میرنیوز
مینا بدون اینکه در آیینه نگاه کند روسریاش را جلو میآورد و مرتب میکند، میگوید خیلی وقت است که آیینه را فراموش کرده و دیگر نهتنها در آیینه بلکه در عکسها نیز تصویری از خودش ندیده است، نمیداند در این سالها چهرهاش چه تغییری کرده و چه شکلی شده است، اما میداند که هنوز زنده است و برای رسیدن به موفقیت هیچچیز نباید مانع پیشرفتش شود، حتی چشمانی که دیگر نمیبیند.
ساعت ۱۲ ظهر است، مینا به قول خودش بانوی مجرد ۴۰ ساله، به آشپزخانه میرود تا ناهار را آمده کند، همانطور که با من صحبت میکند یک بسته ماهی را که از قبل کنار گذاشته داخل تابه میچیند و مقداری آب درون آن میریزد و میگوید: «برای اینکه وقتم گرفته نشود ماهی را قبل از فریز کردن طعم دار میکنم؛ حالا مقداری آب داخلش میریزم تاکمی آبپز شود و پوستش را جدا کنم بعد برویم سراغ مرحله بعدی که سرخ کردن ماهی است» بدون توجه به حضور من قابلمه کوچک یکنفرهای را از داخل کابینت درمیآورد، کمی برنج داخل آن میریزد، برنج را میشوید و میگذارد روی گاز، به سمت من حرکت میکند اما برای رسیدن به من دستهایش را به دیوار میکشد و از دیوار کمک میگیرد، بهقدری کارها را بهخوبی انجام میدهد که برای لحظهای فراموش میکنم که نابینا است.
بعضی چیزها در زندگی ما وجود دارد که بهطورمعمول، وجودشان را حس نمیکنیم مگر وقتیکه از کار بیفتد مثل بینایی، مینا میگوید: «به مادرم همیشه میگویم، وسایل را جابهجا نکند، من میدانم که اگر کابینت بالایی سمت راست را بازکنم، اولین پودر لباسشویی دستی و دومی پودر لباسشویی ماشینی است، یا میدانم در کابینت پایینی قابلمه و وسایل دیگر کجا است، میدانم سبد لباس کثیفها کجا گذاشتهشده است و بهراحتی آنها را پیدا میکنم، برای دیدن درجه ماشین لباسشویی هم دوربین گوشی را روی زوم قرار میدهم و درجهها را میبینم».
بینایی مانند عشق است وقتی فرونشست، همهچیز را از هر زمان دیگری شفافتر میبینی درست مثل موجی که عقب نشسته باشد، هر چه در آن جریان غرقشده نمایان میشود، تصور اینکه بینایی را یکباره از دست بدهی سخت و غیرقابل درک است، مینا و ۲ خواهرش دچار بیماری ژنتیکی هستند که بهیکباره سر از خانوادهشان درآورده و بهمرور زمان بینایی را از آنها گرفته است.
احساسات متناقضی دارد، گاه خوشحال است و گاهی یادآوری خاطرات برایش ناراحتکننده است، درحالیکه لباسهای کثیف را در ماشین لباسشویی میاندازد با لبخندی بر لب میگوید: «از کودکی و دوران ابتدایی شاگرد زرنگ بودم اما همیشه برای دیدن تلویزیون در نزدیکترین فاصله ممکن مینشستم و موقع مشق نوشتن یا کتاب خواندن نیز کتاب و دفتر را به چشمهای خودم نزدیک میکردم، پدرم از همان اول نگران بود که چشمهای ما ضعیف شود و هر موقع زمان پیدا میکرد با یک برگهای که خودش نوشته بود بیناییسنجی میکرد که مبادا دیدن تلویزیون با فاصله نزدیک چشمهایمان را ضعیف کند اما هیچوقت فکر نمیکرد شاید چشم ما مشکل دارد که در فاصله نزدیک تلویزیون مینشینیم».
مینا دبستان را تازه تمام کرده بود، خواهر بزرگترش که ازدواج کرده بود دچار مشکل بینایی شد، دکتر متخصص تشخیص داد که این بیماری ژنتیکی در نسل آنها نهفته بوده که بهیکباره سر باز کرده و در بلندمدت ممکن است به نابینایی ختم شود، این بیماری از ژن پدر است که ممکن در افراد دیگر خانواده نیز به وجود بیاید، درنهایت از ۶ فرزند، ۳ فرزند دختر نابینا و کمبینا میشوند بیماری که پیشازاین در خانواده و فامیل وجود نداشته است.
