میرنیوز
به گزارش خبرنگار اعزامی مهر به توکیو، علی داوودی پس از کسب مدال نقره دسته فوق سنگین مسابقات وزنه برداری گفت: خدا را شکر میکنم که این مدال را در سن ۲۲ سالگی به دست آوردم. قرار بود المپیک پارسال برگزار شود که به خاطر کرونا عقب افتاد و این شرایط باعث شد که مدتی به تنهایی تمرین کنم.
وی ادامه داد: در شرایط کرونا خیلی سختی کشیدم اما خوب تمرین کردم و حتی وزنههایی از این سنگینتر را تنهایی میزدم.
او در پاسخ به این سوال که «اگر سال گذشته المپیک برگزار میشد، میتوانستید همینقدر خوب باشید؟»، گفت: نه؛ شاید مدال میگرفتم اما حتماً به این سرحالی نبودم و با این آمادگی نمیتوانستم در مسابقه حاضر شوم.
داوودی درباره شرایط کلی مسابقه گفت: قطعاً طلا برای من دست نیافتنی بود و باید برای نقره همه تلاشم را میکردم که همین اتفاق هم افتاد. دوست داشتم تماشاگران و تعدادی از هموطنانم در سالن میبودند اما می دانم که مسابقه ام را دیده اند و ممنونم که انرژی مثبت برایم فرستادند.
نایب قهرمان دسته فوق سنگین وزنه برداری المپیک با اشاره به کسانی که کمک کرده اند تا او به مدال برسد، گفت: خیلیها برایم زحمت کشیدند تا این مدال به دست بیاید. از خانواده ام گرفته تا کادر فنی و مربیانی که از رده پایه همراهم بودند. مجموعه فدراسیون کمک کرد و من از همه تشکر میکنم.
داوودی با بیان اینکه قبل از سفر به توکیو استرس داشتم، گفت: قبل از اینکه بیایم استرس داشتم اما در حین مسابقه شرایط برایم طوری پیش رفت که استرسم از مسابقه لیگ کمتر بود.
وی در ارتباط با اینکه چرا قبل از مسابقه روی وارد سالن شد، گفت: جو مسابقه برایم سنگین بود. و میخواستم کمی آرام شوم که با شروع مسابقه همه چیز تغییر کرد.
داودی در پاسخ به این سوال که حریف دست نیافتنی پیش رو دارد، گفت: فعلاً دلم میخواهد با این مدال خوشحال باشم اما این را هم فراموش نکنیم که ورزش بالا و پایین دارد. اگر برنامه ریزی ام درست باشد، میتوانم مسیر درستی را طی کنم.
داودی در ادامه مدالش را به مردم ایران و کادر درمان تقدیم کرد: در این مدت مردم سختی زیادی کشیدند و کادر درمان هم مردانه ایستادند. خوشحالم که توانستم حتی برای دقایقی خوشحالشان کنم.
منبع : خبرگزاری مهر
اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت
معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل امیاسر!
پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد
صف طلا در بازار خیابان جهاد
شوخیهای موشکی!
اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل
اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل
معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش
خادمی که در کربلا مرگ خود را پیش بینی کرده بود
موکبداری عاشقانه شهربابکیها در عمارت ماری خانم فرانسوی
توصیههای طب ایرانی برای پیادهروی اربعین
یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون عرش
عکسی که هیچوقت نگرفتیم...
مغازهای که هر سال موکب میشود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!
مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیمکره!
دلتنگها یکدیگر را پیدا میکنند/ کربلاییشدن بدون نیت قبلی!
خوشرویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون
دشمن آتش و تبر/ «من، حبیبالله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»
گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!
چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندانبان/ پارک و هتل نمیخواهیم؛ درختها را آب بدهید!
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی!
ماجرای شلغمهای یک نماینده در توئیتر
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دستهایم جان داد!»
دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خطنویسی روی خط عاشقی!
وامهای راحتالحلقوم و ضمانتهای ضربدری!
عاقبت بخیری یک پمپ بنزین!
تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!