میرنیوز
به گزارش خبرگزاری مهر، وطن امروز نوشت: این روزها کار کردن مرد و زن نمیشناسد؛ خیلی از زنان همپای مردان کار میکنند تا در این شرایط سخت اقتصادی بتوان خانواده را اداره کرد. پیشتر این سرپرست خانوار بود که برای گرداندن زندگی تلاش میکرد و بقیه با تلاش او امور را میگذراندند اما حالا همه اعضای خانواده باید با هم کار کنند تا زندگی خانوار بچرخد. آمارها نشان میدهد بخش قابل توجهی از مشاغل را زنان تصاحب کردهاند؛ چنانکه از جمعیت حدود ۲۴ میلیونی افراد شاغل، ۴ میلیون و ۴۲۰ هزار نفر را زنان تشکیل میدهند. همچنین مشاور امور زنان و خانواده ریاستجمهوری میگوید در حال حاضر بیش از ۳ میلیون زن سرپرست خانوار در سراسر کشور وجود دارند. زنان حالا در حوزههای مختلف شغلی فعال هستند؛ بعضی کارمندند، بعضی در مزرعه کار میکنند، برخی در کورههای آجرپزی و….آنها علاوه بر کار پرمشقت، وظیفه خانهداری را نیز که خود شغلی پرزحمت است بر عهده دارند. این در حالی است که همواره پایین بودن حقوق زنان به نسبت مردان مورد اعتراض بوده است و معمولاً با مشکلاتی مانند عدم برقراری بیمه همراهند. با این همه اما زنان دست از تلاش برنداشته و برخی مشاغل را که به نوعی میتوان مردانه باشد نیز بر عهده گرفتهاند، مانند خانم «پروین باقری» که پا به پای همسرش پای تنور نانوایی سنگکی میایستد و شاطری میکند.
پای تنور ایستاده است، هر از چند گاه دستش را داخل تنور داغ میکند، نان سنگک را بیرون میکشد، صورتش از بس جلوی آتش بوده سرخ شده است. میگوید: «در خانواده ما همه نانوا هستند، زمانی که ازدواج کردم شوهرم بیکار بود، به او گفتم باید کار نانوایی را یاد بگیری و شاطر بشوی. من هم در کنارت هستم، چون بخوبی طرز تهیه خمیر و پخت نان را بلدم. اصلاً خانواده ما همه نانوا هستند. شوهرم مدتی نزد برادرم رفت و کار پخت نان را یاد گرفت. شاطر شد و آن وقت به فکر راهاندازی یک واحد نانوایی افتادیم. اگر چه چند روزی دستمان به پخت نان قوارهدار و خوشپخت نیفتاده بود اما روز به روز کیفیت پخت نانها بالا میرفت و دیگر مشتریان شاکی نبودند که نانتان سوخته یا خمیر است».
او ۱۸ سال است از شهرستان به تهران آمده و به خاطر هزینههای بالای زندگی در تهران مجبور است پا به پای همسرش کار کند. میگوید: «ما نان آزاد میپزیم و درآمد آنچنانی نداریم اما از شغلمان راضی هستیم. راضی از اینکه حداقل نانی در سفره داریم. از طرفی هم همه محله به ما اعتماد دارند. خیلیها میگویند زنها در تهیه خمیر حساس هستند و با ظرافت و رعایت کامل اصول بهداشتی خمیر را بار میآورند».
از او میپرسم «چرا همسرتان یک کارگر نمیگیرد تا شما به کارهای خانه برسید؟» میگوید: «هزینههای زندگی بالاست به همین خاطر من در کنار همسرم هستم و با هم کار میکنیم. هر نانوایی حداقل ۲ و حداکثر ۳ نیروی کار دارد که شاطر، وردست شاطر و نانفروش هستند اما ما برای کاهش هزینهها کارگر نگرفتیم. خودم در کنار همسرم از ۶ صبح تا پاسی از شب نان میپزیم و میفروشیم. همسرم کار پخت نان را انجام میدهد و من نانها را از تنور بیرون میآورم و فروش نان را هم خودم انجام میدهم. البته الان کارتخوانهای بانکی کار ما را تا حدی ساده کرده است، چرا که هر کسی نان میخرد خودش قیمت نان را میداند و به تعداد آن حساب کرده و کارت میکشد».