کابوس نابینایی همیشه با من بود
با شنیدن حرفهای دکتر، ترس از نابینایی در دل مینا شعله میکشد «راهنمایی بودم میدانستم که چشمهایم مشکل دارد و باید عینک بزنم اما نمیخواستم فکرم را با کسی در میان بگذارم، دبیرستانی که شدم در تاریکی و شب بیناییام مشکل پیدا کرد و دیدم کمتر شده بود اما میترسیدم به دکتر بروم و بگوید نابینا میشوی، دوست نداشتم در مورد آن با کسی صحبت کنم، دکتر گفته بود در شبکیه چشمهایتان لکههای سیاه وجود دارد و احتمال این هست که شما هم دچار بیماری شوید و این کابوس همیشه با من بود که نکند یک روز از خواب بیدار شوم و دیگر چیزی را نبینم».
تصور اینکه فردا به یکباره نابینا خواهی شد، سخت است، دیدن هر آنچه میبینی برایت ارزشمند میشود، بینایی چیزی جدا از ظلمت است و نابینایی شخص را نسبت به بینایی قدرشناستر خواهد کرد.
«نمیخواستم بیناییام را از دست بدهم و برای خودم برنامهریزی کرده بودم که به دانشگاه بروم و در رشته موردعلاقهام کار پیدا میکنم و هیچچیز مانع من نشود، نمیخواستم به ندیدن فکر کنم با تمام توان درس خواندم و با رتبه ۱۰۱۹ وارد رشته حسابداری دانشگاه بینالمللی امام خمینی (ره) شدم، همان ترمهای اول شروع به کارکردم، اما هر چه به ترمهای آخر نزدیکتر میشدم بیناییام کمتر میشد و نگرانی از نابینایی تمام وجودم را گرفته بود».
مینا از ندیدن همه آن چیز که دوست دارد نگران بود، هر چه برای رسیدن به آرزوهایش تلاش میکرد گویا چشمهایش سر ناسازگاری داشتند و دیگر نمیخواستند ببینند، مینا نمیتوانست بپذیرد که سرنوشت دیگری در انتظارش است و نمیخواست هیچکس بداند که بیناییاش در کمترین حالت ممکن قرار گرفته است، گمان میکرد میتواند با نابینایی مقابله کند.
«فشار روانی زیادی را تحمل میکردم، درحالیکه همه اعضای خانواده انتظار داشتند بهعنوان دانشجوی ممتاز دانشگاه فارغالتحصیل شوم و در کارم پیشرفت داشته باشم من در حال از دست دادن چشمهایم بودم، نمیخواستم نگرانی را به مادرم منتقل کنم و به او هیچچیزی نمیگفتم، وقتی ۱۱ ساله بودم پدرم فوت کرد و مادرم همه این سالها برای ما تلاش کرد، زمانی که خواهر بزرگترم نابینا شد، مادر فشار زیادی را تحمل کرد و همیشه شانهای بود برای گریههای خواهرم اما من نمیخواستم مادر رنج من را به دوش بکشد»
خواهر کوچکتر مینا نیز دچار این بیماری شده بود، هرروز بیناییشان را باهم چک میکردند، بیماری مینا ۲ سال زودتر خودش را نشان داده بود و خواهرش دقیقاً ۲ سال بعد همان مشکلات را پیداکرده بود، مینا خودش را باخته بود اما خواهرش با تمام توان نابینایی را پذیرفته بود و با آن کنار آمده بود، خواهرش هرروز پیشرفت میکرد و مینا هرروز افسردهتر میشد چراکه نمیتوانست بپذیرد که قرار است دیگر چیزی را نبیند.
«دچار افسردگی شده بودم، دردهای مختلفی به سراغم میآمد، گاهی معده درد داشتم و گاهی تنگی نفس، هر شب بالای سر مادرم مینشستم و نفسهایش را چک میکردم، خواهران و برادرانم را با دقت وارسی میکردم، ساعتها بیحرکت یکگوشه از خانه مینشستم و بهروزهایی که قرار است چیزی را نبینم فکر میکردم، یک روز علائمم تشدید شد و دیگر نمیتوانستم نفس بکشم، اورژانس به خانه ما آمد و گفت اینها نشانه افسردگی است و سریعاً باید به روانپزشک مراجعه کنم، پنج ماه تحت درمان دارویی قرار گرفتم و درنهایت با کمک دکتر پذیرفتم که نابینایی بخشی از زندگی من است و باید آن را قبول کنم».
نباید در اندوه غرق شد
در اندوه ماندن سخت است و برای رهایی از اندوه نباید در آن غرق شد بلکه باید آن را بپذیری، نابینایی قسمتی از سرنوشت مینا در دنیا بود و پذیرفتن آن بهتنهایی کافی بود که او ادامه دهد، زندگی چیزی جز پذیرفتن و عبور نیست. پذیرفتن رنج باعث میشود که ارزشهای انسانی شکوفا شوند، مینا در اندوهی غوطهور شده بود که انتظارش را داشت، اندوهی که از خودش ناشی میشد اما حالا با پذیرفتن آن بهعنوان حالتی که همیشه با او خواهد بود به دنبال شکوفایی گشت.
