میرنیوز

پنج سال دوری از پلاسکو به روایت کاسبان و مغازه‌دارها

پنج سال دوری از پلاسکو به روایت کاسبان و مغازه‌دارها 2022-01-22T08:33:55+03:30

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله*: وسط شلوغی شهر قرار گذاشته بودیم؛ گفت: «همان تقاطع پلاسکو را بپیچ دست چپ» یک سالی بود آن حوالی نرفته بودم. چراغ سبز شد، حافظه تصویری‌ام می‌گفت تقاطع همان تقاطع است؛ اما چشمم دنبال پلاسکویی می‌گشت که نبود. مستقیم ادامه دادم و به محض عبور از چهارراه، همه آنچه از یادم رفته بود، در چند فیلم دو سه ثانیه‌ای از جلوی چشمانم رد شد: «مردم و مغازه‌داران جلوی ساختمان ازدحام کرده‌اند؛ آتش‌نشانان برای مهار آتش تلاش می‌کنند؛ پلاسکو ریخت! پلاسکو ریخت…»

قلبم مچاله شد، چطور فراموش کرده بودم؟ بوی دود و آهن ذوب شده مغزم را پر کرد. آخرین روز دی ماه سال ۹۵ را چطور فراموش کرده بودم؟ جای خالی پلاسکو روی آسمان خیابان جمهوری توی ذوق می‌زد. حدود چهار شبانه روز چنگ زدن امیدِ نجات به منطقِ آوار و آتش را چطور فراموش کرده بودم؟ روبروی پلاسکوی نیمه‌جان و خاموشی که با یک دیوار پنهان شده بود، توقف کردم و به خودم گفتم همه هم یادشان برود، کاسب‌ها و آتش‌نشان‌ها فراموش نمی‌کنند.

مطمئن نیستم شما هم فراموش کرده باشید یا نه؛ ولی به بهانه پنجمین سالگرد این آتش‌سوزی، سراغ مغازه‌داران پلاسکو رفتم، که برای نجات جان و مال آنها ۱۵ آتش نشان زیر آوار و یک آتش‌نشان در اثر شدت سوختگی جان خود را از دست دادند. کاسبانی که حالا بعد از ۵ سال، باز هم به مغازه‌هایشان بازگشته‌اند، با این تفاوت که هرروز نزدیک در ورودی ساختمان، ۱۶ چهره فراموش‌نشدنی به آنها خوش‌آمد می‌گوید.

اگر این روزها بعد از بازسازی وارد پلاسکو شوید، همه چیز سر همان جای قبلی اما نونوار تر از روز اول است. یک دور که بزنید همه چیز به چشمتان گرمی می‌کند؛ حتی چهره فروشنده‌ها. طبقات اول و دوم کاملاً بازسازی شده و غیر از چند مغازه ابتدایی، همه ویترین‌ها پر و پیمان است.

انگار عزیز از دست داده باشی

سراغ اولین مغازه‌ای رفتم که سرش خلوت بود؛ اسم سالگرد پلاسکو را که آوردم، سرش را پایین انداخت و به چپ و راست تکان داد. گفت: «چه می‌خواهید بدانید؟» گفتم: «هرچیزی که با یادآوری آتش‌سوزی پلاسکو توی ذهنتان می‌آید»

انگار حرف را از قبل آماده داشته باشد، شروع کرد: «وقتی با آتش‌سوزی مواجه شدیم کوچک‌ترین اطلاعی نداشتیم که مغازه و اجناس و زندگی خودمان در چه حال است. همه کاسب‌ها آمدند داخل تا اسناد و مدارک و لب‌تاپ‌ها را بردارند. ما هم آمدیم. دم همه آتش‌نشانان گرم؛ در همین مغازه نشسته بودیم و کار می‌کردیم که یکی‌شان آمد و داد می‌زد که ساختمان را تخلیه کنیم؛ من که کار عقب افتاده داشتم به همکارم گفتم تو برو می‌خواهم اجناسی که تازه رسیده را تا بزنم؛ اما خیال هم نمی‌کردم ساختمان آن‌جور بریزد.»

