میرنیوز
خبرگزاری مهر؛ گروه مجله*: دیگر مثل روز مشخص است که ازدواجهای ما به مرور از حالت سنتی تغییر شکل دادهاند و فرمهای جدیدتر و مدرنتر به خود گرفتهاند. اگر قبلاً همه مراحل آشنایی و خواستگاری در منزل دخترخانم و با حضور دو خانواده برگزار میشد، امروز جلسات زیادی از این آشنایی در مکانهای عمومی مثل کافهها برگزار میشود. این جلسات گفتگو هم میتواند با نظارت خانوادهها باشد و هم با تصمیم خود آقاپسر و دخترخانم که دیگر به هیچ صراطی مستقیم نیستند و خودشان برای زندگیشان تصمیم میگیرند. فعلاً بحثمان این نیست که این نوع قرار ملاقات و گفتگو برای ازدواج چقدر درست است و چه مسائلی را باید در نظر داشت، بلکه بحثمان درباره یک مسأله دیگر است: اینکه وقتی یک دختر و پسر برای صحبتهای ازدواجشان در کافه قرار میگذارند، هزینه کافه را آقاپسر باید پرداخت کند یا دنگی دنگی؟!
این موضوع جذابی بود که این هفته در صفحه اینستاگرامی خانم مریم ابراهیمی، دکترای روانشناسی خانوادهدرمانی از دانشگاه شهید بهشتی و مشاور ازدواج در کلینیکهای دولتی و خصوصی، میان دختران و پسران در گرفت و هر یک از یک زاویه به این مسأله پرداختند. شاید یکی دو جلسه قرار در کافه خیلی زیاد نباشد و هزینههای آن آنچنان هم زیاد نباشد، ولی اگر قرار باشد همین دو جلسه تبدیل به پنج جلسه شود و بعد آقاپسر مجبور باشد همین روند را با دخترخانم دیگری هم طی کند، معلوم نیست تا وقتی که ازدواج کند باید چندتا کافه را از جیب مبارک حساب کند! ما هم که دیدیم این بحث، بحث جالبی است و کمتر دربارهاش حرف زده شده است سراغ خود خانم ابراهیمی که بین بچههای ازدواجی به «ننه ابراهیم» معروف است، رفتیم. ننه ابراهیم در صفحه خودش با زبان طنز و شوخی درباره مسائل مختلف مثل خواستگاری، ازدواج و زندگی زناشویی به خانوادهها و دختر و پسرها آگاهی میدهد و آنها را در مسیر ازدواج همراهی میکند.
کافههای ازدواجی!
ننه ابراهیم درباره شروع این بحث در صفحه خودش میگوید: من قصد نداشتم که درباره این موضوع صحبت کنم. ماجرا از اینجا شروع شد که خودم به کافهای رفته بودم که معمولاً زوجهای مذهبی آنجا را برای گفتگوهای ازدواجشان انتخاب میکنند. من هم با همان لحن طنزی که در صفحهام دارم به مخاطبانم گفتم چون فلان کافه شلوغ است، بهتر است که قرارهایتان را در اینجا نگذارید!. همین حرف من بهانه صحبت شد و سمت و سوی صحبت به کافه رفتن و گفتگوهای ازدواج کشید. کم کم آقایان شروع به گفتن این حرف کردند که «چرا ما آقایان باید هزینه کافه را بدهیم؟! کی میشود که هزینه کافه تنها بر عهده ما نباشد و بقیه هم فکر نکنند که ما خسیس هستیم؟». اولش این حرفها برای من هم عجیب بود و جواب دادم که «نه! اصلاً ممکن نیست. چون در این صورت نگاه هر دختری به شما این خواهد بود که شما خسیس هستید». کم کم دیدم نظراتی میآید که میگویند «ما خواستگاری زیاد میرویم و اگر قرار باشد توی هر کافه اینقدر خرج کنیم که برایمان نمیصرفد. شرایط اقتصادی را ببینید گه چقدر بد است. مگر ما چندسال است که سر کار رفتهایم» و از این صحبتها.
وقتی دخترها از پسرها حمایت میکنند!
