میرنیوز
خبرگزاری مهر؛ گروه مجله*: عموم مردم و جوانان ما نهضت جنگل را تنها با خود «میرزا کوچکخان جنگلی» میشناسند و شناخت و اطلاعات دیگری از یاران او و اثرگذاری تاریخی نهضت جنگل بر تاریخ گیلان و ایران ندارند. همه ما میدانیم جنبش جنگل به رهبری میرزا کوچکخان، که بعد از نهضت مشروطهخواهی یکی از مردمیترین نهضتهای محلی ایران در قطع دست اجانب و بیگانه از کشور است، در نهایت نتوانست به آرمانهای سیاسی خود دست یابد، ولی جنگلیهای به جا مانده از این نهضت، منشأ جریانهای فرهنگی مهمی در گیلان و ایران شدند. با آنکه خود میرزا پس از سالها مبارزه بی امان و جنگ و گریزی دلاورانه علیه نظام مستبد پادشاهی، در تنهایی و غربت و برف و بوران کوههای تالش، اسیر و به طرز فجیعی به شهادت رسید، اما دامنه تأثیرات او و یارانش در تاریخ معاصر به همانجا ختم نشد. درواقع با شهادت میرزا کوچکخان در روز یازدهم آذر سال ۱۳۰۰ نهضت جنگل در ظاهر به نقطه پایان خود رسید، اما در باطن جوانههای سالها مبارزه خالصانه و مومنانه برای وطن به بار نشست و در رگ و ریشه ایران و ایرانی ریشه دواند.
هفت سال مبارزه نهضت جنگل در آن تلاطمهای سیاسی، باعث شد یاران میرزا سرنوشتهای گوناگونی پیدا کنند. بعضی دوستان همراه و صمیمی او بعداً با او به اختلاف خوردند و بعضی حتی به دامن رضاخان غلطیدند، اما میرزا همراه و یاوری ۱۷ ساله نیز داشت که با وجود دریافت حکم اعدام، تا آخر عمر بر سر آرمانهای خود ماند و لحظهای به سابقه جنگلی خود خیانت نکرد. ای کاش داستان این قهرمانان روایت میشد تا امروز و در سدههای بعد عدهای نگویند و ننویسند چرا مردم ایران در جریان اشغال توسط قوای خارجی مقاومت نکردند!
سرتیپپور و نیما یوشیج
اما امروز میخواهیم درباره یکی از یاران میرزا کوچکخان حرف بزنیم که میتوان او را از بزرگترین معماران فرهنگ گیلان نوین یاد کرد. «جهانگیر سرتیپپور»، شهردار رشت در سالهای ۱۳۳۱-۱۳۳۳ و نماینده رشت در دورههای ۲۱ و ۲۲ مجلس شورای ملی و از محققان و نویسندگان برجسته گیلان بود. جدا از پژوهشهای تاریخی و با ارزش سرتیپپور، نطق مستدل و جنجالی او در مجلس و در مخالفت با جدایی بحرین از ایران یکی از صحنههای درخشان زندگی سرتیپپور بود که نهایت وطنپرستی، شجاعت و آزادمردی او را در تاریخ معاصر ایران برای ما به نمایش گذاشته است. همین سبقههای ادبیاتی و نیز مبارزاتی بود که ارادت و محبت مرحوم نیما یوشیج را به سمت او جلب کرده بود. نامه تسلیتآمیز نیما در خصوص فوت همسر سرتیپپور به تاریخ ۱۳/۱۲/۱۳۰۸ به خوبی نشان میدهد که معمار شعر نوی زبان فارسی چه نگاهی به مرحوم سرتیپپور داشته و به همین دلیل عجیب نیست اگر نیما شعر بلند «قلعه سقریم» را به او تقدیم کرده باشد.
نیما در قسمتی از این نامه خطاب به سرتیپپور مینویسد:
«دوست من! مقدار علاقه منزه از ریای مرا نسبت به خود میدانی. بهتر این است که به تو هیچ ننویسم تا اینکه زمان، قلب محزون تو را در غیاب خانم تسلی دهد. من چه کار میتوانم بکنم که از اندوه تو بکاهم، جز اینکه به آن مقدار اندوه تو اندوه خودم را افزوده باشم؟ وقتی کدیور این خبر را به من رسانید من به جا خشکیدم و بی اختیار این جمله را لبانم ادا کردند -بیچاره سرتیپ پور! - ولی تو میدانی که نباید به بیچارگی خود کمک کنی… تو موظفی که دوستان خود را بیش از این با اندوه خود اندوهناک نگاه نداری. دوست تو نیما».
مهلت یک روزه زندگانی
جهانگیر سرتیپپور سیاستمدار، محقق، نویسنده، ترانهسرا و هنرمند گیلانی سراسر مبارزه و تلاش برای ایران بود. مردی که ۶ آذر ۱۲۸۲ در محله سبزه میدان رشت دیده به جهان گشود و در ۷ آذر ۱۳۷۱ دیده از جهان بربست و با حیات خود این شعر از سعدی را معنا و تفسیر کرد که گفت «اگر ممالک روی زمین به دست آری / بهای مهلت یک روزه زندگانی نیست».
جهانگیر سرتیپپور از یاران و همراهان سردار جنگل در یک روزه مهلت زندگانی خود نه دغدغه ملک و زمین و حرص و عاز داشت و نه هیچوقت آرمانهای نهضت جنگل را فراموش کرد. خدمات سرتیپپور در طول دوران زندگانیاش آنچنان قطور و بی شمار است که باید درباره آن کتابها نوشت و سریالها ساخت.
