میرنیوز
خبرگزاری مهر؛ گروه مجله _ علیرضا رأفتی: ماه رمضان گذشته بود که مردم محله شیخ جراح فلسطین سفره افطارشان به نشانه اعتراض در خیابان پهن میکردند. چند روزی بود که در کوچهها و خیابان اصلی محله شیخ جراح بودند و همانجا هم روزه میگرفتند و افطار میکردند بلکه صدایشان به گوش دنیا برسد.
ماجرا از چه قرار بود؟ نیروهای اشغالگر صهیونیستی دوباره افتاده بودند دنبال اینکه مردم این محله را به بهانههای مختلف از خانههاشان بیرون کنند و کم کم بتوانند محله را کاملاً صهیونیستنشین کنند. همه چیز هم داشت به نفع اشغالگران پیش میرفت. قدرت نظامی داشتند. دادگاه هم دست خودشان بود. رسانههای دنیا هم به نفع آنها سکوت کرده بودند و منتظر بودند پرچم رژیم صهیونیستی را بر سر در همه خانههای محله شیخ جراح ببینند. در این وانفسا اما انتشار یک ویدئوی کوتاه در فضای مجازی همه چیز را عوض کرد و حواس مردم دنیا به این منطقه جمع شد.
در این ویدئو که یک خبرنگار آن را ضبط کرده بود، یک دختر فلسطینی داشت با یک مرد صهیونیست که در خانه پدری آن دختر زندگی میکرد، بحث میکرد. دختر میگفت: «یعقوب! تو میدانی که اینجا خانه تو نیست.» مرد صهیونیست هم میگفت میدانم اما داد زدنهای تو فایدهای ندارد. دختر میگفت: «تو داری خانه من را میدزدی!» مرد هم با خیال راحت جواب میداد: «اگر هم من ندزدم کس دیگری آن را میدزدد…»
این ویدئو به سرعت در شبکههای اجتماعی منتشر شد و هویت آن دختر به دلیل فعال بودن صفحه اینستاگرامش مشخص شد. «منی الکرد» یک فعال رسانهای فلسطینی بود که صفحه اینستاگرامش حدود ۱۰ هزار دنبال کننده داشت. گاهی برای رسانههای مختلف مثل الجزیره گزارش میگرفت و گاهی هم گزارشهایش را در صفحه خودش منتشر میکرد. منی الکرد که با آن ویدئو حقیقت ماجرا را کمی برای مردم دنیا روشن کرده بود، کم کم شروع کرد در همان صفحه اینستاگرامش به بازگویی ماجرا و روشن ساختن حقیقت.
ماجرای شیخ جراح چیست؟
بعد از اشغال فلسطین توسط رژیم صهیونیستی، بسیاری از فلسطینیها از گوشه و کنار سرزمینهای اشغالی رانده و کوچانده شدند و به اجبار به سمت شهرکهایی آمدند که برای سکونت جدیدشان در نظر گرفته شده بود. محله شیخ جراح یکی از آن محلهها بود. جایی در شرق بیت المقدس.
بعد از اینکه سازمان ملل در طرحی بیشرمانه بخشهای وسیعی از فلسطین را به رژیم تازه تاسیس اسرائیل هبه کرد و آبها از آسیاب افتاد و عربهای خشمگین هم با تطمیع و تهدید آرام گرفتند و خیال صهیونیستها از سرزمینهای به اشغال درآمده راحت شد، افتادند به دنبال اشغال مناطق و محلههای جدید. چند منطقه و محله دیگر را، هر کدام به روشی، اشغال کردند. یکی از محلههای مورد هدف، شیخ جراح بود. صهیونیستها شروع کردند به ساخت مکانهای دینی در این منطقه برای اینکه وانمود کنند این محله یک مکان دینی و تاریخی است و بعد خودشان را صاحب حق جا بزنند که مردم را از خانههاشان بیرون کنند. رفته رفته با ساخت اسناد جعلی و گرفتن حکم دادگاهی که مال خودشان بود، شروع کردند به بیرون کردن خانه به خانه ساکنان فلسطینی محله. تا اینکه نوبت به خانه خانواده الکرد رسید.
