میرنیوز

اینجا مردم از "پاییز" می‌ترسند!

اینجا مردم از "پاییز" می‌ترسند! 2021-11-12T15:12:29+03:30

جوانی اهل روستای "کوییک" است و در حال بنایی اینها را می گوید. از آن شب و خاطراتش که می پرسم صورتش درهم می شود و می گوید: کسی نمی داند آن 20 ثانیه چه اتفاقی افتاد، آنقدر همه چیز سریع بود که کسی واقعا نمی داند چه شد و چه گذشت.

خانه مان ظرف چند ثانیه مثل اینکه رعد و برق زده باشد روشن شد و بعد از آن با صدای مهیبی تمام ستون های خانه از ریشه کنده شد. تا چند دقیقه همه مات و مبهوت فقط این طرف و آن طرف می دویدیم و دنبال راه نجات بودیم.

بعد نگاهش را از من می گیرد و به دوردست ها خیره می شود و می گوید: برادرم با دخترش آن شب خانه مان بودند، مهمان بودند و از شهر دیگر آمده بودند، همان شب دخترش برای همیشه زیرآوار دفن شد و برادرم برای همیشه از اینجا رفت و هیچ وقت این اطراف نمی آید که مبادا خاطرات آن شب دوباره برایش زنده شود.

از فوتی های روستا می پرسم می گوید: سرجمع حدود 90 نفری فوتی داشتیم و بعد در حالی که به روستای بغلی اشاره می کند می گوید: خیلی عجیب است، این روستای بغل دست را می بینی، اسطبل های گلی شان هم خراب نشده، دو تا خانه گلی هم کنار رودخانه فصلی دارند آن ها هم ترک برنداشته آن وقت روستای ما کلا با زمین صاف شد و خانه ما که نوساز هم بود اسکت و ستون هایش از ریشه درآمد...

...دل پُری از زلزله دارد برای همین او را با خاطرات تلخ آن شب تنها می گذارم و ادامه مسیر می دهم. پنج روستا درست چسبیده به هم هستند که زلزله آن شب مثل یک غلطک همه شان را صاف کرده بود. حالا اما روستاهای "کوییک" حسابی نونوار شده و خانه های نوساز رنگ و لعابی به روستا داده‌اند، اما این ظاهر روستا است و در دل تک تک مردمان آن هنوز ویرانه های زلزله پابرجا است.

کمی جلوتر چند نفری جلوی مغازه روستا دور هم جمع شده اند. نزدیک شان می شوم و از ماجراها و اتفاقات آن شب می پرسم، همه شان کسل می شوند و هرکدامشان در ذهن خاطرات آن شب را مرور می کنند و بعد گوشی درمی آورند و عکس های روستای ویران شده شان را نشانم می دهند.

جوانی در بین شان عکسی از تلی از خاک نشانم می‌دهد و می گوید: این خانه مان بود همه زیر آوار ماندیم و مجروح شدیم اما خدا را شکر فوتی نداشتیم. زلزله داغ روی دل خیلی از اهالی گذاشت مثلا در یکی از همین خانه های روستا پدر و مادر و دخترشان جان باختند و فقط دو دختر خانواده ماندند. در خانه دیگری تمام چهار عضو خانواده با هم زیرآوار دفن شدند و خیلی های دیگر...

مرد دیگری از اهالی روستا که هنوز هم در هیبت زلزله آن شب مانده با لهجه کردی می گوید: "خیلی خطر بود، پسر من یک سالش بود و از ترس زلزله فقط یک ساعت بیهوش شد و به سختی به هوشش آوردیم"...

می پرسم چند سال در کانکس بودید که همه با هم می گویند دو سال. سختی های کانکس نشینی به حدی بوده که تمایلی ندارند درباره آن روزها حرف بزنند و فقط به این جمله بسنده می کنند که "سخت بود"

روستای کوییک در زلزله 96

روستای کوییک در زلزله 96

روستای بازسازی شده کوییک

...از جمعشان جدا می شوم و ادامه مسیر می دهم تا دوباره سراغی از اتفاقات آن شب و وضعیت و حال و روز دشت ذهاب بگیرم. دیدن خانه های نوساز روستا حالمان را خوب می کند اما خاطرات آن شب و حرف های مردم کاممان را تلخ...