پیوستن به نهضت جنگل در ۱۷ سالگی، گرفتن حکم اعدام از رضاخان و بعد رهایی از مرگ، ارائه خدمات فرهنگی و هنری به مردم، کشاورزی و کشت چای و خدمات اقتصادی به اقشار کم درآمد، جمعیت ایران آزاد و تمرکز بر فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی و آموزشی، ساخت بیمارستان ملی رشت یا پورسینای امروز، تشکیل «جمعیت خورشید» و گسترش کارهای فرهنگی، تأسیس «شرکت روزی» و رسیدگی به مشکلات معیشتی مردم روستاهای رشت در جریان اشغال خارجی و قحطی گسترده، تشکیل «نهضت مقاومت منفی» و مبارزه با اشغالگران گیلان، ریاست «شواری بازار رشت» و حمایت از مصدق در جریان انتخابات، حمایت از جریان ملی شدن صنعت نفت، قرار گرفتن در کسوت شهرداری رشت و خدمات فراوان به مردم آن سامان، نمایندگی مردم رشت بعد از کودتای ۲۸ مرداد و استعفای زوری توسط رضاخان، نمایندگی دوباره در سال ۱۳۴۲ و ریاست فراکسیون مستقل و کمیسیون عرایض، مخالفت با لایحه احیای کاپیتولاسیون در مجلس و دهها و صدها خدمات ریز و درشت دیگر که در کارنامه جهانگیر سرتیپپور، یار صادق میرزا کوچک خان جنگلی ثبت و ضبط شده است.
عشق به تاریخ گیلان
سرتیپ پور از سالهای ۵۰ به بعد از کارهای سیاسی و اجتماعی کناره گرفت و بار دیگر به فعالیتهای فرهنگی روی آورد؛ از جمله عضویت در هیأت امنای سازمان ملی حفاظت آثار باستانی ایران، عضویت در پنجمین کنگره بین المللی باستانشناسی و هنر ایران، رئیس هیأت مدیره سازمان فولکلوریک ایران و امثال آن. او در کنار همه این فعالیتها به نگارش خاطرات، تنظیم یادداشتها و ادامه پژوهشهای خود دست زد و هیچوقت از شور میهنپرستی تهی نشد. سرتیپپور همچنین با آداب و سنن و فرهنگ قومی خطه گیلان پیوندی عاشقانه و جدانشدنی داشت و در احیای گذشته پر افتخار گیلان از هیچ کوششی فروگذار نکرد. آثار منتشر شده جهانگیر سرتیپپور در حفظ و حراست از تاریخ و ادبیات گیلان خود سرفصل دیگری از وطندوستی او هستند که «گیلاننامه»، «اوخان»، «نشانیهایی از گذشته دور گیلان و مازندران»، «ویژگیهای دستوری و فرهنگ واژههای گیلکی» و کتاب «نامها و نامدارهای گیلان» تعدادی از آثار او هستند.
۷ آذر، پیوستن دوباره به میرزا کوچکخان
۷ آذر ۱۴۰۰ بهانهای است تا یادی از یاران میرزا کوچکخان جنگلی کنیم که نام آنها برای همیشه زیر نام بزرگ فرمانده و شهید جنگل دفن شده است. شادروان جهانگیر سرتیپ پور یکی از همان یاران میرزا است که با کولهباری از عشق و جهاد برای وطن در هفتم آذر ماه ۱۳۷۱ به رحمت ایزدی پیوست و در کنار یار دیرین خود میرزا کوچکخان جنگلی به خاک سپرده شد تا نشان بدهد نهضت جنگل هیچوقت شکست نخورد و دامنههای تأثیر آن جمهوری کوچک، تا روزگار ما پیش آمد و هیچوقت از تأثیر آن کاسته نشد. امیدواریم در روزگاری که بعضی حتی ملیت خود را فراموش میکنند، تاریخ پرافتخار ایران و قهرمانان آن برای جوانان امروز روایت شود و آنها را با معنای حقیقی وطنپرستی و آزادگی آشنا کند.
*جواد شیخ الاسلامی
منبع : خبرگزاری مهر
اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت
معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل امیاسر!
پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد
صف طلا در بازار خیابان جهاد
شوخیهای موشکی!
اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل
اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل
معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش
خادمی که در کربلا مرگ خود را پیش بینی کرده بود
موکبداری عاشقانه شهربابکیها در عمارت ماری خانم فرانسوی
توصیههای طب ایرانی برای پیادهروی اربعین
یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون عرش
عکسی که هیچوقت نگرفتیم...
مغازهای که هر سال موکب میشود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!
مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیمکره!
دلتنگها یکدیگر را پیدا میکنند/ کربلاییشدن بدون نیت قبلی!
خوشرویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون
دشمن آتش و تبر/ «من، حبیبالله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»
گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!
چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندانبان/ پارک و هتل نمیخواهیم؛ درختها را آب بدهید!
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی!
ماجرای شلغمهای یک نماینده در توئیتر
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دستهایم جان داد!»
دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خطنویسی روی خط عاشقی!
وامهای راحتالحلقوم و ضمانتهای ضربدری!
عاقبت بخیری یک پمپ بنزین!
تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!