مینا با کمک گرفتن از دیوار از آشپزخانه خارج میشود، درحالیکه پیشدستی میوه را به من تعارف میکند، با لبخندی بر لب روی مبل مینشیند و درحالیکه با دستهایش به دنبال چاقو روی میز میگردد، میگوید «دیگر باید میپذیرفتم برای چیزی که خودم باعثش نشدم نباید عذاب وجدان داشته باشم و این تقدیر من است و باید کنار بیایم، دیگر از آن روز تصمیم گرفتم خودم به خودم امید دهم و برای موفقیت خودم تلاش کنم تا جایی که چشمهایم اجازه میداد سرکار رفتم و گفتم من تلاش میکنم هر چه پیش آید خوش آید».
مینا به بهانه تعدیل نیرو کارش را ترک کرد و به مادر گفت که دیگر نمیتواند سرکار برود چون تعدیلشده است، روزهای زیادی گذشت تا اینکه به برادر بزرگترش بهآرامی گفت که دیگر نمیتواند ببیند و بیناییاش در حال از دست رفتن است، همان روزها با کانون معلولین توانا آشنا شد و توانست در بهزیستی برای خودش پروندهای درست کند، آشنایی با کانون معلولین توانا و بهزیستی دریچهای دیگر در زندگی مینا باز کرد.
«بعد از ثبتنام در بهزیستی در موسسه نابینایان ثبتنام کردم، آنجا برایمان کلاس شطرنج برگزار کردند اما هیجانی نداشت و حوصلهام سر میرفت از طرفی بیناییام بهقدری کاهش پیداکرده بود که نیاز به عصا داشتم و رفتوآمد برایم سخت شده بود، بعد از شطرنج به سراغ دومیدانی رفتم اما آنهم توجهم را جلب نکرد و بعدازآن به سراغ صخرهنوردی در سالن (پاراکلایمینگ) رفتم و احساس کردم این رشته مورد علاقه من است و میتوانم در آن پیشرفت کنم سال ۹۳ اولین دوره مسابقات انجام شد و مقام اول کشوری را کسب کردم، سال ۹۶ مقام دوم و مهر امسال مهر هم مقام اول کشوری را به دست آوردم».
آرزو دارم به مسابقات جهانی بروم
مینا در سالنی ورزش میکند که همه بینا هستند و شرایط بهتری دارند، اما مربیاش «ساناز زاد نعمت» همراه همیشگی او بهخوبی برایش وقت میگذارد، مینا میگوید: «حتماً از مربی من نام ببرید، او همیشه برای من وقت میگذارد، در سنگنوردی برای رفتن به بالا باید به دستهایت پودر بزنی و طناب را بگیری، دست من خیلی عرق میکند یا از گیرهها سر میخورد یا پودر خمیر میشود با تمام این سختیها مربی خیلی هوای من را دارد، ساناز برای من بیشتر از یک مربی است، حتی بعد از کلاس من را تا ایستگاه تاکسی همراهی میکند».
مینا رویای قهرمانی جهان را در سر میپروراند و آرزو دارد سالن با سئانس اختصاصی برای او در نظر گرفته شود تا بتواند با آرامش بیشتری تمرین کند و او را به مسابقات جهانی اعزام کنند، اگرچه نمیداند مسابقات جهانی معلولین برگزار میشود یا نه.
مینا از دنیایش میگوید که ترکیبی از مه و نور است «وقتی نور کم یا خیلی زیاد باشد نمیبینم، دنیای من تاریک نیست و پر از نور است اما نور مات و محو، از وقتیکه نابینا شدم نور الهی به کمکم آمده تا در چالهها سقوط نکنم، سالهای قبل که نابیناییام حاد نشده بود در تاریکی راه میرفتم ناگهان سر یک چاله میایستادم یا با نور یک ماشین اتفاقی متوجه گودال یا آب میشدم و اینها برای من نور الهی است، نور الهی همیشه همراه همه است اما من آن را حس میکنم، نابینایی دیگر برایم اتفاق وحشتناکی نیست که کسی نباید از آن باخبر شود، ما در ایجاد آن نقشی نداشتیم ۲ نفر بدون آگاهی ازدواج کردند و خودشان دچار این بیماری نبودند بنابراین آنها هم تقصیری نداشتند».