از دور دست مناره نوساز مسجد روستا خودنمایی می کند، جلوتر کمی بالاتر از مسجد به خانه بهداشت می رسیم، آدرس اینجا را اهالی داده اند و محلی است که "ملاعظیم" را می شود اینجا پیدا کرد، یکی از بزرگان روستاست که همراه همسرش کار بهورزی را هم برای اهالی انجام می دهد.

وقتی وارد می شویم به استقبالمان می آید و بعد هم با شنیدن موضوع زلزله به داخل دعوتمان می کند تا کمی مفصل تر ماجراهای آن شب را شرح بدهد.

پاییز برایش یادآور خاطرات تلخ و وهم انگیز آن شب است، می گوید: وقتی این روزهای پاییزی می آیند انگار ابرهای سیاهی، خاطرات آن شب را با خودشان می آورند و در این روزها لحظه به لحظه آن شب برای تمام اهالی دوباره زنده می شود.

از آن شب و آن لحظات تلخ می پرسم، می گوید: خدا رحمی که کرد این بود که قبل از زلزله یک پیش لرزه آمد، بیشتر مردم با همان پیش لرزه از خانه هایشان بیرون آمدند، چند دقیقه ای بعد از آن قیامت به پا شد.

همه جا تاریک شد و فقط صداهای مهیب و ریزش آوار به گوش می رسید، همه سمت در رفتیم اما در قفل شده بود برای همین در گوشه ای از خانه پناه گرفتیم تا زمین آرام بگیرد.

بعد از چند ثانیه زمین آرام گرفت و برای همین دوباره سریع سمت در رفتیم و این بار در باز شد، واقعا آن چند ثانیه اصلا نفهمیدیم چه اتفاقی افتاد. اگر پیش لرزه نبود، فکرمان اصلا سمت زلزله نمی رفت چون شرایط خیلی عجیبی بود.

به هر بدبختی که بود در نهایت از خانه نیمه مخروبه بیرون آمدیم، نور تلفن همراه را روشن کردیم حتی با آن نور در آن تاریکی و گرد و خاکی که از آوار شدن خانه ها بلند شده بود جلوی پایمان را هم نمی دیدیم، از ویرانه های اطراف فقط صدای جیغ و داد و فریاد می آمد، همه کمک می خواستند و کسی نبود کمک کند، بعد از چند دقیقه ای که به خودمان آمدیم، راهی کوچه های روستا شدیم، کنار هر خانه ویران شده ای که می رسیدیم با هرچه در توانمان بود آوارها را کنار می زدیم تا شاید کسی زنده بیرون بیاید.

چند خانه ای رفتیم تا به خانه برادرم رسیدیم، پسر کوچکشان زیرآوار مانده بود و برادرم که زخمی شده بود فقط فریاد می زد که بیرون بیاوریمش. چند باری تا جایی که امکان داشت وارد خانه شدیم اما حجم آوارها زیاد بود و نتوانستیم برادرزاده پنج ساله ام را از زیرآوار بیرون بیاوریم.

صدایش کمی سنگین می شود و ادامه می‌دهد: اوضاع بدی بود، دامادم به همراه یکی از اهالی برای اینکه کمک بیاورد به اطراف روستا رفت و بیل مکانیکی شرکتی که در همین اطراف کار می کرد را پیدا کردند و به هر سختی سیم هایش را به هم زده و روشنش کردند و به روستا آوردند، خانه به خانه با بیل مکانیکی جلو می رفتند و تا حد توان آوارها را کنار می زدند و زخمی و جنازه بیرون می آوردند.

کمی مکث می کند، نفسش را به سختی بیرون میدهد و دوباره ادامه می‌دهد: آنقدر اوضاع وخیم بود که اهالی روستا جنازه هایشان را جا می گذاشتند و فقط با وانت و نیسان زخمی ها را برای درمان به شهر می بردند، اما خبر رسید که شهر هم ویرانه شده.

تا غروب روز بعد فقط جنازه و زخمی بیرون می آوردیم، جنازه ها را که کنار هم گذاشتیم 87 نفری می شدند... 

لحنش دوباره سنگین می شود،  اصلا دوست ندارد اشک در چشم هایش بیاید، نگاهش را به گوشه سقف می گیرد و می گوید: همه شان را می شناختم، برایم سخت بود که ظرف چند ثانیه این همه جنازه روی دستمان مانده.