اسمش «داوود» بود. عامدانه دو بار سرفه کرد، گمانم او هم قدر من اسیر احساس بود و شاید این‌جور می‌خواست بغض را از گلویش بیرون بیندازد؛ گفت: «بیست سالی هست که اینجا کار می‌کنیم» بعد جوری که بغضش واضح‌تر شد، چشم‌ها را بست و حروف را با تاکید بیشتر و طولانی‌تر ادا کرد: «بیست سال! وقتی پلاسکو آتش گرفته را دیدیم، وقتی فرو ریختن ساختمان را دیدیم؛ انگار عضوی از خانواده خود را از دست داده بودیم.»

پنج سال دوری از پلاسکو به روایت کاسبان و مغازه‌دارها

کاسبی خوب است، بهتر هم می‌شود

سراغ فروشنده دیگری رفتم؛ «محسن» جوان اما جاافتاده بود. از این جوان‌های سی ساله که کار بازار گرد خاکستری روی شقیقه‌هایش ریخته بود. از پنج سال تعطیلی پلاسکو که پرسیدم، برایم توضیح داد: «قسمت ما یعنی شمال پلاسکو مشکلی نداشت؛ فقط اجناس داخل مغازه بوی دود گرفته بود؛ اما بخاطر بسته بودن ورودی جمهوری، اینجا هم حدود پنج سال تعطیل شد.»

یک دفتر فروش از کشوی میز درآورد و نصف کمتر برگه‌هایش را با انگشت نگه داشت، به برگه‌ها اشاره کرد و گفت: «تمام فروش من در یک سال همینقدر بوده؛ بعد از حادثه پلاسکو که رفتیم پاساژ نور از کاسبی هیچ خبری نبود ولی ما هم چاره‌ای نداشتیم. حدود دوسال از ما اجاره نگرفتند و سه سال بعد هم اجاره کمی از ما خواستند. با همه اینها برای ما فایده‌ای نداشت چون کاسبی بی‌رونق بود.»

وقتی از بهتر شدن اوضاع در این مدتی که مغازه‌داران به پلاسکو برگشته بودند پرسیدم، جواب داد: «نمی‌شود گفت اوضاع مثل قبل است چون قسمت برج هنوز افتتاح نشده، مغازه‌های برج هنوز حتی دکور هم نزدند. از یک سال پیش دائم قول افتتاحیه داده‌اند اما عملی نشده است. فقط چهار طبقه حیاط افتتاح شد.»

از شرایط طبقات بالاتر و نارضایتی برخی کسبه اطلاع داشت و گفت: «ظاهرا خیلی از مغازه‌دارها راضی نیستند چون در ساخت و ساز جدید وسط بعضی مغازه‌ها ستون اضافه شده. حتی تعدادی هستند که مغازه‌شان جا به جا شده و از این بابت ناراضی هستند. گویا این ماجراها مانع شده کسبه کار خود را شروع کنند و افتتاحیه برگزار شود»

دست آخر دلش به ناشکری رضایت نداد و با لبخندی نصفه نیمه و امیدوارانه حرفش را تمام کرد: «البته اینجا مرکز پوشاک بوده و هست؛ ما همین الان هم که درب جمهوری باز شده، داریم کاسبی می‌کنیم و شکر خدا شرایط بهتر از پنج سال گذشته است. نزدیک عید باز اون حالت اینجا شلوغ می‌شود، همه چیز بهتر می‌شود.»

در هر شری خیری نهفته است

سراغ یکی از کاسبان طبقه دوم رفتم. همین که وارد مغازه‌اش شدم و سوالم را پرسیدم، دو نفر آمدند داخل. خرید عمده داشتند، گفتم: «پاقدم خوبی داشتم، توقف بی جایم مانع کسب نشود» صندلی را نزدیکم آورد و اشاره کرد که بنشینم. طول کشید ولی معامله‌شان جوش خورد. «محمدحسین» عکس دخترش را که زیر شیشه میز گذاشته بود نشانم داد و گفت: «پلاسکو که تعطیل شد یلدا، دختر کوچکم تازه به دنیا آمده بود؛، من هم اجناسم را برداشتم و رفتم پاساژ نور. اوایل خیلی ناراحت و سردرگم بودم. مدام حساب کتاب گرانی‌ها و بازار خراب را می‌کردم، اما دروغ چرا؟ بعد از ده دوازده سال کار، چند سالی استراحت کردم و نفس راحتی کشیدم.»