مینا درحالیکه لبخندی از رضایت بر لب دارد، میگوید: «این روزها فکر میکنم اگر ناگهانی نابینا میشدم چقدر سخت بود و قطعاً نمیتوانستم قبولش کنم، اینکه همهچیز را ببینی و روز بعد دیگر چیزی را نبینی وحشتناک است و برابر با سیاه شدن زندگی است، اما به ما این فرصت داده شد که کمکم بیناییمان از بین برود، دنیای من سیاه نیست، پر از نور است، در مه غلیظی هستم که چیزی را نمیتوانم تشخیص دهم و نمیدانم آیا تا چند وقت دیگر همین هم از بین میرود و دیگر نابینایی محض سراغم میآید».
انتهای پیام
منبع : خبرگزاری ایسنا
اختصاصی| حمایت جبهه ایستادگی ایران اسلامی زنجان از لیست شورای ائتلاف
رئیس دیوان عدالت اداری: قوه قضائیه استقلال وکلا را در هر زمان به رسمیت میشناسد
دستگیری اکرم لاهوری تروریست + جزئیات
لیست شورای ائتلاف برای انتخابات مجلس خبرگان و شورای اسلامی در همدان + اسامی
محکوم مالی فراری هنگام خروج غیرقانونی از کشور بازداشت شد + جزئیات
دغدغههای نخبگان خراسان جنوبی با نامزد انتخابات خبرگان رهبری + تصاویر
رئیسی: امیدواریم مجلس قوی برای پشتیبانی از مردم و کمک به دولت تشکیل شود
رونمایی از دیوارنگاره جدید میدان ولیعصر(عج) زنجان/ "روشن شود جهانی؛ وقتی که تو بیایی"
تب تند رقابتهای انتخاباتی در اصفهان/ تشکیل ائتلاف بانوان و ائتلاف آبی نظرها را جلب کرد
تخریب یادگار ساسانیان در فسا/ نابودی تلِ قلعۀ پل فَسای شیراز همچنان دنباله دارد! + تصاویر
گلایه کاندیداهای زنجان از تخلف تبلیغاتی برخی نامزدها
وزیر اقتصاد: نرخ ارز در بازار آزاد را به رسمیت نمیشناسیم/ سرمایهگذاری خارجی به ۱۰ میلیارد دلار میرسد
۲۱ تروریست و عناصر معاند در اصفهان دستگیر شدند/ کشف ۵۵ بمب دستساز/ بازداشت ۲۲ قاچاقچی داروهای حساس
۸ تروریست در آستانه راهپیمایی ۲۲ بهمن در اصفهان دستگیر شدند/ بازداشت ۲۲ قاچاقچی داروهای حساس
امام جمعه موقت بوشهر: چرا دشمنان مردم را از مشارکت گسترده در انتخابات منع میکنند؟
اهمیت حضور در انتخابات از زبان امام جمعه زاهدان/ نگذارید دیگران جای شما تصمیم غلط بگیرند
عیدی سپاه به مردم فارس در عید بزرگ نیمه شعبان/ افتتاح طرحهای عمرانی و محرومیتزدایی
امام جمعه موقت سنندج: همه اقشار پای صندوق بیایند/ مطالبه کردستانیها از نمایندگان مجلس
فهرست نهایی نامزدهای انتخابات مجلس شورای اسلامی در بوشهر اعلام شد
مهدی طغیانی: مجلس یازدهم نمایشی نبود/ اصفهان از فضای کنونی متضرر خواهد شد
جانشین فرمانده کل سپاه: اجازه نمیدهیم آمریکا و دشمنان اشتباه محاسباتی دیگری علیه ایران انجام دهند
سرلشکر سلامی: ۱۱ اسفند با دشمنان اتمام حجت میکنیم/ مردم در انتخابات مشت محکم دیگری به دهان معاندان میزنند
دادستان کل کشور: رویکرد قضات در صدور رأی "اصلاحی و تربیتی" باشد
وزیر اقتصاد: بر خروج از چالش رکود تورمی دهه ۹۰ متمرکز شدهایم/ ورود ایران به مرحله جدید رشد تولید
حال و هوای "منتظران مهدی" در قم و جمکران/ همه برای "حضرت صاحبالزمان (عج)" به خط شدهاند
سرلشکر سلامی: پاسخ توطئههای دشمن را در پای صندوقهای رأی میدهیم
آیتالله حسینیبوشهری: مردم ایران با مشارکت گسترده مطمئناً پشتیبان انقلاب خواهند بود
خلبان واحدی: نیروی هوایی ارتش روزآمد شد/ باید بیش از پیش هوشیار، آماده و آگاه باشیم
علی سعیدی: انتخابات زمان تسویه حساب نیست/ ایرانیها مصالح شخصی را به مصالح عالی انقلاب گره نمیزنند
روایت تسنیم از نخستین روز انتخاباتی اصفهان/ از تأخیر شانا در اعلام لیست تا حضور حداکثر بانوان کاندیدا