فرمانده سپاه که به روستا آمد سراغمان را گرفت و نیازمندی هامان را خواست. گفتم اول فقط یک پزشک عمومی برای تایید فوتی های روستا بفرستید که کار دفن را انجام دهیم.

چند ساعت بعد یک پزشک آمد و با بیل مکانیکی قبر کندیم و بعد از خواندن نماز جنازه ها را  دفن کردیم. سرش را پایی می اندازد و می گوید: شرمندگی که برایمان ماند این بود که نه غسلشان دادیم و نه کفنشان کردیم و با همان لباس ها زیرخاک دفنشان کردیم اما بینشان بلوک گذاشتیم که قبرهایشان از هم جدا شود اما اگر از بالا نگاه کنید فقط یک قبر قابل مشاهده است و در هرکدامشان شش تا هفت نفر دفن شده اند.

مکثش این بار طولانی می شود و برای همین سعی می کنم صحبتمان را سریع تمام کنم که ناگهان چشمم به دختری می افتد که گوشه اتاق با شنیدن حرف هایمان مدام اشک می ریزد.

ملاعظیم نگاهش را سمت دختر جوان می گیرد و می گوید: خانم احمدی است، همکارمان. زلزله پدر و خواهرش را از او گرفته و مادرش را هم قطع نخاع کرده. با شنیدن این حرف ها حالا گریه هایش را خوب درک می کنم، تمام پهنای صورتش خیس شده، از آن شب که می پرسم اصلا جوابم را نمی دهد و فقط سر به زیر آرام آرام اشک می ریزد.

همسر ملاعظیم هم که گوشه دیگر اتاق نشسته همپای گریه های دختر جوان اشک می ریزد و از اینکه حالشان را اینگونه بد کرده ام حسابی شرمنده می شوم.

ملاعظیم برای اینکه فضا را عوض کند یادی می کند از کمک های مردم ایران. در نگاهش محبت موج می زند و می گوید: مردم ایران دوبار اینجا آمدند و با تمام وجود کنارمان بودند، یکبار سالهای جنگ و یکبار هم در این زلزله. اصلا یادمان نمی رود که چطور هرکس با هرچه داشت به اینجا آمد و با هرچه در توانش بود کمک می کرد و این محبت و مهربانی هیچ وقت از خاطرمان نمی رود.

...گریه های دختر جوان و همسر ملاعظیم تمام شدنی نیست و برای همین سریع با ملاعظیم و همکارانش خداحافظی کرده و آنها را با داغی که هنوز بعد از چهار سال تازه است تنها می گذارم و راهی سرپل ذهاب می شویم؛ شهری که عمق فاجعه زلزله آنجا رقم خورد. نزدیک شهر خانه های چند طبقه و نوساز خودنمایی می کند، شهر لباسی تازه به تن کرده.

خیابان به خیابان و کوچه به کوچه شهر می گردیم و از زنده شدن دوباره دشت ذهاب لذت می بریم، شهر عجیب رنگ و رو باز کرده، راهی محله "فولادی" می شویم، محله ای که قربانگاه اصلی زلزله بود و بیشتر قربانیان زلزله زیرآوارهای آن دفن شدند.

محله فولادی در سرپل ذهاب

اینجا مردم از "پاییز" می ترسند!

با ورود به محله فولادی پیرزنی با لباس های محلی و سربندِ سرش که مقابل خانه ایستاده جلب توجه می کند. نزدیکش می شوم و از زلزله و آن شب می پرسم که با لهجه درهم کردی و فارسی شیرینش می گوید: "بیا خسارت پیش من است، پسر بزرگم فوت کرد و هوچِمان نَمَن ( هیچ چیزی برایمان نماند)"

از شیرینی گفتار و لهجه اش به وجد می آیم و از او می خواهم ماجرای آن شب را تعریف کند، می گوید: انگار توپ ترکاندند و تمام خانه روی سرمان خراب شد، هرچه هاوار (فریاد) کردیم کسی صدایمان را نشنید.

بعد که انگار داغ خاطرات آن شب برایش تازه شده باشد اشک در چشمانش حلقه می زند و کلا لهجه اش را کُردی می کند و می گوید: پسربزرگم کنار من طبقه بالا بود، نان روغنی جلوی دستم بود، کمی از آن خورد و گفت باید برود خانه، خانه شان همین طبقه پایین ما بود، یک پسر کوچک داشت، باید صبح زود سرکار می رفت و برای همین سریع از پیشم رفت...