با همه فشارهایی که بر زندگی‌مان وارد شد، باز هم اگر از همسرم بپرسید بهترین سال‌های زندگی‌مان چه زمانی بوده، احتمالاً می‌گوید همین پنج سال. درآمد خیلی کمی داشتیم ولی زمان بیشتری برای خانواده می‌گذاشتم و مخصوصاً برای یلدا. به قول همان ضرب‌المثل قدیمی که می‌گوید در هر شری خیری نهفته است.»

تولدی دیگر

مغازه آخری که در قرعه‌کشی نگاهم برنده شد، یک ویترین به قول فرنگی‌ها لاکچری داشت که فقط یک دست کت و شلوار را تن مانکن کرده بود و انصافاً مانکن هم با کت و شلوار آدم با شخصیتی به نظر می‌رسید.

مرد شصت هفتاد ساله‌ای با یک دست از همان کت و شلوار پشت ویترین به محض ورودم گفت: «دخترم! تک فروشی نداریم» وقتی فهمید پی داستان کسبه پلاسکو آمده‌ام، تعریف کرد: «من بعد از بازسازی آمدم پلاسکو؛ چهل سال است خیاطی می‌کنم و کشورهای زیادی را دیده‌ام. انصافاً که پلاسکو بعد از بازسازی دست کمی از پاساژهای خوب کشورهای اطراف ندارد»

به آینده پلاسکو امید داشت و نصیحت‌وارانه گفت: «باباجان! رسانه باید برای این پاساژ تبلیغ کند؛ باید یادشان بیاید پلاسکویی بوده و حالا بازسازی شده است. اگر اطلاع‌رسانی انجام شود، هم کسبه می‌توانند از زمین بلند شوند، هم مردم حاصل زحمات کشیده شده را می‌بینند. این پاساژ دوباره متولد شده است.»

پنج سال دوری از پلاسکو به روایت کاسبان و مغازه‌دارها

راهروی طبقه همکف، درست از وسطترین نقطه، به پرسپکتیو تمیز و بی خط و خش پلاسکو نگاه کردم، حوض‌های آب پشت هم در طبقه پایین و نورپردازی همه چیز را قشنگ‌تر جلوه می‌داد. پلاسکو باز هم سرپا شده بود. موقع خروج، باز چیزی قلبم را چنگ زد. عکس ۱۶ آتش‌نشانی که پلاسکو را نیمه جان نجان داده بودند خیره‌ام کرد؛ باز بوی دود و آهن داغ شده و صدای پلاسکو ریخت توی مغزم پیچید، همانطور که روبروی عکسشان ایستاده بودم فاتحه‌ای خواندم و تقریباً بلند گفتم: «قهرمانان نمی‌میرند»

* زینب رجایی

منبع : خبرگزاری مهر


کلمات کلیدی :
اشتراک گذاری :

آخرین اخبار مجازی

مغازه‌ای که هر سال موکب می‌شود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!

مغازه‌ای که هر سال موکب می‌شود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!
2023-09-07T17:16:53+03:30
«هر چه داریم از امام حسین(ع) داریم. زندگی‌مان مال امام حسین(ع) است. این کار هم بساط هر سال است، این مغازه پدرمان است که خادم و عاشق امام حسین (ع) بود. ما هم ...

مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیم‌کره!

مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیم‌کره!
2023-09-04T15:36:59+03:30
فیلتر کردن بسترهای مختلف فضای مجازی در سطح جهان مسئله تازه‌ای نیست؛ از جنوب غرب آسیا که شدت فیلترینگ در آن بیشتر است گرفته تا چند قاره آن طرف‌تر در کشور کانادا.

دلتنگ‌ها یکدیگر را پیدا می‌کنند/ کربلایی‌شدن بدون نیت قبلی!

دلتنگ‌ها یکدیگر را پیدا می‌کنند/ کربلایی‌شدن بدون نیت قبلی!
2023-09-03T13:30:14+03:30
هنگام تماشای اعزام زائران افغانستانی اشک می‌ریختند؛ گویا دلتنگ‌ها یکدیگر را پیدا می‌کنند و انگار بدرقه اربعینی‌ها، به مناسک جاماندگان تبدیل شده باشد، جاماندگ...

خوش‌رویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون

خوش‌رویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون
2023-08-26T10:01:16+03:30
«مشکل زائران افغانستانی ارتباط چندانی به ایران ندارد؛ مربوط به دولت افغانستان است که اربعین برایش در اولویت نیست و متولی دولتی برای زیارت اربعین ندارد، بنابر...

