میرنیوز
خبرگزاری مهر؛ گروه مجله _ مرضیه کیان: تداعی چشمهای پر از مظلومیتشان کافی است تا موج محبت نثارشان شود؛ بعید است نیازی به مرور آیات و روایات باشد.
فرقی نمیکند همینجا در همسایگیمان باشند یا فرسنگها آنطرفتر! سرنوشت برایشان اینطور رقم خورده که پدر از دست بدهند و «یتیم» نام بگیرند. چیزی که دست خودشان نبوده! مثل ملیت، قومیت و حتی رنگ پوستشان...
شاید بدترین حالت زمانی باشد که این اتفاق به خاطر جنگ افتاده باشد یا حوادث غیر قابل پیشبینی مثل آتشسوزی. شاید بدتر از اینها هم برای آن کودک معصوم وجود داشته باشد: کودکی که بیاختیار و اراده بعد از تولد در مکانی رها شده.
اسامی نامبرده شده تنها نام و مشخصات یتیمان انگشتشماری است که در صفحه شخصی فاطمه خطیب منتشر شده. (در ادامه میگوئیم خطیب کیست)
_زین عبدالجبار؛ ۸ ساله؛ پدرش در جنگ با تکفیریها مفقودالاثر شد. زین در جنگ به سوءتغذیه مبتلا شد. او در اردوگاه صبر اوشتیلا لبنان زندگی میکند.
_ وطن؛ ۲ ساله؛ با مادر و برادرانش در یک اتاق در منزل اقوامشان زندگی میکنند. او در غزه است.
_ توری حسن؛ ۸ ساله؛ پدرش را از دست داده. مادرش خانه را ترک کرده و دیگر برنگشته. او در ساحل عاج روزگار میگذارند.
_ محمدرضا؛ ۶ ساله؛ با مادرش در خانهای کوچک در روستای زکینده بلوچستان زندگی میکند و توان پرداخت اجاره و گذران زندگی را ندارند.
_ دیوید؛ ۱۲ ساله؛ همه اعضای خانوادهاش را در آتشسوزی از دست داد؛ او به همراه ۵۶ کودک یتیم دیگر در یتیمخانهای به اسم کلارا در کنیا است. یتیمخانه کلارا همان جاییاست که ما را در پیگیری این سوژه قلقلک داد و روایتش را در این گزارش از زاویه نگاه فاطمه خطیب و در گزارش بعدی از زاویه نگاه موسوی میخوانید.
حمایتهای از جنس انگیزه
فاطمه خطیب ۳۸ ساله است و استاد فیزیک، اما جنس خشن و خشک فرمولها بر لطافت روحش سایه نینداخته. از سال ۱۳۹۱ با بنیاد صدر در جنوب کرمان آشنا شد و به حمایت آموزشی کودکان محروم آن منطقه پرداخت؛ حمایتهایی از نوع انگیزه. بحث مالی مطرح نبود، به قول فاطمه: «شاید ۹۰ درصد حمایت ما فقط این بود که بگوییم «شما میتونید و باید انجام بدید». همین حمایتهای به ظاهر مختصر بود که باعث شد دختری مثل ناهید در کنکور ۱۳۹۲ با رتبه ۴۰۰ قبول شود.
فعالیتها ادامه داشت و پیشرفت بچهها به بنیاد صدر و خطیب انگیزه میداد تا پرشورتر به کارشان ادامه دهند.
ای که دستت میرسد کاری بکن
دیدن صحنههای بغرنج جنگ و آوارگی کودکان سوریه و یمن و غزه باعث شد تا خطیب از سال ۱۳۹۵، همین مدل حمایتی آموزشی جنوب کرمان را برای ۱۵ کشور به کار ببرد. شروع این فعالیت از ۱۷ دانش آموز سوری کلید خورد. شناسایی این دانشآموزان را با رابطهایی که از قبل در این مناطق میشناخت، انجام داد.
خطیب میگوید: «برخی از حمایتها مستمر است و برخی دیگر یکبار؛ چون بعضی از این آوارگان جای ثابت ندارند. مثلاً آوارگان ساحل عاج که مهاجرت کردند یا آوارگان یمنی که مدتی کوتاه در یکی از اردوگاهها بودند.»
حالا که ۵ سال از شروع طرح تبسم و اولین حمایتهای مردمی میگذرد و حدود ۱۰۰۰ نفر در ۱۵ کشور حمایت شدند، یتیمخانهای در کنیا معروف به یتیم خانه کلارا، جایگاه خاصی میان دنبالکنندگان فاطمه خطیب در فضای مجازی پیدا کرده.
یتیم نوازی مرز نمیشناسد
اوایل سال ۱۳۹۹ دو نفر از رابطها که در کنیا بودند، به خطیب پیام دادند و از وضعیت اسفبار یتیمخانه کلارا و ۵۷ کودک بدسرپرست و بیسرپرست آن گفتند. آنها از طریق موسوی با خطیب آشنا شده بودند؛ موسوی به عنوان توریست به کنیا رفته بود که با این یتیمخانه مواجه شد.
کلارا با اجاره کردن ساختمانی در کنیا، ۵۷ کودک را سرپرستی میکند. خودش یتیم بزرگ شده و هیچ حامی مالی ندارد.
خطیب از پیامهایی که در فروردین ۱۳۹۹ بین او و کلارا رد و بدل شد، تعریف میکند: «کلارا گفت بچهها چند روزی میشود که غذا نخوردند. اجاره یتیمخانه ۶ ماه است عقب افتاده و صاحبخانه گفته باید ظرف ۲۴ ساعت آینده، ساختمان تخلیه شود.