به اینجا که رسید قطرات اشکش آشکارتر می شود و شروع می کند به گریه و با همان حال ادامه می دهد: یک لحظه نفهمیدیم چه شد، همه چیز زیرو رو شد و خانه پایین آمد، دختر و پسر دیگرم که کنارمان طبقه بالا بودند از همان بالا با آوارها به وسط حیاط پرت شدند و سه مهره پشت پسرم و پای دخترم شکست.

پسر و عروس و نوه‌ام که طبقه پایین بودند زیرآوارها ماندند، خودمان را به هر سختی که بود بیرون کشیدیم و با بدن مجروح شروع کردیم به کنار زدن آوارها، عروسم در حالی که نوه ام را محکم بغل کرده و در گوشه ای از دیوار پناه گرفته بودند از زیرآوارها بیرون آمدند، اما پسرم نه...

به اینجای حرفش که می رسد با گوشه پارچه ای که از سربندش آویزان است اشکهایش را پاک می کند و می گوید: نوه ام حالا هفت سال دارد، آن موقع سه ساله بود و هرچه بابا بابا می کرد بی فایده بود، الان هم که اسم بابایش را می آورد نمی دانیم چه کار کنیم.

اسم نوه اش را که می آورد سرو کله اش هم پیدا می شود. اسمش "هادی" است، تپلی و شیرینی‌ای  که دارد بی اختیار مجابم می کند لپ هایش را بکشم و در این حین مادرش هم از راه می رسد، پیرزن عروسش را که می بیند می گوید: او خوبتر از من حرف می زند و بعد هم از عروسش می خواهد ماجرای آن شب زلزله را شرح دهد.

زن جوان که حالا فقط با داشتن یک بچه هفت ساله حسابی شکسته شده رو به من می کند و می گوید: چه بگوییم، این روزهای پاییزی که از راه می رسند حالمان دوباره بد می شود و ترس دوباره به جانمان می افتد، تمام خاطرات آن شب و تلخی هایشان این روزها دوباره زنده می شوند.

آن شب در خانه بودیم، پیش لرزه که آمد گفتیم چیزی نیست، همسرم فردا باید صبح زود سرکار می رفت و برای همین بی خیال نسبت به پیش لرزه داشت کارهایش را می کرد که فردا آماده سرکار برود. داشت مسواک می زد و من و پسرم گوشه دیگر خانه نشسته بودیم که یکهو زمین و زمان شروع به لرزیدن کرد. تنها کاری که توانستم انجام دهم این بود که هادی پسرم را محکم بغل کنم و در گوشه ای پناه بگیرم.

بعد از چند دقیقه ای توانستیم از زیرآوار بیرون بیاییم اما خبری از همسرم نبود. کلامش سنگین می شود و پیرزن هم سربه زیر به صحبت هایمان گوش می دهد و اشک می ریزد. می گوید: آن شب هرچه داد زدیم کسی نبود به دادمان برسد. همه خودشان زیرآوار بودند، وسیله ای نداشتیم و مجبور بودیم با دست آوارها را کنار می زدیم اما فایده ای نداشت حتی نمی توانستیم یک تکه آوار را جابجا کنیم.

تلاشمان ساعت ها ادامه داشت اما بی فاید بوده، یکی دو ساعت بعد نیروهای ارتش از راه رسیدند، پادگانشان کنار شهر بود اما آنها هم وسیله چندانی نداشتند همه با دست و هرچه که کنار دستمان بود شروع به کندن کردیم، بعد از چند ساعت نهایتا نیمه های شب بود که جنازه همسرم را بیرون کشیدیم....

حال پیرزن و عروسش حسابی بد شده، برای اینکه از این اوضاع و احوال بیرونشان بیاورم می پرسم خانه زیبایی دارید، پیرزن سرش را بلند می کند و می گوید: بعد از زلزله با هر سختی که بود این خانه را ساختیم. وام دادند و ما هم دوطبقه را ساختیم و یک مغازه کنارش زدیم.

می گویم چند وقت است به این خانه آمدید، زن جوان با لحن سنگینی می گوید: دوسالی طول کشید که خانه را بسازیم و از کانکس نشینی خلاص شویم... حرف از خانه و بازسازی حالشان را خوب نمی کند و برای همین ترجیح می‌دهم با داغشان و خاطرات تلخ آن شب تنهایشان بگذارم.

