میرنیوز
خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: فاطمه پیمان، نخستین افغانتبار استرالیایی مسلمان است که بهعنوان نامزد حزب کارگر استرالیا برای مجلس سنا معرفی شده بود، در انتخابات مجلس سنای استرالیا غربی برندهی ششمین کرسی این مجلس اعلام شد. پیمان در کابل متولد شده است و در سال ۲۰۰۳ همراه با خانوادهاش به استرالیا پناهنده شدهاست. او در صفحهی فیسبوک خود نوشته است: «من با افتخار اعلام میکنم که رسماً به عنوان سناتور استرالیای غربی انتخاب شدهام.»
فاطمه پیمان، در نواحی از شهر پرت به همراه سه خواهر و یک برادرش بزرگ شده است. در سالهایی پس از ۲۰۰۱، خانوادههای زیادی افغانستان را به قصد استرالیا ترک کردند و خانم پیمان نیز در سال ۲۰۰۳ به استرالیا پناهنده شده است.
فاطمه پیمان که در حال حاضر، ۲۷ سال سن دارد و ساکن شهر پرث، مرکز استرالیای غربی است. او میگوید: «داستان من به سال ۱۹۹۹ برمیگردد، زمانی که پدرم سوار قایق شد، اقیانوس هند را پشت سر گذاشت تا زندگی بهتری برای سه فرزند و همسرش فراهم کند.»
پدر پیمان اوایل پناهندگی در آشپزخانهای کارگری میکرد. او سپس نگهبان شد و مدتی هم راننده تاکسی بود. مادرش هم پیش از آنکه کسب و کار کوچکی در زمینه آموزش رانندگی به راه بیاندازد، خانهدار بود و مراقب فرزندانش.
خانم پیمان به گفته خودش همواره تحت تأثیر سختکوشی پدر و مادرش بوده و به ویژه پس از آنکه در سال ۲۰۱۸ پدرش را به دلیل ابتلاء به بیماری سرطان خون از دست داده، مصمم میشود که نماینده استرالیاییهای سختکوشی همچون پدر و مادرش شود. او برای تحقق این هدف، به عضویت حزب کارگر درمیآید. بلافاصله پس از تأیید نتایج انتخابات و مسجل شدن پیروزیاش با انتشار پیامی در صفحه شخصی خود در فیسبوک نوشت: «ما پیروز شدیم!!!! من با افتخار اعلام میکنم که رسماً به عنوان سناتور استرالیای غربی انتخاب شدهام.» عضو تازه پارلمان استرالیا همچنین از تمامی حامیان خود تشکر کرد.
فاطمه در گفتگو با خبرنگاران گفت: «من پیش از اینکه افغان یا مسلمان باشم، سناتور حزب کارگر استرالیا هستم و نماینده همه استرالیاییها فارغ از هر گرایش و پیشینهای که دارند.»
و گفت: «من تنها باحجاب در میان گروه ۲۰۰ نفری بودم» که از حزب کارگر برای ورود به سنا رقابت کردند و این «دستاورد بزرگی» است.
منبع : خبرگزاری مهر
اقدامی زیبا از بانوان روستای انصارالامام همدان در حمایت از مقاومت
معصومه؛ دوست علم و جهاد و شهادت، مثل امیاسر!
پای کودکان فلسطین در رکاب دوچرخه محمد
صف طلا در بازار خیابان جهاد
شوخیهای موشکی!
اهدای زیورآلات توسط بانوان ایران برای جنگ با اسرائیل
اهدای زیورآلات بانوان ایرانی برای جنگ با اسرائیل
معامله با حسین اینبار با جمع آوری زباله از زیر پای زائرانش
خادمی که در کربلا مرگ خود را پیش بینی کرده بود
موکبداری عاشقانه شهربابکیها در عمارت ماری خانم فرانسوی
توصیههای طب ایرانی برای پیادهروی اربعین
یک دست پیراهن خونین؛ یک دست به ستون عرش
عکسی که هیچوقت نگرفتیم...
مغازهای که هر سال موکب میشود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!
مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیمکره!
دلتنگها یکدیگر را پیدا میکنند/ کربلاییشدن بدون نیت قبلی!
خوشرویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون
دشمن آتش و تبر/ «من، حبیبالله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»
گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!
چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندانبان/ پارک و هتل نمیخواهیم؛ درختها را آب بدهید!
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی!
ماجرای شلغمهای یک نماینده در توئیتر
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دستهایم جان داد!»
دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خطنویسی روی خط عاشقی!
وامهای راحتالحلقوم و ضمانتهای ضربدری!
عاقبت بخیری یک پمپ بنزین!
تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!