میرنیوز
خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: نزدیکانش میگویند پانزده سالی میشد که حاج آقا غیر از دو کلمه «یاعلی» و «الهی شکر» چیز دیگری نمیگفت. صدایش اما هنوز زیر سقف تکیهها و حسینیههای شمیران طنین دارد.
منطقه شمیرانات در تهران یکی از پایگاههای مهم عزاداری حسینی است که از قدیم سبک و سیاق و آداب و رسوم خاص خود را در برپایی عزای سیدالشهدا (علیه السلام) داشته است. یکی از کسانی که به رونق مجالس عزای سیدالشهدا (علیه السلام) در منطقه شمیران کمک قابل توجهی کرد، حاج حجت کسری بود. کسی که از ۹ سالگی تا وقتی که قدرت تکلم داشت ستایشگری کرد و به تربیت مداحان و شاعران زیادی پرداخت که اکنون دست به کار برپایی مراسمهای مذهبی مختلف در شمیران و نقاط دیگر تهراناند.
در دوران دفاع مقدس بود که حاج منصور ارضی یک هیئت منسجم و بزرگ را در جنوب شهر تهران راهاندازی کرده بود و نیاز به وجود چنین مراسم و تشکیلاتی در شمال تهران هم حس میشد. حاج حجت کسری پرچم هیئت «عشاق الحسین» را در این منطقه بلند کرد که کم کم گسترش یافت و بعدها در کنار جلسات آموزش مداحی ایشان در شمیران، بنیانگذار هیئات بزرگ بعدی در این منطقه شد.
حاج حجت کسری علی رغم توصیههای پزشکان، مراسمهای عزاداریاش را کم نکرد و به گفته نزدیکانش، در روزهای ماه محرم از اذان صبح تا آخر شب را به روضهخوانی و مداحی برای سیدالشهدا (علیه السلام) مشغول بود.
تا اینکه روی همان منبر هیئت هم دچار سکته مغزی شد اما بعد از کمی بهبودی دوباره به ستایشگری ادامه داد تا اینکه حمله بعدی قدرت تکلم را از ایشان گرفت. پانزده سال آخر عمر این پیرغلام به خانهنشینی گذشت و به گفته نزدیکان، اغلب فقط از دو کلمه برای جواب احوالپرسی و ابراز احساسات استفاده میکرد: «یاعلی» و «الهی شکر»
در طی این ۱۵ سال، مداحان سرشناس شمیران که همه از شاگران حاج حجت کسری بودند، عرض ادب خدمت ایشان را ترک نکردند و هر از چندی، به ویژه در ایام ماه محرم، در مقابل منزل ایشان به ستایشگری و عزاداری برای سیدالشهدا (علیه السلام) پرداختند.
در ادامه صوت یکی از مداحیهای حاج حجت کسری در دهه شصت را میشنوید:
منبع : خبرگزاری مهر
اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت
معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل امیاسر!
پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد
صف طلا در بازار خیابان جهاد
شوخیهای موشکی!
اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل
اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل
معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش
خادمی که در کربلا مرگ خود را پیش بینی کرده بود
موکبداری عاشقانه شهربابکیها در عمارت ماری خانم فرانسوی
توصیههای طب ایرانی برای پیادهروی اربعین
یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون عرش
عکسی که هیچوقت نگرفتیم...
مغازهای که هر سال موکب میشود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!
مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیمکره!
دلتنگها یکدیگر را پیدا میکنند/ کربلاییشدن بدون نیت قبلی!
خوشرویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون
دشمن آتش و تبر/ «من، حبیبالله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»
گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!
چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندانبان/ پارک و هتل نمیخواهیم؛ درختها را آب بدهید!
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی!
ماجرای شلغمهای یک نماینده در توئیتر
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دستهایم جان داد!»
دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خطنویسی روی خط عاشقی!
وامهای راحتالحلقوم و ضمانتهای ضربدری!
عاقبت بخیری یک پمپ بنزین!
تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!