گوشه به گوشه محله فولادی حسابی نونوار شده، اما هنوز کوچه‌ها خاکی هستند و اهالی حسابی گلایه‌مندند. زن میانسالی که از دور گفت و گویم را با برخی اهالی محل می شنود مقابلم می آید و می گوید: خبرنگارید و بدون اینکه منتظر جوابم بماند، می گوید: توروخدا برای آسفالت اینجا کاری کنید، خانه ها ساخته شده دستشان درد نکند، اما این خاکی بودن کوچه ها خیلی اذیت می کند. تابستان ها در خاک غرق می شویم و زمستان ها در گل و لای. پسر جوانی آن طرف تر هم به جمعمان اضافه می شود و می گوید این کوچه های خاکی همه محله را دارد اذیت می کند اگر آسفالت شوند راحت می شویم.

از زلزله که می پرسم انگار حالش را خیلی بد کرده باشم، حالت صورتش عوض می شود، می گوید: من اینجا نبودم، دانشگاه ساری بودم، می گویم پس خدا رحم کرده، بدون وقفه و با غمی که سنگینی اش را در کلامش می شود خوب حس کرد می گوید: اینجا پدر و مادرم فقط خانه بودند، پدرم زیرآوارها ماند و مادرم مجروح شد و بعد دوباره سریع می گوید خانه مان تازه ساز بود، نمی دانم چرا اینطور شد.

حالش حسابی بد شده و برای همین به صحبت کوتاهمان پایان میدهم و دوباره راهی گوشه دیگری از شهر می شوم. ساختمان های بلند آجری رنگی از دور خودنمایی می کند، "مسکن های مهر" هستند که عکس های خسارتشان در زلزله آن روزها مدام در فضای مجازی می چرخید، حالا هرکدامشان حسابی نونوار شده و رنگ و رویی پیدا کرده اند.

اینجا مردم از "پاییز" می ترسند!

اینجا مردم از "پاییز" می ترسند!

وارد محوطه مسکن های مهر که می شوم مردی نزدیک می شود و متعجب نگاهم می کند، متوجه شده غریبه ام، برای همین جلوتر می روم و می گویم خبرنگارم و برای مرور ماجراهای شب زلزله و روند ساخت وساز شهر اینجا آمده ام. بدون وقفه می گوید: ساخت و ساز خوب بوده اما روان مردم اینجا هنوز بیمار است و کاری برای درمان روح و روانشان نشده.

صحبت هایش برایم جالب است، می پرسم هنوز مشکلی هست، می گوید: اوایل چند روانشناس و مشاور آمدند، خیلی خوب بود هم من و هم خانواده ام و تمام همسایه ها همگی پیش مشاور و روانشناس رفتیم، اما بعد از مدتی دیگر خبری از روانپزشک و روانشناس نشد.

 روح و روان مردم اینجا هنوز در شوک زلزله و داغ عزیزان و مصیب های دوسال کانکس نشینی پس از زلزله مانده، بعد از آن هم که بلافاصله کرونا آمد. واقعا مردم به لحاظ روحی و روانی آسیب دیده اند، ساخت و سازها خوب انجام شده، اما کاری برای روح و روان مردم نشده...

راست می گفت، دشت ذهاب حالا بعد از زلزله حسابی جان گرفته، خانه ها دوباره ساخته شده‌اند و شهر به روزهای قبل خود برگشته اما چیزی که در این دشت بعد از چهار سال هنوز تغییر نکرده و تازه است، داغی است که زلزله روی دل های مردم این شهر گذاشته. داغی که هنوز بعد از چهار سال با بغض از آن حرف می زنند و با یادآوری خاطرات آن اشک در چشمانشان حلقه می بندند.

پاییز حالا چهار سال است که برای مردم دشت ذهاب وهم انگیز و یادآور خاطرات تلخ شده. مردم اینجا با رسیدن روزهای پاییزی حالشان بد می شود و مصیب هایشان تازه. ویرانه های زلزله ساخته شده اما ویرانه های آن در دل مردم این شهر هنوز باقی است و روح و روان این مردم را درگیر کرده. اینجا هر سال پاییز برای مردم سخت و تلخ می گذرد، این روزها که از راه می رسند خاطرات آن شب تلخ را دوباره زنده می کنند و مردم اینجا هنوز از پاییز می ترسند...