خانم ابراهیمی میگوید: از این جالبتر دخترخانمهایی بودند که آمدند و جانب این آقاپسرها را گرفتند و گفتند که راست میگویند. چرا یک غریبه باید خرج ما را بدهد؟ یکسری خانمها میگفتند ما استقلال مالی داریم و اصلاً نیازی نداریم که یک آقا خرج ما را بدهد. یا اگر مثلاً دفعه اول هزینه کافه را آقاپسر پرداخت کرد، خوب است که دفعه دوم این هزینه بر عهده دخترخانم باشد. اینها خانمهایی بودند که استقلال مالی برایشان مهم بود. یکسری هم میگفتند ما نمیخواهیم مدیون کسی باشیم. ناگهان من دیدم دارم نظراتی را دریافت میکنم که کاملاً برخلاف تصور اولیه من است. البته پیام خانمهایی که این رفتار را مبنی بر خساست آقاپسر میدانستند هم زیاد بود، ولی انتظار نداشتم پیامهای همراهی با آقاپسرها هم اینقدر زیاد باشد. مثلاً دخترهای زیادی هم بودند که میگفتند «من نمیتوانم روی اقتدار و مردانگی آقاپسری که به من بگوید دنگت را بده حساب باز کنم! به خاطر همین در هر صورت جواب من به این آدم منفی است». این را خیلی از خانمها گفتند. اما برای من عجیب بود، چون خانمهایی که میگفتند نباید همه هزینهها بر عهده آقا باشد، هم زیاد بودند.
از خانم ابراهیمی میپرسم «شما انتظار داشتید همه دخترها موافق حساب کردن هزینه کافه توسط آقاپسرها باشند. درست است؟». جواب میدهند: بله. حتی انتظار داشتم بعضی خانمها که نگاههای جنسیتی درباره خانمها برایشان خیلی مهم است این را بگویند، ولی دیدم نه تنها بعضی از آنان بلکه خیلی از خانوادههای مذهبی و سنتی هم دارند همین حرف را میزنند. این طیف از خانمها مثلاً میگفتند ما استقلال مالی داریم، ولی دخترخانمهای مذهبی میگفتند ما نمیخواهیم زیر دین کسی بمانیم، یا میگفتند این آقا نسبتی با ما ندارد که بخواهد هزینههای ما را حساب کند! یعنی هرکس با دلایل خودش با این مسأله موافق بود. بعضی از دخترخانمها هم بودند که میگفتند به خاطر شرایط اقتصادی باید آقاپسرها را درک کنیم.
پاتک دخترخانمها به آقاپسرهای زرنگ!
یک نکته دیگر هم اینکه دخترها میگفتند «خیلی از پسرها دست خالی به خانه ما میآیند یا نهایتاً یک جعبه شکلات سی چهل هزار تومنی میآورند که در مقابل هزینههایی که ما موقع پذیرایی میکنیم چیزی نیست. اینها جدا از خانه تکانی است. مثلاً میوهای که میخریم گران است. همه میدانیم میوه خواستگاری با میوهای که آدمها معمولاً برای خودشان میخرند فرق دارد. میوه میخریم، آجیل میخریم، گاهی اوقات شیرینی میخریم. هزینه ما آنقدر زیاد میشود که اگر بخواهیم با این نگاه پیش برویم، آقاپسر هم باید شماره کارت ما را بگیرد و اگر جلسات ما به ازدواج ختم نشد، پول آنها را بریزد!». یعنی یک نگاه اینطوری هم در بین دخترها به وجود آمد.
بقیه پسرها چه میگویند؟!
خانم ابراهیمی درباره واکنش دیگر پسرها به این بحث میگوید: از آن طرف هم با عده زیادی از آقاپسرها مواجه شدم که با لحن تند و حتی کلمات زشتی میگفتند که «خاک بر سر پسری که نمیتواند پول یک کافه را حساب کند». یا جملهای که زیاد تکرار میشد این بود که «پسری که صد تومن دویست تومن نمیتونه برای یک کافه بده اصلاً چرا میخواد زن بگیره؟». بعد که دیدم تعداد زیادی از پسرها و دخترها با این مسأله موافق هستند گفتم شاید لازم است که من تجدید نظری در نگاهم داشته باشم و نباید با نگاه صفر و صدی با مسأله مواجه شوم. برای همین رفتم و درباره موضوع کمی مطالعه کردم. مثلاً این مسأله را در سایر فرهنگها هم پیگیری کردم و با دوستان خارج از کشورم هم مشورت کردم. اکثر آنها گفتند در غرب هم وقتی یک پسر و دختر به هر دلیلی با هم قرار میگذارند بازهم قرار اول با آقا است ولی از قرارهای بعدی ممکن است دنگی حساب کردن اتفاق بیفتد. در خاورمیانه و شرق دور و کشورهای جمعگرا آقا برای اینکه اقتدار خود را نشان بدهد، در این گونه مسائل پیشقدم است. مثلاً ما در فرهنگمان این جمله را هم شنیدهایم که خانم نباید دست توی جیبش بکند و اینها. نگاه اسلام هم در زندگی مشترک این است که همه هزینهها بر عهده آقاست. در اسلام حتی جهیزیه هم با آقاست، ولی در فرهنگ ما جهیزیه را دخترخانم با خودش میآورد. سر همین صحبتها دیدم با توجه به اینکه فرهنگ جامعه دارد تغییر میکند، انگار نگاههای جدیدی دارد شکل میگیرد. من در جمعبندی که ارائه دادم، سعی کردم نگاههای دو طرف را در نظر بگیرم.
