میرنیوز
به گزارش خبرگزاری مهر، در دو روز گذشته انتشار دو فیلم متناقض و متفاوت از لحظه ورود محمد نوریزاد فعال و فتنهگر آشوبهای سال ۸۸ به منزلش در شبکههای اجتماعی مورد توجه مخاطبان قرار گرفته و موجی از تأسف و تمسخر و هجو را درباره او و سناریوسازی هالیوودیاش به نمایش گذاشته است. فیلمی که با دیدنش شک میکنید که آیا این یک فیلم طنز است یا جدی! ماجرا از این قرار است که این محکوم امنیتی در فیلم اول در حالی که عصا به دست دارد، به سختی راه میرود و سر و صورتش مثلاً خونین است و از سرش قطرات خون در حال چکیده است، وارد منزلش میشود و با لحنی عوامفریبانه رو به دوربین میگوید: «سلام عزیزانم… من به پای همسرم و مادرم افتادم و به آنها سپاس گفتم… من به پای شما مردم خوب هم افتادهام. اصلاً من و دیگر زندانیان سیاسی چیزی برای خودمان و خانوادهمان نمیخواهیم ما هرچه میخواهیم برای مردم و سرزمینمان میخواهیم… به من گفتند تو آزادی در حالی که من در اعتصاب غذا بودم و....».
هنوز چیزی از انتشار فیلم اول نگذشته بود که روز بعد فیلم دوم ورود او به منزلش در فضایی کاملاً متفاوت از فیلم اول در شبکههای اجتماعی منتشر شد و دست نوریزاد و تیم پشت صحنه او را رو کرد. در این ویدئوی کوتاه که گویا به صورت خصوصی برای خانواده ضبط شده است، محمد نوریزاد با همان لباسهای قبلی اما این بار بدون عصا و البته قبراق و سرحال وارد منزل میشود و نزدیکانش را در آغوش میگیرد! این در حالی است که دیگر خبری از خونهای روی سر و پیشانی او نیست و او خیلی سرحال و قبراق همراهانش را در آغوش میکشد و با آنها خوش و بش میکند!
انتشار فیلم دوم در فضای مجازی با سرعت زیادی در فضای مجازی پخش شد و دوباره عمق دغلبازی و فریبکاری این محکومان امنیتی را برای مردم آشکار کرد. با روحیه طنازی که از ایرانیان سراغ داریم هیچ بعید نبود که واکنشها به این دو فیلم کوتاه پر از طنز و استهزاء و هجو نوریزاد و همکیشان او باشد. برخی از فعالان مجازی فیلم نوریزاد را تلاشی برای براندازی با گریم سس گوجه فرنگی نامیدند و گریم دروغین او را مورد تمسخر قرار دادند. یکی از کاربران توئیتر با اشاره به این نمایش خندهدار نوشته است: «نوریزاد سس گوجه فرنگی روی صورتش ریخته و به گونهای وانمود میکند که گویی در زندان شکنجه شده است».
دروغهای این تندروهای سیاسی وقتی جالبتر میشود که بدانید چندی پیش نعمت احمدی وکیل اصلاحطلب در گفتگو با «مشرق» پرده از این مدل نمایشهای سیاسی برداشته و گفته بود: «همه پروندههای مربوط به شکنجه و تجاوز که نزد من میآوردند دروغ است؛ حتی ماجرای سپیده پورآقایی و ترانه موسوی نیز از بیخ و بن دروغ بود، من این موضوع را برای کروبی تعریف کردم، اما او گفت راوی تجاوز با من صادقانه حرف زده است. من به ایشان گفتم چگونه برای ماجرایی به این مهمی هیچ سندی ندارید جز یک راوی!».
منبع : خبرگزاری مهر
اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت
معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل امیاسر!
پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد
صف طلا در بازار خیابان جهاد
شوخیهای موشکی!
اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل
اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل
معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش
خادمی که در کربلا مرگ خود را پیش بینی کرده بود
موکبداری عاشقانه شهربابکیها در عمارت ماری خانم فرانسوی
توصیههای طب ایرانی برای پیادهروی اربعین
یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون عرش
عکسی که هیچوقت نگرفتیم...
مغازهای که هر سال موکب میشود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!
مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیمکره!
دلتنگها یکدیگر را پیدا میکنند/ کربلاییشدن بدون نیت قبلی!
خوشرویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون
دشمن آتش و تبر/ «من، حبیبالله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»
گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!
چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندانبان/ پارک و هتل نمیخواهیم؛ درختها را آب بدهید!
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی!
ماجرای شلغمهای یک نماینده در توئیتر
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دستهایم جان داد!»
دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خطنویسی روی خط عاشقی!
وامهای راحتالحلقوم و ضمانتهای ضربدری!
عاقبت بخیری یک پمپ بنزین!
تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!