انتهای پیام

منبع : خبرگزاری ایسنا


کلمات کلیدی :
اشتراک گذاری :

آخرین اخبار استان ها

آغاز بارش برف در جاده‌های اراک و شازند

آغاز بارش برف در جاده‌های اراک و شازند
2025-02-17T02:03:00+03:30
اراک- رئیس مرکز مدیریت راه‌های اداره کل راهداری و حمل و نقل جاده ای استان مرکزی از آغاز بارش برف در جاده‌های اراک و شازند خبر داد.

آماده باش اورژانس ۱۱۵ استان مرکزی به دنبال وقوع زمین لرزه در اراک

آماده باش اورژانس ۱۱۵ استان مرکزی به دنبال وقوع زمین لرزه در اراک
2025-02-17T00:56:21+03:30
اراک- رییس اورژانس پیش‌بیمارستانی استان مرکزی از آماده باش تمامی پایگاه های اورژانس ۱۱۵ این استان به دنبال وقوع زمین لرزه در اراک خبر داد.

لنج صیادی متخلف ترالر در آب‌های بوشهر توقیف شد

لنج صیادی متخلف ترالر در آب‌های بوشهر توقیف شد
2025-02-17T00:56:20+03:30
بوشهر- فرمانده یگان حفاظت منابع آبزیان شیلات استان بوشهر گفت: یک فروند موتور لنج صیادی متخلف ترالر در آب‌های شمال استان توقیف شد.

۱۲۰ رأس دام سبک قاچاق در قروه کشف شد

۱۲۰ رأس دام سبک قاچاق در قروه کشف شد
2025-02-17T00:16:22+03:30
قروه-رئیس جهاد کشاورزی شهرستان قروه گفت: ۱۲۰ رأس دام سبک نژاد بومی محلی در این شهرستان کشف و ضبط شد.

اعلام آماده‌باش به دستگاه‌های امدادی پس از زلزله در حسینیه خوزستان

اعلام آماده‌باش به دستگاه‌های امدادی پس از زلزله در حسینیه خوزستان
2025-02-17T00:16:21+03:30
اهواز -بلافاصله پس از وقوع دو زمین‌لرزه در حسینیه، استاندار خوزستان در تماس تلفنی فوری با فرماندار شهرستان اندیمشک آخرین وضعیت را بررسی و دستور آماده‌باش به ...

اعزام ۴ تیم امداد ونجات هلال‌احمر به منظور ارزیابی مناطق متأثر از زمین لرزه

اعزام ۴ تیم امداد ونجات هلال‌احمر به منظور ارزیابی مناطق متأثر از زمین لرزه
2025-02-16T23:49:40+03:30
اهواز ـ سرپرست جمعیت هلال احمر استان خوزستان از اعزام تیم های امداد و نجات در پی وقوع زلزله‌ای به بزرگی ۵.۴ ریشتر در منطقه حسینیه استان خوزستان خبر داد.

نبود خسارت در زلزله حسینیه بر اساس گزارش‌های اولیه

نبود خسارت در زلزله حسینیه بر اساس گزارش‌های اولیه
2025-02-16T23:49:39+03:30
اهواز - سخنگوی مرکز اورژانس خوزستان از نبود خسارت های جانی بر اساس گزارش‌های اولیه از وقوع دو زمین ارزه شدید در استان خبر داد.

هشدار یک کارشناس در مورد میزان لرزه خیزی حسینیه

هشدار یک کارشناس در مورد میزان لرزه خیزی حسینیه
2025-02-16T23:49:39+03:30
اهواز - استاد پژوهشگاه زلزله‌شناسی با اشاره به وقوع زلزله در حسینیه گفت: این منطقه به دلیل قرارگیری در مرز فروبار دزفول و مجاورت با گسل‌های فعال، مستعد زلزل...

واژگونی پراید وانت منجر به فوت راننده شد

واژگونی پراید وانت منجر به فوت راننده شد
2025-02-16T23:09:40+03:30
بوشهر- فرمانده انتظامی شهرستان دیلم از واژگونی یک دستگاه خودروی پراید وانت در مسیرهای خاکی منتهی به استان همجوار و فوت راننده خبر داد.