ریشه هلندی دنگی حساب کردن!
موضوع آنقدر برایم مهم و جذاب شده بود که رفتم و ریشه اصطلاح «دنگی حساب کردن» را هم پیدا کردم و متوجه شدم این مربوط به هلندیها است. زمانی که انگلیسیها با هلندیها وارد جنگ شدند، وقتی میخواستند آنها را تمسخر کنند به این اشاره میکردند که «بیا مثل هلندیها خسیس باشیم و دنگی حساب کنیم». بعد دیدم وقتی در آن فرهنگها خساست یک رفتار زشت به شمار میآید، در فرهنگهای جمعگرایی مثل ما این رفتار قطعاً به معنای خساست است. در فرهنگ ما مهماننوازی و تعارف و احترام گذاشتن به مهمان خیلی اهمیت دارد، شاید به همین دلیل است که این رفتار از سمت پسرها برای دختران معنای بدی دارد و به آنها احساس غیرقابل اتکا بودن بدهد. مثلاً خیلی از بچهها میگفتند «من وقتی با دوستم به کافیشاپ میروم هم رویم نمیشود به او بگویم بیا دنگی حساب کنیم! یا من حساب میکنم یا او، ولی ممکن است دفعات بعد نوبتی شود».
بالاخره دنگی دنگی حساب کنیم یا نه؟!
ننه ابراهیم در پاسخ به سوال بالا و در جمعبندی بحث میگوید: من خودم بعد از همه تحقیقات و مشورتها به این نتیجه نرسیدم که قرارهای گفتگو برای ازدواج به صورت دنگی حساب شود. چون این رفتار در فرهنگ ما جا افتاده نیست. ضمناً همانطور که دختر و پسر ممکن است در بیرون از منزل قرار گفتگو بگذارند، قرارهای متعددی در خانه خانواده دخترخانم برگزار میشود که آن هم هزینههای خودش را دارد. بلکه شاید جلسات خانگی بیشتر از قرارهای بیرون باشد. به همین خاطر اگر قرار بر این باشد که هزینههای کافه دنگی حساب شود، باید قرارهای داخل منزل دخترخانم هم دنگی حساب شود که قضیه بیخ پیدا میکند! نگاه من این است که آقاپسر هزینه قرارها و فرایند خواستگاری و آشنایی را تقبل کند، ولی بهتر است که اگر این قرار ازدواج به هم خورد، خانواده دخترخانم زنگ بزنند، تشکر کنند، شماره کارت بگیرند و نصف هزینهها به خصوص هزینههای مشاوره را برگردانند. درباره مشاورهها بعضی خانمها میگفتند که ما همین الآن هم دنگی حساب میکنیم. در بعضی مرکز مشاورهها خود منشی میگوید هرکس سهم خودش را حساب کند. یعنی این رفتار راجع به مشاوره بیشتر باب شده است ولی راجع به کافه و قرارهای گفتگو چون حالتی از مهمان بودن را با خود دارد، خیلی باب نشده است. به نظر من خوب است این فرهنگ جا بیفتد که اگر این قرارها به ازدواج ختم نشد، خانواده دخترخانوم حداقل هزینههای مشاوره را برگردانند. به نظر من ما روی مشاوره بیشتر میتوانیم مانور بدهیم، به خصوص که امروز هزینههای مشاوره زیاد هستند.
*نویسنده: جواد شیخ الاسلامی
منبع : خبرگزاری مهر
اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت
معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل امیاسر!
پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد
صف طلا در بازار خیابان جهاد
شوخیهای موشکی!
اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل
اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل
معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش
خادمی که در کربلا مرگ خود را پیش بینی کرده بود
موکبداری عاشقانه شهربابکیها در عمارت ماری خانم فرانسوی
توصیههای طب ایرانی برای پیادهروی اربعین
یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون عرش
عکسی که هیچوقت نگرفتیم...
مغازهای که هر سال موکب میشود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!
مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیمکره!
دلتنگها یکدیگر را پیدا میکنند/ کربلاییشدن بدون نیت قبلی!
خوشرویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون
دشمن آتش و تبر/ «من، حبیبالله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»
گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!
چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندانبان/ پارک و هتل نمیخواهیم؛ درختها را آب بدهید!
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی!
ماجرای شلغمهای یک نماینده در توئیتر
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دستهایم جان داد!»
دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خطنویسی روی خط عاشقی!
وامهای راحتالحلقوم و ضمانتهای ضربدری!
عاقبت بخیری یک پمپ بنزین!
تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!