میرنیوز

بی‌تو به سر نمی‌شود...

بی‌تو به سر نمی‌شود... 2020-05-16T15:58:15+04:30

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله _ علی گلستانی فرزین: شب‌های ماه مبارک رمضان می‌گذشت و بالاخره، نوبت به شبی رسید که باید آماده رفتن به حرم سیدالکریم می‌شدیم.
ساعت حدود ۱۱ شب بود. گروه فیلمبرداری از در ضلع جنوبی وارد حرم شدند. پشت در اصلی، هفت‌هشت نفری اصرار می‌کردند به نگهبان، تا نه داخل حرم و نزدیک ضریح، که فقط وارد صحن بشوند. آنها از راه‌های دور و نزدیک آمده بودند، و شاید از قبل جواب اصرارشان را می‌دانستند. اما دل است دیگر… گاهی هوای حرم می‌کند.

اینجا همان خانه بود ولی انگار شباهتی به روزهای دیگرش نداشت. شوق ما چند زائری که تعدادمان به انگشت‌های یکدست هم نمی‌رسید، به اندازه غم تمام چشم‌انتظارهای پشت درهای بسته بود. همه ما زیاد حرم سیدالکریم در شهرری آمده بودیم ولی این بار به کاشی و آجرهای دیوارهای حرم و حوض وسط حیاط و سنگ‌فرش‌ها دقت بیشتری می‌کردیم، سرمان را به هر طرف که می‌چرخاندیم انگار اولین بار است که حرم آمده‌ایم. شبیه توریست‌ها شده بودیم. انگار تا به حال این خانه را ندیده‌ایم و همه چیز برایمان تازگی داشت؛ همه چیز. حوالی شب‌ها قدر بود و ما قدر این فرصت را می‌دانستیم و حس می‌کردیم هیچ لحظه‌ای از آن را نباید از دست داد.

بی‌تو به سر نمی‌شود...

حرم آنقدر خالی و ساکت بود که صدای نفس کشیدنمان را هم می‌شنیدیم. حتی کسی داشت آرام به دیگری می‌گفت: «چقدر دلم برای همین نگاه کردن به در و دیوار حرم تنگ شده بود. چقدر همین نفس کشیدن در صحن آرزوم شده بود.»
از چند پله بالا رفتیم و وارد صحن پشتی حرم شدیم. عکاس‌ها وقتی چشمشان به گنبد می‌افتد، معمولاً بهترین زاویه را برای عکاسی انتخاب می‌کند و آن شب سوژه عکاس ما یک کبوتر و گنبدِ زردی بود که در دل شب می‌درخشید.
نگاهم که به گنبد افتاد، به رسم ادب دست روی سینه گذاشتم و سلام کردم:
«السلام علیک یا سیدالکریم.»
حاجی زیر لب برای خودش دَم گرفته بود و مداحی می‌کرد. در حال و هوای خودش غرق بود تا مقابل درب اصلی ورودی حرم قرار گرفتیم. اذن دخول را خواندیم و وارد شدیم. آن طرف حرم ضبط برنامه برای شب‌های ماه مبارک بود. نزدیک ضریح شدیم. همه بی‌تاب شدیم. انگار چیزی را گم کرده باشیم و حالا پس از سال‌ها جست و جو آن را یافته باشیم. زمانی ایستادیم و هر کس با زبان خودش با سید کریم نجوا کرد. بعد، به سمت حرم امامزاده حمزه رفتیم، با قدم‌های آرام. این بار، حاجی بعد از زیارت، گوشه ضریح نشست و صدایش را صاف کرد و مرثیه‌سرایی کرد:
«اولین لقمه دنیایی من تربت بود / رفت در کام من و حنجره‌ام گفت: حسین»