وقوع دو زلزله شدید در حسینیه خوزستان؛ خسارتی گزارش نشده است

وقوع دو زلزله شدید در حسینیه خوزستان؛ خسارتی گزارش نشده است
2025-02-16T23:09:40+03:30
اهواز - دو زمین لرزه به قدرت ۴.۴ و ۵.۴ ریشتر حسینیه خوزستان را لرزاند که این زلزله در استان های لرستان، کرمانشاه، مرکزی و ایلام و حتی همدان نیز احساس شده است.

اعزام تیم‌های اورژانس به منطقه زلزله‌زده حسینیه

اعزام تیم‌های اورژانس به منطقه زلزله‌زده حسینیه
2025-02-16T22:56:24+03:30
اهواز - وقوع دو زمین‌لرزه پیاپی در حسینیه خوزستان، تیم‌های اورژانس را راهی مناطق زلزله‌زده کرد.

مسئله اصلی در سازمان فنی و حرفه ای موضوع مهارت است

مسئله اصلی در سازمان فنی و حرفه ای موضوع مهارت است
2025-02-16T22:56:23+03:30
قم- رئیس سازمان آموزش فنی و حرفه‌ای کشور گفت: مسئله اصلی در سازمان فنی و حرفه ای موضوع مهارت است که با آموزش‌های مختلف در صدد است بستر اشتغال را در کشور فراه...

دومین زلزله شدید «حسینیه» را لرزاند

دومین زلزله شدید «حسینیه»  را لرزاند
2025-02-16T22:42:59+03:30
اهواز - دومین زمین‌لرزه شدید به بزرگی ۵.۴ ریشتر شهر حسینیه در استان خوزستان را لرزاند.

اعزام تیم‌های ارزیاب اورژانس به منطقه زلزله‌زده حسینیه

اعزام تیم‌های ارزیاب اورژانس به منطقه زلزله‌زده حسینیه
2025-02-16T22:29:40+03:30
اهواز - وقوع دو زمین‌لرزه پیاپی در حسینیه خوزستان، تیم‌های ارزیاب اورژانس را راهی مناطق زلزله‌زده کرد.

حسینیه بازهم به شدت لرزید

حسینیه بازهم به شدت لرزید
2025-02-16T22:29:40+03:30
اهواز - دومین زمین‌لرزه شدید به بزرگی ۵.۴ ریشتر شهر حسینیه در استان خوزستان را لرزاند.

اراک لرزید

اراک لرزید
2025-02-16T22:16:29+03:30
اراک- زلزله اراک در استان مرکزی را لرزاند.

زلزله شدید حسینیه در اهواز هم احساس شد

زلزله شدید حسینیه در اهواز هم احساس شد
2025-02-16T22:16:27+03:30
اهواز - زمین‌لرزه‌ای به بزرگی ۴.۴ ریشتر حسینیه در استان خوزستان را لرزاند.

آغاز ساعت کاری گمرک دوغارون از ۷ صبح خواهد شد

آغاز ساعت کاری گمرک دوغارون از ۷ صبح خواهد شد
2025-02-16T22:03:02+03:30
مشهد - فرماندار تایباد گفت: بر اساس مصوبه امروز شورای ساماندهی مبادی مرزی استان خراسان رضوی، ساعت کاری گمرک دوغارون بزودی از ۷ صبح آغاز خواهد شد.

طرح‌های پدافند غیرعامل باید بومی سازی و عملیاتی شوند

طرح‌های پدافند غیرعامل باید بومی سازی و عملیاتی شوند
2025-02-16T21:49:40+03:30
اراک - معاون امور استانهای سازمان پدافند غیرعامل کشور گفت: طرح‌های پدافند غیرعامل باید بومی سازی و عملیاتی شوند و کوتاهی از اجرای آن جرم انگاری و جزو تخلفات ...

دستگیری دومین باند کلاهبرداری از پزشکان کشور در البرز

دستگیری دومین باند کلاهبرداری از پزشکان کشور در البرز
2025-02-16T21:36:22+03:30
کرج- رئیس پلیس فتای البرز گفت: اعضای دومین باندی که به بهانه وصول مطالبات بیمه ای از پزشکان و متصدیان داروخانه های به صورت اینترنتی کلاهبرداری می کردند دستگی...

