میرنیوز
خبرگزاری مهر؛ گروه مجله _ مرضیه کیان: «ورزشکار حرفهای از خیلی چیزها زده تا به این جایگاه رسیده؛ مثلاً خودم بر خلاف میل باطنی سالهاست که از دورهمیها و تفریحات و رفتوآمدها فاصله گرفتم تا به هدفی که در ذهن دارم، برسم.»
هاشمیه متقیان قهرمان پرتاپ نیزه مسابقات پارالمپیک که از توکیو برایمان مدال طلا را سوغات آورده، با لهجه شیرین جنوبی ما را مهمان خاطراتش از سالهای کودکی تا دبیرستان میکند: «۱ خرداد ۱۳۶۵ در روستای ملاشیه (جنوبیترین نقطه غربی اهواز) به دنیا آمدم. تا یک سالگی هیچ مشکلی نداشتم. معلولیتم از ۱ سالگی که واکسن فلج اطفال را تزریق کردم، شروع شد. علتش هم این بود که در حال سرماخوردگی و تب این تزریق انجام شد و از یک روز بعد هر دو پایم سفت و سخت شد. البته با فیزیوتراپی، پای راستم کمی بهتر میشود اما عضلات پای چپم از لگن به سمت پایین برای همیشه بی حرکت ماند.
این اتفاق باعث نشد گوشه نشین شوم و افسردگی بر من غالب شود. در دوران دانشآموزی به دلیل شرایط بدنی نمیتوانستم با بچهها بازی کنم، معمولاً در زنگهای ورزش با پیشنهاد معلم ورزش، رشته شطرنج را انتخاب میکردم، ولی این رشته برای من صرف گرفتن یک نمره بود و آنطور که دوست داشتم انرژیام تخیله نمیشد.
سال پیشدانشگاهی بود که به صورت اتفاقی با ورزش جانبازان و معلولین آشنا شدم؛ این همان چیزی بود که سالها دنبالش بودم و نمیدانستم باید کجا دنبالش بروم.
از اولین روزی که برای تست وارد باشگاه شدم با جان و دل مایه گذاشتم. ۲ سال اول را در رشته والیبال نشسته فعالیت میکردم اما چون فیزیک بدنیام مناسب نبود و در بازیهای پاراآسیایی کشیدهتر بودن دستهای رقیبم نسبت به من باعث شد از انتخابی جوانان حذف شوم، بیانگیزه شدم، ولی بازهم از ورزش فاصله نگرفتم و با تشویق مربیام در سن ۲۳ سالگی بعد از تست دو و میدانی وارد این رشته شدم.
رشته دو و میدانی دنیای جدیدی برایم بود و از محیطش خوشم آمده بود؛ اینکه در این رشته ورزشی همه چیز برای خودت است و متکی به توان و انرژی خودم بودم انگیزه مضاعفی شد که از هیچ تلاشی کم نگذارم.
دو و میدانی زیر شاخههای زیادی دارد که من پرتاب نیزه و دیسک را انتخاب کردم.»
۱۸ ساعت تمرین در هفته!
هاشمیه که ساعت ۱۲، نیم ساعت میشد از باشگاه به خانه برگشته، با وجود تمرین سنگینی که داشته، پرانرژی صحبت میکند: «بعد از برگشت از مسابقات پار المپیک توکیو، یک هفته استراحت کردم و دوباره تمریناتم شروع شد. باید برای مسابقات جهانی ژاپن که شهریور سال آینده برگزار میشود و مسابقات المپیکی پاراآسیایی ۲۰۲۲ چین آماده شوم که کارم خیلی سخت شده؛ در هفته ۶ جلسه در نوبت صبح و عصر تمرین دارم و ۳ جسه هم بدنسازی، یعنی روی هم رفته در هفته ۹ جلسه تمرین دارم و فقط جمعهها آزادم.
برای اینکه در تمرینها کم نیاورم، ساعت خوابم نباید به نیمه شب برسد، نهایتاً بین ساعت ۱۱ تا ۱۱ و نیم شب میخوابم و صبح یک بار برای نماز صبح بیدار میشوم و میخوابم و مجدداً ساعت ۸ بیدار میشوم تا بعد از خوردن صبحانه و آماده شدن برای ساعت ۹ و نیم در باشگاه حاضر باشم. تمرینات صبح ۲ ساعته است. بعد از تمرین به خانه میآیم بعد از ناهار و نماز و استراحت دوباره بین ساعت ۵ تا ۶ تمرینات هوازی شروع میشود.»