با همه سختیها اما او مصداق حبیب خداست و در این سختی سعی میکند کنار مردم باشد. میگوید: «اگر کسی پول نداشته باشد و تقاضای نان قرضی کند به او نان میدهیم؛ برخیها یا پول همراهشان نیست یا حقوقشان ته کشیده است و بعضاً البته به ندرت نان را از ما قرض میگیرند یا تقاضای نان مجانی در حد یک قرص میکنند. ما هم هیچ وقت کسی را که از ما نان بخواهد و پول نداشته باشد ناامید نمیکنیم». او ادامه میدهد: «بعضیها واقعاً نیازمندند و ما در حد یکی، دو نان را برایشان کنار میگذاریم».
به شوخی از او پرسیدم «توصیه شما به خانمهایی که همسرانشان کار میکنند اما آنها کارت بانکی همسرانشان را در دست دارند و خرج میکنند، چیست؟» خندید و گفت: «زن هم حق و حقوقی دارد؛ تهیه مایحتاج زندگی، خرید، پخت و پز و رسیدگی به خانه و همسر و بچهها و از همه مهمتر مدیریت در دخل و خرج اما این را بگویم که زنها باید در خرج کردنهایشان بسیار حساس باشند، چون پول واقعاً به سختی به دست میآید، آن هم در این دوران که واقعاً سخت است؛ من از ساعت ۶ صبح تا ساعت ۲۱ شب جلوی گرمای سوزان تنور برای کسب روزی میایستم. درآمد ماهانه ما از این نانوایی در مجموع حدود ۴ تا ۵ میلیون تومان است که همه آن صرف هزینههای جاری میشود. حتی برخی مواقع که خودم کاری داشته باشم دختر ۱۴ سالهام به پدرش کمک میکند».
با آنکه صورتش از هرم گرما سرخ است، خنده بر لب جواب مشتریان را میدهد. از او میپرسم «چه حسی دارید در کنار همسرتان کار میکنید؟» میگوید: «افتخار میکنم در کنار همسرم کار میکنم و کمکخرج خانواده شدهام، البته هر دو قدر همدیگر را میدانیم، چرا که زحمات پخت نان زیاد است. باید از خواب، میهمانی، تفریح و… بزنیم تا بتوانیم زندگی حداقلی داشته باشیم. کار در نانوایی و کسب درآمد از این برکت خدا لذتبخش است. درست است که زحمت دارد اما خدا را شکر تاکنون لنگ نماندهایم. زندگی ما واقعاً زندگی ساده و بیآلایشی است که حداقل دغدغه نان خالی را در سفره نداریم. من این زندگی ساده را دوست دارم».
برای آخرین سوال میپرسم «کار در نانوایی لطمهای به زندگی شخصی شما از قبیل تهیه غذا و رسیدگی به امورات خانه و بچهداری نمیزند؟» و میگوید: «خیلی از روزها ناهار را همین جا میپزم و میخوریم. البته الان مانند قدیم صف نانواییها شلوغ نیست، چون قیمت نان آزاد شده است. علاوه بر این از ساعت ۱۲ و نیم ظهر تا ساعت ۶ عصر در فصل تابستان وقت ما آزاد است و نان نمیپزیم. در این فرصت من به کارهای خانه میرسم. از طرفی برخی مواقع نان میپزیم و مشتری کم است. نانها را در نایلونهای تعبیه شده میگذاریم و به مشتریان میفروشیم، البته الان همه نان تازه و داغ میخواهند و کمتر کسی طالب نان سرد است».
منبع : خبرگزاری مهر
اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت
معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل امیاسر!
پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد
صف طلا در بازار خیابان جهاد
شوخیهای موشکی!
اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل
اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل
معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش
خادمی که در کربلا مرگ خود را پیش بینی کرده بود
موکبداری عاشقانه شهربابکیها در عمارت ماری خانم فرانسوی
توصیههای طب ایرانی برای پیادهروی اربعین
یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون عرش
عکسی که هیچوقت نگرفتیم...
مغازهای که هر سال موکب میشود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!
مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیمکره!
دلتنگها یکدیگر را پیدا میکنند/ کربلاییشدن بدون نیت قبلی!
خوشرویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون
دشمن آتش و تبر/ «من، حبیبالله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»
گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!
چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندانبان/ پارک و هتل نمیخواهیم؛ درختها را آب بدهید!
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی!
ماجرای شلغمهای یک نماینده در توئیتر
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دستهایم جان داد!»
دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خطنویسی روی خط عاشقی!
وامهای راحتالحلقوم و ضمانتهای ضربدری!
عاقبت بخیری یک پمپ بنزین!
تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!