دشمن آتش و تبر/ «من، حبیب‌الله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»

دشمن آتش و تبر/ «من، حبیب‌الله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»
2023-08-15T14:21:28+03:30
حبیب‌الله حاجی‌زاده، سال‌ها است بدون اینکه کسی از او بخواهد یا حقوقی دریافت کند از جنگل‌ها مراقبت می‌کند: «ما نه می‌گذاریم آتش به جان جنگل بیفتد، نه می‌گذاری...

گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!

گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!
2023-08-14T13:07:53+03:30
شبکه‌های اجتماعی این روزها چالش‌هایی را رواج می‌دهند که مبنای علمی ندارند، دنبال جذب مخاطب هستند و سعی دارند القا کنند: «شما تنها با شرکت در چالش‌ها، به یک ا...

چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندان‌بان/ پارک و هتل نمی‌خواهیم؛ درخت‌ها را آب بدهید!

چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندان‌بان/ پارک و هتل نمی‌خواهیم؛ درخت‌ها را آب بدهید!
2023-08-12T13:01:13+03:30
همسایگان زندان «رجایی شهر» بعد از تخلیه از این ندامتگاه، بیش از آنکه از سال‌ها همجواری با آن شکایت کنند، به فکر آینده بودند: «ما از مسئولان پارک و هتل نمی‌خو...

«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسه‌های نظامی

«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسه‌های نظامی
2023-08-07T20:23:55+03:30
بعد از پایان دیدار خودم را به امیر ایرانی می‌رسانم و می‌گویم بعد از این مأموریت چه برنامه‌ای دارید؟ مختصر جواب می‌دهد: «انشاالله دوستان و دشمنان را مثل مأمور...

«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسه‌های نظامی!

«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسه‌های نظامی!
2023-08-07T15:57:38+03:30
بعد از پایان دیدار خودم را به امیر ایرانی می‌رسانم و می‌گویم بعد از این مأموریت چه برنامه‌ای دارید؟ مختصر جواب می‌دهد: «انشاالله دوستان و دشمنان را مثل مأمور...

ماجرای شلغم‌های یک نماینده در توئیتر

ماجرای شلغم‌های یک نماینده در توئیتر
2023-08-01T14:43:59+03:30
روزنامه «جوان» در گزارشی به ماجرای جر و بحث اخیر نماینده مردم تربت‌جام در مجلس با کاربران توئیتری پرداخت.

سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم در مسیر شهر جان داد!»

سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم در مسیر شهر جان داد!»
2023-07-29T00:24:02+03:30
«تقریباً دو ساعت طول کشید تا نارگل را به شهر ببریم. در این مسیر دخترم روی دست من بود و آرام جان می‌داد! شاید اگر جاده آسفالت بود و مسیر رسیدن به شهر راحت‌ و ...

سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم در مسیر شهر جان داد!»

سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم در مسیر شهر جان داد!»
2023-07-26T10:37:22+03:30
«تقریباً دو ساعت طول کشید تا نارگل را به شهر ببریم. در این مسیر دخترم روی دست من بود و آرام جان می‌داد! شاید اگر جاده آسفالت بود و مسیر رسیدن به شهر راحت‌ و ...

سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم جان داد!»

سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دست‌هایم جان داد!»
2023-07-26T09:43:56+03:30
«تقریباً دو ساعت طول کشید که نارگل را به شهر ببریم. در این مسیر دخترم روی دست من بود و آرام جان می‌داد! شاید اگر جاده آسفالت بود و مسیر رسیدن به شهر راحت‌ و ...

دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خط‌نویسی روی خط عاشقی!

دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خط‌نویسی روی خط عاشقی!
2023-07-23T11:03:54+03:30
«مجید دستانی» از 12سال ماشین‌نویسی در محرم می‌گوید که با رفقایش، خودروها را با خط خوش مزین به نام اباعبدالله(ع) می‌کنند،خودروهایی که تا مدت‌ها مثل بیلبوردهای...

وام‌های راحت‌الحلقوم و ضمانت‌های ضربدری!

وام‌های راحت‌الحلقوم و ضمانت‌های ضربدری!
2023-07-20T12:18:55+03:30
روزنامه «همشهری» در گزارشی به تبلیغات اخیر برخی شرکت‌ها برای اعطای وام بدون ضامن پرداخت و ابعاد غیرقانونی بودن آن را شفاف کرد، این گزارش همچنین توضیحاتی دربا...