برگشتیم به سمت حرم حضرت عبدالعظیم. دکور را با عکس شهدا آماده کرده بودند و دقیقاً نمای پشت حاجی که مداحی‌اش را شروع کرده بود، ضریح سیدالکریم دیده می‌شد.
در همان اطراف و در هنگام ضبط خادمی خودش را به دیوار نزدیک در ورودی رسانده بود. ابتدا به در تکیه داد. بعد همانجا نشست.
چین و چروک‌های زیر چشم‌هایش مثل رده‌هایی شده بود که باران روی سینه کوه می‌اندازد؛ همانقدر زیبا و همانقدر تازه. حالش را که پرسیدم، دستش را سمت حرم گرفت و گفت: «اینه حال ما…»
قطره اشک، اول از گوشه چشم سمت راستش راه افتاد و مثل نهر آب بین خط‌های زیر چشمش رفت و از کنار گونه‌هایش پایین آمد. قطره‌های اشک نوبت به نوبت پست سر هم می‌آمدند و صورتش را خیس و خیس‌تر می‌کردند. با اینکه بغض‌هایش را می‌خورد ولی حریف سیل اشک‌هایش نبود.
می‌گفت: «سه ماهی میشه که توفیق نوکری بنده‌ها رو نداریم. در این حرم‌ها بسته شده و زائر نمی‌یاد.»
اشک‌هایش با حرف‌هایش گره خورد بود و یکی در میان بین جمله‌هایش مکث می‌کرد تا حریف بغض‌هایش بشود ولی کارساز نبود.
می‌گفت: «دلم برای شلوغی حرم تنگ شده. خیلی غریب هستند. ما فقط برای حاجت‌هامون به زیارت می‌آییم. دعا کن حرم‌ها باز بشه حداقل برای آخرین شب قدر.» خادم دلش برای زائرها هم تنگ شده بود، برای نوکری کردن، برای دویدن‌های کودکانه بچه‌ها در صحن‌ها، برای همهمه‌های اطراف ضریح، برای جارو زدن حیاط صحن‌ها.
دنبال هم‌زبان بود، انگار یاد چیزی می‌افتد که می‌گوید: «هرچی میخوای ازین آقا بخواه، دست رد به سینه‌ات نمی‌زنه.»
رو کرد سمت ما و چشم به چشم‌هایمان دوخت و پرسید: «میگفتن برای شب‌های قدر حرم‌ها را باز می‌کنن. فعلاً که اون جور که می‌خوایم، نشده. به نظرت برای آخرین شب بازش می‌کنن؟»
انگار تمام دلخوشی‌اش در آن لحظه این بود که کسی بگوید: آره.
اما کسی نبود. یا کسی نبود که دل و دماغ جواب مثبت دادن به او داشته باشد. خودش حرفش را ادامه داد: «ده ساله خادمم. در این ده سال چنین شرایطی را ندیده‌ام. هر روز که وارد حرم بدون زائر می‌شم انگار غربت تمام تنم را می‌گیره، هر روز دعا می‌کنم شرایط مناسب بشه.»
به چراغ‌های انتهای راهرویی که به حرم امامزاده طاهر می‌رسید، اشاره کرد و گفت: «ببین چقدر تاری که. نباید این‌جوری می‌شد.»
هنوز فیلمبرداری و ضبط برنامه تمام نشده بود که خادمی دیگر چای آورد.
چشمش به هر کسی که می‌افتاد، سفارش می‌کرد: «برو چایی بخور.» و اگر سرش را به نشانه میل نداشتن تکان می‌داد، می‌گفت: «چای حضرتی است. از دستت میره. هیچ جا گیرت نمیاد.»
چای خوش‌رنگی که در استکان کمرباریک دلبری می‌کرد، همه‌مان را به سمت خود کشاند و لذت خوردن چای حضرتی را در صحن سیدالکریم به دلمان نشاند.
«خسته نباشید» و صدای صلوات عوامل ضبط برنامه نشان از تمام شدن کار دارد و نگاه خادم هنوز به تاریکی اطراف ضریح امامزاده طاهر مانده بود… چقدر حرف، پنهانی، از دهان خاموشش می‌شد شنید...
حاجی با خواندن دعای کمیل با همان صدای دلنشین همیشگی‌اش سکوت حرم را شکسته بود. اما با اتمام برنامه تنها سکوت بود که تن آیینه‌کاری‌های ضریح را نوازش می‌کرد.
کم کم همه وسایل را جمع کردیم. با خاموش شدن نور پرژکتور بچه‌های تصویر، فقط انعکاسِ تک‌چراغ بالای ضریح در آیینه‌کاری‌ها بود که مسیر را نشانمان می‌داد.
پدربزرگ‌ها همیشه مهمان نواز بوده‌اند. وقتی از خانه‌شان می‌رفتی انگار غم به دلشان می‌آمد و حالا همان خادم دقیقاً حال پدربزرگ‌ها را داشت، غم به دلش نشسته بود برای مایی که در این روزهای عجیب مهمانش شده بودیم.
به صحبن رسیدیم. در بیرون حرم، باد شدیدی شروع به وزیدن کرده بود و کبوترها، کفشداری خلوت را امن‌ترین جا برای خودشان می‌دانستند. جاکفشی‌هایی که میزبان کفش‌های زائرها بودند، حالا به لانه‌ای برای کبوترهای حرم تبدیل شده بودند.
حرم از همیشه ساکت‌تر است، اما همه واقعیت فقط این جمله ساده نیست. چند ماهی است که این حرم‌های خاموش در قلب ما خانه کرده و انگار به تعداد هر یک از ما، یک حرم در قلبمان هست.
هرکسی از دور زیارت نامه بخواند و سلام بدهد حرم آنجاست.