خانواده الکرد همه با هم در یک خانه کوچک زندگی میکردند، فرزند خانواده که ازدواج کرد تصمیم گرفت یک اتاق به خانه اضافه کند. وقتی کار ساخت اتاق تمام شد، دادگاه رژیم اشغالگر حکم داد که آنها اجازه ساخت نداشتند و حالا باید اتاق جدید پلمپ شود. چند سال اتاق پلمپ بود تا اینکه دوباره دادگاه حکم داد که اتاق باید به صهیونیستها اختصاص پیدا کند و چند جوان صهیونیست آمدند و در اتاق چسبیده به خانه خانواده الکرد ساکن شدند. منی الکرد میگوید آنها خانواده نبودند، حتی ثابت هم نبودند، مثل مسافران یک مسافرخانه هر چند ماه عوض میشدند و فقط ساکن شده بودند که فشار را بر ما بیشتر کنند تا خانهمان را ترک کنیم.
هشتگ علیه تفنگ!
بحث بین خانواده الکرد و جوانان اشغالگر بالا گرفت تا اینکه توسط دوربین یک خبرنگار ثبت شد و سر از فضای مجازی و اینستاگرام منی الکرد درآورد. کم کم خون مردم شیخ جراح هم به جوش آمده بود و به خیابانها ریخته بودند به اعتراض. رژیم اشغالگر هم مثل همه وقتهایی که دیگر نمیتواند با پنبه سر ببرد، جنایت علنی را شروع کرده بود. ورودیها و خروجیهای شیخ جراح را بسته بود و به وحشیانهترین روشها مردم را سرکوب میکرد.
منی الکرد و محمد الکرد اما رسالت رسانهایشان بیش از پیش شده بود. لحظه به لحظه از اعتراضها و سرکوبها ویدئو میگرفتند و آبروی نداشته اشغالگران را به باد میدادند. کار به جایی رسید که اشغالگران این خواهر و برادر را چند بار در بازههای زمانی مختلف دستگیر کردند اما دیگر فضای رسانهای تغییر کرده بود. دیگر منی الکرد در اینستاگرامش بیش از یک و نیم میلیون دنبال کننده داشت و نمیشد بی سر و صدا سرش را زیر آب کرد!
فعالیتهای رسانهای فرزندان خانواده الکرد، به خصوص منی و محمد، باعث شد رژیم صهیونیستی نتواند در محله شیخ جراح به همه اهدافش برسد. اگر چه هنوز هم دست از اشغال خانههای جدید برنداشته اما حالا دیگر دنیا با ۶۰ سال پیش متفاوت است. دیگر مردم گوش به حرف سازمان ملل نمینشینند که به یک نظام اشغالگر مشروعیت ببخشد. حالا مردم روایت صحیح را از دل ماجرا و از زبان مردم واقعی میشنوند.
حالا نام این خواهر و برادر در فهرست ۱۰۰ چهره تأثیر گذار سال ۲۰۲۱ در مجله آمریکایی «تایم» به چشم میخورد.
منبع : خبرگزاری مهر
اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت
معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل امیاسر!
پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد
صف طلا در بازار خیابان جهاد
شوخیهای موشکی!
اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل
اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل
معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش
خادمی که در کربلا مرگ خود را پیش بینی کرده بود
موکبداری عاشقانه شهربابکیها در عمارت ماری خانم فرانسوی
توصیههای طب ایرانی برای پیادهروی اربعین
یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون عرش
عکسی که هیچوقت نگرفتیم...
مغازهای که هر سال موکب میشود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!
مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیمکره!
دلتنگها یکدیگر را پیدا میکنند/ کربلاییشدن بدون نیت قبلی!
خوشرویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون
دشمن آتش و تبر/ «من، حبیبالله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»
گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!
چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندانبان/ پارک و هتل نمیخواهیم؛ درختها را آب بدهید!
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی!
ماجرای شلغمهای یک نماینده در توئیتر
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دستهایم جان داد!»
دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خطنویسی روی خط عاشقی!
وامهای راحتالحلقوم و ضمانتهای ضربدری!
عاقبت بخیری یک پمپ بنزین!
تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!