می‌کنند،خودروهایی که تا مدت‌ها مثل بیلبوردهای...

وام‌های راحت‌الحلقوم و ضمانت‌های ضربدری!

وام‌های راحت‌الحلقوم و ضمانت‌های ضربدری!
2023-07-20T12:18:55+03:30
روزنامه «همشهری» در گزارشی به تبلیغات اخیر برخی شرکت‌ها برای اعطای وام بدون ضامن پرداخت و ابعاد غیرقانونی بودن آن را شفاف کرد، این گزارش همچنین توضیحاتی دربا...

عاقبت بخیری یک پمپ بنزین! 

عاقبت بخیری یک پمپ بنزین! 
2023-07-20T11:38:56+03:30
خودرو را پارک کردم و به محل گودبرداری برگشتم و پرسیدم اینجا قبلاً پمپ بنزین نبود؟ جوابشان حافظه تصویری‌ام را تأیید کرد: «پمپ بنزین بود! دیگر نیست؛ حالا قرار ...

تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!

تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!
2023-07-19T13:19:04+03:30
می‌گویند نوشیدن چای داغ در لیوان‌های پلاستیکی احتمال ابتلاء به سرطان را افزایش می‌دهد؛ اعتراضی نیست! فقط ای کاش طعم چای بعد از روضه را عوض نکند. کافی است چای...

بازندگان کنکور!

بازندگان کنکور!
2023-07-16T13:07:00+03:30
روزنامه «جام جم» در گزارشی به تاثیر شرایط جغرافیایی و شکاف طبقات اجتماعی بر قبولی رشته‌های دانشگاهی در دهک‌های مختلف جامعه پرداخته و از دهک‌های ضعیف به عنوان...

جایی برای درمان درد دیدن!/ چشم‌ها؛ قدردان دست‌های روشنایی‌بخش

جایی برای درمان درد دیدن!/ چشم‌ها؛ قدردان دست‌های روشنایی‌بخش
2023-07-16T13:06:59+03:30
پیر و جوان ندارد، تقریباً همه باندی به چشم دارند و دستی به در و دیوار! اینجا همه درد چشم دارند؛ درد بینایی! و ضیا با تخصص خود به چشم‌ها نور روشنایی می‌بخشد، ...

چگونه دختران دهه‌هشتادی محله بانی برگزاری یک مراسم ازدواج شدند؟

چگونه دختران دهه‌هشتادی محله بانی برگزاری یک مراسم ازدواج شدند؟
2023-07-16T10:54:01+03:30
روزنامه «همشهری» به سراغ یکی از محله‌های تهران رفت که در آن دختران دهه هشتادی با برگزاری مراسم عروسی از آغاز سنین نوجوانی باعث و بانی امر خیر می‌شوند. ​​​​​​​

جهان‌شهر علوی/ غم و شادی شیعیان به هم گره خورده است

جهان‌شهر علوی/ غم و شادی شیعیان به هم گره خورده است
2023-07-11T14:22:15+03:30
تاجیک، تمام روز لحظه‌ای استراحت نکرده و در مسیر شلوغ «مهمونی ۱۰ کیلومتری» خدمت کرده اما در دل حسرت می‌خورد که کاش تمام شیعیان دنیا می‌توانستند در جشن بزرگ ام...

فعلا حرف خواب و خوراک نباشد؛ بعد از مراسم همه سِرُم می‌زنیم!

فعلا حرف خواب و خوراک نباشد؛ بعد از مراسم همه سِرُم می‌زنیم!
2023-07-07T14:28:52+03:30
حرف آخر را یکی از خادمان می‌زند: «یادتان نرود؛ قرار است یکی از بزرگ‌ترین کارهای دنیا را انجام بدهیم. تا صبح شنبه کسی حرف از خواب و خوراک نزند، بعد از مراسم ه...

«چند قطره باران» بر گونه آرزوهای کوچک/ پیتزای مهربانی بدون عکس!