منبع : خبرگزاری مهر


کلمات کلیدی :
اشتراک گذاری :

آخرین اخبار مجازی

اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت

اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت
2024-10-28T12:14:11+03:30
همدان- روایت امروز از حرکت بزرگ بانوانی است که یک کار اثرگذار را به صورت خودجوش در راستای کمک به جبهه مقاومت رقم زده‌اند.

معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل ام‌یاسر!

معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل ام‌یاسر!
2024-10-24T22:34:05+03:30
ظهر چهارشنبه دوم آبان‌ماه، خانواده‌ شهید معصومه کرباسی و همسر لبنانی ایشان با رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند.

پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد

پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد
2024-10-06T12:51:53+03:30
شیراز- پنج سال بیشتر نداشت اما از دوچرخه تازه نفسش دل کند تا لبخند شادی را بر چهره یک کودک فلسطینی بنشاند و این لبخند بشود دلخوشی‌ کودکانه اش.

صف طلا در بازار خیابان جهاد

صف طلا در بازار خیابان جهاد
2024-10-03T16:38:26+03:30
همراهش کیفی بود که سفت آن را به خودش چسبانده بود. او را «حاج خانم» صدا می‌کنیم. دست‌پاچه بود.

شوخی‌های موشکی!

شوخی‌های موشکی!
2024-10-02T11:38:32+03:30
عملیات وعده صادق ۲ در شبکه‌های اجتماعی بسیار بحث‌برانگیز بوده است. بسیاری از کاربران شبکه‌های اجتماعی با احساسی از شعف و غرور، اظهارات طنزآمیزی را در این بار...

اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل

اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل
2024-10-01T14:11:50+03:30
بانوان ایرانی در حرکتی جهادی و خودجوش زیورآلات گران‌قیمت خود را برای کمک به لبنان اهدا می‌کنند.

اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل

اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل
2024-10-01T13:58:31+03:30
بانوان ایرانی در حرکتی جهادی زیورآلات گران‌قیمت خود را برای کمک به لبنان می فروشند.

معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش 

معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش 
2024-08-20T12:37:15+03:30
اینجا کربلاست، خیابان های منتهی به بین الحرمین، اینجا افراد هر کدام سعی دارند در حد توان و بضاعتشان به آقا، خودی نشان دهند و مزدی بیش از آنچه کرده اند، دریاف...

خادمی که در کربلا  مرگ خود را پیش بینی کرده بود

خادمی که در کربلا  مرگ خود را پیش بینی کرده بود
2024-08-20T12:10:26+03:30
مرگ هر کسی را یک جور و یک زمان فرا میگیرد اما آقا رحیم خادمی بود که در کربلا مرگ خودش را پیش بینی کرده بود.

موکب‌داری عاشقانه شهربابکی‌ها در عمارت ماری خانم فرانسوی

موکب‌داری عاشقانه شهربابکی‌ها در عمارت ماری خانم فرانسوی
2024-08-20T11:57:07+03:30
شهر بابکی ها موکب خود را در عمارت خانم ماری پیروالکمن فرانسوی برپا کرده اند.