فقط تکرار و تمرین در کنار توکل به خدا، راهگشاست
متقیان در مسابقات پارالمپیک توکیو علاوه بر کسب مدال طلا، رکورد جهانی را جابجا کرد. تاکید زیادی روی تمرین و تکرار دارد و بارها این کلمات را در کنار توکل کردن به خدا میگوید: «اگر هر فردی از همان دوران مدرسه برای خودش هدف انتخاب کند و مسیرش را مشخص کند، محال است با تکرار و تمرین به هدفش نرسد. حتی اگر زمین خورد هم باید به خدا توکل کند و دوباره تلاش کند.
ورزشکار حرفهای از خیلی چیزها زده تا به این جایگاه رسیده؛ مثلاً خودم بر خلاف میل باطنی سالهاست که از دورهمیها و تفریحات و رفتوآمدها فاصله گرفتم تا به هدفی که در ذهنم دارم، برسم. بارها شده که زودتر از زنگ ساعت برای بیداری صبح، بیدار شدم و به جای اینکه بگویم حالا ۵ دقیقه بیشتر بخوابم و بهانه الکی بیاورم، از رختخواب بلند شدم و روزم را شروع کردم، یا خیلی وقتها که در ستهای بدنسازی کم آوردم و مربی این اجازه را داده که تمرین را متوقف کنم، وجدانم اجازه نداده ا ز تمرین دست بکشم و با هر زحمتی بوده برنامه ورزشی را تا آخر اجرا کردم. شاید بدن دردهای خیلی زیادی داشته باشم و تمام عضلاتم ا ز گردن تا نوک پایم درد بگیرد، اما وقتی میبینم در پرتاپ نیزه و دیسک ثمرهاش را میبینم، تمام این سختیها را به جان میخرم.
خیلی از خانمها هستند که با وجود اینکه بدن سالمی دارند به هر بهانهای خودشان را در خانه پابند کردهاند و دنبال هیچ هدفی نمیروند یا خیلی از افراد که بر اثر تصادف یا حتی مشکلات مادرزادی دچار معلولیت هستند کنج خانه، زانوی غم بغل گرفتهاند و فکر میکنند دنیا به آخر رسیده، در صورتی که واقعاً اینطور نیست، پشتکار و اراده راه تمام این تصورات ذهنی را سد میکند و باعث میشود تکاپو داشته باشیم؛ این را هم بگویم که خیلی از معلولان از ورزش مخصوص جانبازان و معلولان اطلاعی ندارند که باید اطلاع رسانی انجام شود تا آنها هم به این عرصه پا بگذارند.»
تمام توصیه و انگیزهای که در صحبتهای متقیان هست را میتوان در عمل دید؛ چرا که نتیجهاش میشود کسب دو مدال نقره جهانی، ۴ مدال طلا و ۲ مدال نقره در مسابقات آسیایی و طلای افتخار آمیز مسابقات پارالمپیک.
منبع : خبرگزاری مهر
اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت
معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل امیاسر!
پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد
صف طلا در بازار خیابان جهاد
شوخیهای موشکی!
اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل
اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل
معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش
خادمی که در کربلا مرگ خود را پیش بینی کرده بود
موکبداری عاشقانه شهربابکیها در عمارت ماری خانم فرانسوی
توصیههای طب ایرانی برای پیادهروی اربعین
یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون عرش
عکسی که هیچوقت نگرفتیم...
مغازهای که هر سال موکب میشود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!
مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیمکره!
دلتنگها یکدیگر را پیدا میکنند/ کربلاییشدن بدون نیت قبلی!
خوشرویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون
دشمن آتش و تبر/ «من، حبیبالله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»
گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!
چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندانبان/ پارک و هتل نمیخواهیم؛ درختها را آب بدهید!
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی!
ماجرای شلغمهای یک نماینده در توئیتر
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دستهایم جان داد!»
دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خطنویسی روی خط عاشقی!
وامهای راحتالحلقوم و ضمانتهای ضربدری!
عاقبت بخیری یک پمپ بنزین!
تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!