چگونگی انتخاب کرمانشاه به عنوان پایتخت فرهنگی آسیا

چگونگی انتخاب کرمانشاه به عنوان پایتخت فرهنگی آسیا
2025-02-16T21:36:22+03:30
کرمانشاه- شهردار کرمانشاه چگونگی انتخاب این شهر به عنوان پایتخت فرهنگی شهرهای آسیایی در سال ۲۰۲۵ را تشریح کرد.

آغاز کاری گمرک دوغارون از ۷ صبح خواهد شد

آغاز کاری گمرک دوغارون از ۷ صبح خواهد شد
2025-02-16T21:36:21+03:30
مشهد - فرماندار تایباد گفت: بر اساس مصوبه امروز شورای ساماندهی مبادی مرزی استان خراسان رضوی، ساعت کاری گمرک دوغارون بزودی از ۷ صبح آغاز خواهد شد.

نماز طلب باران در حرم مطهر رضوی اقامه می‌شود

نماز طلب باران در حرم مطهر رضوی اقامه می‌شود
2025-02-16T21:36:21+03:30
مشهد - فردا دوشنبه ۲۹ بهمن ماه با حضور زائران و مجاوران حضرت رضا علیه السلام، نماز باران بین نماز ظهر و عصر اقامه خواهد شد.

بازداشت ۳ پیمانکار دیگر شهرداری خرم‌آباد به اتهام تحصیل مال از طریق نامشروع

بازداشت ۳ پیمانکار دیگر شهرداری خرم‌آباد به اتهام تحصیل مال از طریق نامشروع
2025-02-16T21:23:00+03:30
خرم آباد- دادستان عمومی و انقلاب مرکز استان لرستان از بازداشت ۳ پیمانکار مرتبط با پرونده تخلفات مالی شهرداری این شهرستان خبر داد.

تمام دانش آموزان مسموم شده شاهین دژی از بیمارستان مرخص شدند

تمام دانش آموزان مسموم شده شاهین دژی از بیمارستان مرخص شدند
2025-02-16T21:23:00+03:30
ارومیه- رییس اورژانس آذربایجان غربی از ترخیص تمام دانش آموزان مسموم شده شاهین دژی از بیمارستان خبر داد.

چگونگی انتخاب کرمانشاه به عنوان پایتخت فرهنگی شهرهای آسیایی در سال ۲۰۲۵

چگونگی انتخاب کرمانشاه به عنوان پایتخت فرهنگی شهرهای آسیایی در سال ۲۰۲۵
2025-02-16T21:22:59+03:30
کرمانشاه- شهردار کرمانشاه چگونگی انتخاب این شهر به عنوان پایتخت فرهنگی شهرهای آسیایی در سال ۲۰۲۵ را تشریح کرد.

دیدار استاندار خراسان جنوبی با خانواده مرحوم «امیرمحمدخالقی»

دیدار استاندار خراسان جنوبی با خانواده مرحوم «امیرمحمدخالقی»
2025-02-16T20:43:02+03:30
بیرجند - استاندار خراسان جنوبی با خانواده مرحوم امیر محمد خالقی دانشجوی ۱۹ ساله دانشگاه تهران دیدار کرد.

استاندار خراسان جنوبی با خانواده مرحوم «امیرمحمدخالقی»

استاندار خراسان جنوبی با خانواده مرحوم «امیرمحمدخالقی»
2025-02-16T19:52:59+03:30
بیرجند - استاندار خراسان جنوبی با خانواده مرحوم امیر محمد خالقی دانشجوی ۱۹ ساله دانشگاه تهران دیدار کرد.

شکستگی خط انتقال آب شرق گیلان

شکستگی خط انتقال آب شرق گیلان
2025-02-16T19:52:59+03:30
رشت - معاون بهره برداری شرکت آب و فاضلاب گیلان گفت: خط انتقال آب شرق گیلان در منطقه تازه آباد جنگاه سیاهکل دچار شکستگی و آب آشامیدنی برخی نقاط شهر سیاهکل قطع...

احتمال سفر پزشکیان به اصفهان پیش از پایان سال

احتمال سفر پزشکیان به اصفهان پیش از پایان سال
2025-02-16T19:11:15+03:30
اصفهان- استاندار اصفهان از سفر قریب‌الوقوع رئیس‌جمهور به این استان خبر داد.
X فیلم جدید فیلم جدید دانلود فیلم و سریال تبلیغات شما (پیام به تلگرام)