توصیه‌های طب ایرانی برای پیاده‌روی اربعین

توصیه‌های طب ایرانی برای پیاده‌روی اربعین
2024-08-19T14:17:15+03:30
متخصصین طب ایرانی معتقدند؛ با چند روش ساده می توان عوارض پباده روی طولانی را کاهش داد.

یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون‌ عرش

یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون‌ عرش
2024-07-22T19:16:24+03:30
شب هفتم امام حسین(ع) است؛ کسی که مادرش در قیامت لباسی خونین همراه دارد و یکی از ستون‌های عرش را گرفته و از خدا می‌خواهد میان او قاتلان فرزندش حکم کند.

عکسی که هیچ‌وقت نگرفتیم...

عکسی که هیچ‌وقت نگرفتیم...
2024-07-08T16:03:06+03:30
بهادری جهرمی بعد از دیدار با رهبر انقلاب درباره جای خالی «شهیدجمهور» نوشت: عکسی که بیشتر از همه دوست داشتم عکسی بود که هیچ وقت نگرفتم، کنار مردی خستگی ناپذیر...

مغازه‌ای که هر سال موکب می‌شود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!

مغازه‌ای که هر سال موکب می‌شود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!
2023-09-07T17:16:53+03:30
«هر چه داریم از امام حسین(ع) داریم. زندگی‌مان مال امام حسین(ع) است. این کار هم بساط هر سال است، این مغازه پدرمان است که خادم و عاشق امام حسین (ع) بود. ما هم ...

مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیم‌کره!

مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیم‌کره!
2023-09-04T15:36:59+03:30
فیلتر کردن بسترهای مختلف فضای مجازی در سطح جهان مسئله تازه‌ای نیست؛ از جنوب غرب آسیا که شدت فیلترینگ در آن بیشتر است گرفته تا چند قاره آن طرف‌تر در کشور کانادا.

دلتنگ‌ها یکدیگر را پیدا می‌کنند/ کربلایی‌شدن بدون نیت قبلی!

دلتنگ‌ها یکدیگر را پیدا می‌کنند/ کربلایی‌شدن بدون نیت قبلی!
2023-09-03T13:30:14+03:30
هنگام تماشای اعزام زائران افغانستانی اشک می‌ریختند؛ گویا دلتنگ‌ها یکدیگر را پیدا می‌کنند و انگار بدرقه اربعینی‌ها، به مناسک جاماندگان تبدیل شده باشد، جاماندگ...

خوش‌رویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون

خوش‌رویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون
2023-08-26T10:01:16+03:30
«مشکل زائران افغانستانی ارتباط چندانی به ایران ندارد؛ مربوط به دولت افغانستان است که اربعین برایش در اولویت نیست و متولی دولتی برای زیارت اربعین ندارد، بنابر...

دشمن آتش و تبر/ «من، حبیب‌الله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»

دشمن آتش و تبر/ «من، حبیب‌الله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»
2023-08-15T14:21:28+03:30
حبیب‌الله حاجی‌زاده، سال‌ها است بدون اینکه کسی از او بخواهد یا حقوقی دریافت کند از جنگل‌ها مراقبت می‌کند: «ما نه می‌گذاریم آتش به جان جنگل بیفتد، نه می‌گذاری...

گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!

گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!
2023-08-14T13:07:53+03:30
شبکه‌های اجتماعی این روزها چالش‌هایی را رواج می‌دهند که مبنای علمی ندارند، دنبال جذب مخاطب هستند و سعی دارند القا کنند: «شما تنها با شرکت در چالش‌ها، به یک ا...

چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندان‌بان/ پارک و هتل نمی‌خواهیم؛ درخت‌ها را آب بدهید!

چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندان‌بان/ پارک و هتل نمی‌خواهیم؛ درخت‌ها را آب بدهید!
2023-08-12T13:01:13+03:30
همسایگان زندان «رجایی شهر» بعد از تخلیه از این ندامتگاه، بیش از آنکه از سال‌ها همجواری با آن شکایت کنند، به فکر آینده بودند: «ما از مسئولان پارک و هتل نمی‌خو...