سوم فروردین بود که با کمک مترجم با صاحبخانه تماس گرفتیم و از او خواستیم تا برای پرداخت اجاره به ما مهلت بدهد. کمتر از یک هفته وقت داد تا اجاره یک ماه را پرداخت کنیم و برای تسویه اجاره ۶ ماه معوقه هم ۶ ماه وقت داد.»
کمتر از یک ساعت زمان برد که خطیب از طریق صفحه اینستاگرامش، هم مبلغ اجاره یک ماه یتیمخانه کلارا را جور کرد و هم مبلغی برای تهیه غذا. خطیب میگوید: «مردم خیلی اعتماد کردند و به لطف خدا توانستیم در زمان ۶ ماه، اجاره ساختمان را هم تسویه کنیم.»
برای قدردانی از خطیب اسمش را «فاطمه» گذاشت
بچهها همه داستانهای تلخ دارند. چون خیلی کوچک هستند قدرت بیان سرگذشتشان را ندارند. مثلاً در همان ماههای اول آشنایی با یتیمخانه کلارا پیام داد که پسری ۷ ساله را به او رساندند؛ کودکی که به شدت زخمی شده بود و گویا از طرف پدر و مادرش آزار دیده بود.
یا صبح یکی از روزهای اردیبهشت ۱۳۹۹ که کلارا پیام داد: «دیروز که از خانه برمیگشت، بچهای را از چاه فاضلاب پیدا کرده.» نوزادی ۵، ۶ ماهه که او را به بیمارستان برده بودند و قرار بود به یتیمخانه بیاید. خطیب میگوید: «به کلارا گفتم چه اسمی براش میگذاری؟ گفت: «فاطمه». کلارا این کار را برای قدررانی از فاطمه خطیب انجام داده بود.
با هم یک و نیم ساله شدیم
حالا دیگر یتیمخانه کلارا یک سال و نیم است که با کمک مردم سرپاست. حالا دیگر تعدادی از دنبالکنندههای فاطمه، ماهانه به یتیمخانه کلارا کمک میکنند و مصداق آیه «و فی أموالهم حقُ معلوم للسائل و المحروم» شدهاند.
حالا دیگر بسیاری از بچههای یتیمخانه را با اسم میشناسند؛ داستان زندگیشان را هم میدانند؛ حتی از آرزوهایشان هم خبر دارند؛ پرینس آرزو دارد خلبان هلیکوپتر شود، موتسایا دلش میخواهد یک واعظ مذهبی شود تا روح دیگران را درمان کند، براموآ دلش یک ماشین بزرگ میخواهد که با خواهرها و برادرانش به گردش برود و استیسی میخواهد خواننده معروفی شود...
اینکه بداند ما ایرانی هستیم و مسلمان، برایم ارزشمند است
کلارا یک مسیحی معتقد است و خطیب چند بار در صحبتهایش میگوید: «اصلا نیت ندارم که با کمکها و حمایتهایی که انجام میدهیم این حس به کلارا منتقل شود که قصد تحمیل کردن دین و مذهب و اعتقاداتمان را به او داریم. همین که کلارا میداند ما ایرانی و هستیم و مسلمان، برای ما ارزشمند است.»
خطیب بسیاری از کمکها و اتفاقات خاص را در مناسبتهایی که برای ما مسلمانان شگون دارد انجام داده؛ جشن تولد امام رضا (ع)، میلاد پیامبر (ص) و حتی روزی که برنامهای که در روز ولادت حضرت فاطمه (س) ترتیب داده شد. فاطمه میگوید: «سال گذشته از هماهنگی با جیمی که شمارهاش را از کلارا گرفته بودم، تصمیم گرفتیم در روز ولادت حضرت فاطمه (س) برای کلارا روز مادر را جشن بگیریم. پول برایشان فرستادیم و بچهها برای کلارا لباس خریدند. در نامهای هم نوشتند: روز مادر مبارک. قصدمان از این کار تبلیغ نبود، اما خب با کمک خیرین دوست داشتیم در این روز که برای ما روز مبارکی است، یتیمخانه کلارا را هم شریک کنیم.»
وقتی یتیم گریه میکند عرش خدای رحمان به لرزه درمیآید
وقتی پیامبر میفرماید: «برای یتیم چون پدر مهربان باش، و بدان که هر چه کِشت کنی همان می دروی.» یا در قرآن آیات متعددی در خصوص یتیمنوازی، سرپرستی یتیم، عدم ظلم به یتیمان و اکرام و احسان یتیم آمده و حد و مرزی برای آن مشخص نکرده، یعنی آوردن خنده رضایت بر لب یتیم ارزش و جایگاه ویژهای دارد؛ میخواهد در همسایگی ما باشد یا کیلومترها دورتر از ما.
منبع : خبرگزاری مهر
اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت
معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل امیاسر!
پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد
صف طلا در بازار خیابان جهاد
شوخیهای موشکی!
اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل
اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل
معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش
خادمی که در کربلا مرگ خود را پیش بینی کرده بود
موکبداری عاشقانه شهربابکیها در عمارت ماری خانم فرانسوی
توصیههای طب ایرانی برای پیادهروی اربعین
یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون عرش
عکسی که هیچوقت نگرفتیم...
مغازهای که هر سال موکب میشود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!
مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیمکره!
دلتنگها یکدیگر را پیدا میکنند/ کربلاییشدن بدون نیت قبلی!
خوشرویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون
دشمن آتش و تبر/ «من، حبیبالله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»
گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!
چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندانبان/ پارک و هتل نمیخواهیم؛ درختها را آب بدهید!
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی!
ماجرای شلغمهای یک نماینده در توئیتر
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دستهایم جان داد!»
دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خطنویسی روی خط عاشقی!
وامهای راحتالحلقوم و ضمانتهای ضربدری!
عاقبت بخیری یک پمپ بنزین!
تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!