«چند قطره باران» بر گونه آرزوهای کوچک/ پیتزای مهربانی بدون عکس!
2023-07-06T12:22:13+03:30
حسن صلواتی چند سالی است که با همراهی دوستان عکاس و هنرمندش یک حرکت جذاب را شروع کرده است؛ فروش عکس‌ها به نفع بچه‌های محروم! امسال هم سفره پیتزای آنها به عشق ...

«سر بر دامن ماه»؛ روایتی از زندگی تنها همسر امام هادی (ع)

«سر بر دامن ماه»؛ روایتی از زندگی تنها همسر امام هادی (ع)
2023-07-04T14:22:10+03:30
«سر بر دامن ماه» از طریق برش کمتر دیده‌شده تاریخ یعنی زندگی امام هادی (ع)، قدم به روایت غیبت امام زمان (عج) می‌گذارد و در این میان شخصیت «بانو حُدیث» مادربزر...

«سر بر دامن ماه»؛ روایتی مدرن از زندگی تنها همسر امام هادی (ع)

«سر بر دامن ماه»؛ روایتی مدرن از زندگی تنها همسر امام هادی (ع)
2023-07-04T09:42:14+03:30
«سر بر دامن ماه» از طریق برش کمتر دیده‌شده تاریخ یعنی زندگی امام هادی (ع)، قدم به روایت غیبت امام زمان (عج) می‌گذارد و در این میان شخصیت «بانو حُدیث» مادربزر...

کارت شما مسدود است!/ زخم رفتارهای سلیقه‌ای با مهاجران

کارت شما مسدود است!/ زخم رفتارهای سلیقه‌ای با مهاجران
2023-06-28T08:48:35+03:30
اواخر خرداد هر سال با پایان مهلت کارت‌های آمایش، حساب‌ بانکی مهاجران افغانستانی برای مدتی نامعلوم مسدود می‌شود؛ اقدامی که بیش از یک دستورالعمل مدیریتی، اعمال...

عروسی که صبح ازدواجش دوید/ می‌گفتند قدت کوتاه است، برو یک رشته دیگر!

عروسی که صبح ازدواجش دوید/ می‌گفتند قدت کوتاه است، برو یک رشته دیگر!
2023-06-27T01:41:38+03:30
سال‌های زیادی از زمانی که به اسماعیل‌نژاد می‌گفتند «قدت کوتاه است، به درد دویدن نمی‌خوری» می‌گذرد اما او امروز رکورددار دوی سرعت در ایران است و رویای کسب مدا...

عکاسان خبری، دشمن کسی نیستند!/ ثبت تاریخ از دل آتش تا قلب کرونا

عکاسان خبری، دشمن کسی نیستند!/ ثبت تاریخ از دل آتش تا قلب کرونا
2023-06-11T12:21:13+03:30
«عکاس خبری دشمن کسی نیست! باید به این آگاهی برسیم که عکاس، ثبت‌کننده تاریخ است و قرار نیست نگاه پررنگ سیاسی داشته باشد، دغدغه جدی عکاسان این است که در هر شرا...

غنی‌سازی با خلوص بالا برای رفع تحریم است/همچنان با آژانس بین‌المللی انرژی تعامل داریم

غنی‌سازی با خلوص بالا برای رفع تحریم است/همچنان  با آژانس بین‌المللی انرژی تعامل داریم
2023-06-11T00:00:47+03:30
محمد اسلامی رئیس سازمان انرژی اتمی گفت غنی‌سازی‌های با خلوص بالا برای این صورت گرفته تا تحریم‌ها لغو شوند، هدف قانونگذار هم همین بوده که اقدام راهبردی برای ل...

چرا راه آهن رشت - آستارا کلیدی‌ترین پروژه ریلی کشور است؟

چرا راه آهن رشت  - آستارا کلیدی‌ترین پروژه ریلی کشور است؟
2023-05-18T11:13:51+03:30
کریدور شمال - جنوب یک مسیر اقتصادی مهم و استراتژیک برای ترانزیت بار میان هند، روسیه و شمال اروپا از طریق ایران است که راه‌آهن رشت - آستارا به عنوان حلقه مفق...
X فیلم جدید فیلم جدید دانلود فیلم و سریال تبلیغات شما (پیام به تلگرام)