«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسه‌های نظامی

«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسه‌های نظامی
2023-08-07T20:23:55+03:30
بعد از پایان دیدار خودم را به امیر ایرانی می‌رسانم و می‌گویم بعد از این مأموریت چه برنامه‌ای دارید؟ مختصر جواب می‌دهد: «انشاالله دوستان و دشمنان را مثل مأمور...

«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسه‌های نظامی!

«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسه‌های نظامی!
2023-08-07T15:57:38+03:30
بعد از پایان دیدار خودم را به امیر ایرانی می‌رسانم و می‌گویم بعد از این مأموریت چه برنامه‌ای دارید؟ مختصر جواب می‌دهد: «انشاالله دوستان و دشمنان را مثل مأمور...

ماجرای شلغم‌های یک نماینده در توئیتر

ماجرای شلغم‌های یک نماینده در توئیتر
2023-08-01T14:43:59+03:30
روزنامه «جوان» در گزارشی به ماجرای جر و بحث اخیر نماینده مردم تربت‌جام در مجلس با کاربران توئیتری پرداخت.

سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم در مسیر شهر جان داد!»

سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم در مسیر شهر جان داد!»
2023-07-29T00:24:02+03:30
«تقریباً دو ساعت طول کشید تا نارگل را به شهر ببریم. در این مسیر دخترم روی دست من بود و آرام جان می‌داد! شاید اگر جاده آسفالت بود و مسیر رسیدن به شهر راحت‌ و ...

سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم در مسیر شهر جان داد!»

سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم در مسیر شهر جان داد!»
2023-07-26T10:37:22+03:30
«تقریباً دو ساعت طول کشید تا نارگل را به شهر ببریم. در این مسیر دخترم روی دست من بود و آرام جان می‌داد! شاید اگر جاده آسفالت بود و مسیر رسیدن به شهر راحت‌ و ...

سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم جان داد!»

سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم جان داد!»
2023-07-26T09:43:56+03:30
«تقریباً دو ساعت طول کشید که نارگل را به شهر ببریم. در این مسیر دخترم روی دست من بود و آرام جان می‌داد! شاید اگر جاده آسفالت بود و مسیر رسیدن به شهر راحت‌ و ...

دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خط‌نویسی روی خط عاشقی!

دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خط‌نویسی روی خط عاشقی!
2023-07-23T11:03:54+03:30
«مجید دستانی» از 12سال ماشین‌نویسی در محرم می‌گوید که با رفقایش، خودروها را با خط خوش مزین به نام اباعبدالله(ع) می‌کنند،خودروهایی که تا مدت‌ها مثل بیلبوردهای...

وام‌های راحت‌الحلقوم و ضمانت‌های ضربدری!

وام‌های راحت‌الحلقوم و ضمانت‌های ضربدری!
2023-07-20T12:18:55+03:30
روزنامه «همشهری» در گزارشی به تبلیغات اخیر برخی شرکت‌ها برای اعطای وام بدون ضامن پرداخت و ابعاد غیرقانونی بودن آن را شفاف کرد، این گزارش همچنین توضیحاتی دربا...

عاقبت بخیری یک پمپ بنزین! 

عاقبت بخیری یک پمپ بنزین! 
2023-07-20T11:38:56+03:30
خودرو را پارک کردم و به محل گودبرداری برگشتم و پرسیدم اینجا قبلاً پمپ بنزین نبود؟ جوابشان حافظه تصویری‌ام را تأیید کرد: «پمپ بنزین بود! دیگر نیست؛ حالا قرار ...

تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!

تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!
2023-07-19T13:19:04+03:30
می‌گویند نوشیدن چای داغ در لیوان‌های پلاستیکی احتمال ابتلاء به سرطان را افزایش می‌دهد؛ اعتراضی نیست! فقط ای کاش طعم چای بعد از روضه را عوض نکند. کافی است چای...
X فیلم جدید فیلم جدید دانلود فیلم و سریال تبلیغات شما (پیام به تلگرام)