عاقبت بخیری یک پمپ بنزین! 

عاقبت بخیری یک پمپ بنزین! 
2023-07-20T11:38:56+03:30
خودرو را پارک کردم و به محل گودبرداری برگشتم و پرسیدم اینجا قبلاً پمپ بنزین نبود؟ جوابشان حافظه تصویری‌ام را تأیید کرد: «پمپ بنزین بود! دیگر نیست؛ حالا قرار ...

تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!

تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!
2023-07-19T13:19:04+03:30
می‌گویند نوشیدن چای داغ در لیوان‌های پلاستیکی احتمال ابتلاء به سرطان را افزایش می‌دهد؛ اعتراضی نیست! فقط ای کاش طعم چای بعد از روضه را عوض نکند. کافی است چای...

بازندگان کنکور!

بازندگان کنکور!
2023-07-16T13:07:00+03:30
روزنامه «جام جم» در گزارشی به تاثیر شرایط جغرافیایی و شکاف طبقات اجتماعی بر قبولی رشته‌های دانشگاهی در دهک‌های مختلف جامعه پرداخته و از دهک‌های ضعیف به عنوان...

جایی برای درمان درد دیدن!/ چشم‌ها؛ قدردان دست‌های روشنایی‌بخش

جایی برای درمان درد دیدن!/ چشم‌ها؛ قدردان دست‌های روشنایی‌بخش
2023-07-16T13:06:59+03:30
پیر و جوان ندارد، تقریباً همه باندی به چشم دارند و دستی به در و دیوار! اینجا همه درد چشم دارند؛ درد بینایی! و ضیا با تخصص خود به چشم‌ها نور روشنایی می‌بخشد، ...

چگونه دختران دهه‌هشتادی محله بانی برگزاری یک مراسم ازدواج شدند؟

چگونه دختران دهه‌هشتادی محله بانی برگزاری یک مراسم ازدواج شدند؟
2023-07-16T10:54:01+03:30
روزنامه «همشهری» به سراغ یکی از محله‌های تهران رفت که در آن دختران دهه هشتادی با برگزاری مراسم عروسی از آغاز سنین نوجوانی باعث و بانی امر خیر می‌شوند. ​​​​​​​

جهان‌شهر علوی/ غم و شادی شیعیان به هم گره خورده است

جهان‌شهر علوی/ غم و شادی شیعیان به هم گره خورده است
2023-07-11T14:22:15+03:30
تاجیک، تمام روز لحظه‌ای استراحت نکرده و در مسیر شلوغ «مهمونی ۱۰ کیلومتری» خدمت کرده اما در دل حسرت می‌خورد که کاش تمام شیعیان دنیا می‌توانستند در جشن بزرگ ام...

فعلا حرف خواب و خوراک نباشد؛ بعد از مراسم همه سِرُم می‌زنیم!

فعلا حرف خواب و خوراک نباشد؛ بعد از مراسم همه سِرُم می‌زنیم!
2023-07-07T14:28:52+03:30
حرف آخر را یکی از خادمان می‌زند: «یادتان نرود؛ قرار است یکی از بزرگ‌ترین کارهای دنیا را انجام بدهیم. تا صبح شنبه کسی حرف از خواب و خوراک نزند، بعد از مراسم ه...

«چند قطره باران» بر گونه آرزوهای کوچک/ پیتزای مهربانی بدون عکس!

«چند قطره باران» بر گونه آرزوهای کوچک/ پیتزای مهربانی بدون عکس!
2023-07-06T12:22:13+03:30
حسن صلواتی چند سالی است که با همراهی دوستان عکاس و هنرمندش یک حرکت جذاب را شروع کرده است؛ فروش عکس‌ها به نفع بچه‌های محروم! امسال هم سفره پیتزای آنها به عشق ...

«سر بر دامن ماه»؛ روایتی از زندگی تنها همسر امام هادی (ع)

«سر بر دامن ماه»؛ روایتی از زندگی تنها همسر امام هادی (ع)
2023-07-04T14:22:10+03:30
«سر بر دامن ماه» از طریق برش کمتر دیده‌شده تاریخ یعنی زندگی امام هادی (ع)، قدم به روایت غیبت امام زمان (عج) می‌گذارد و در این میان شخصیت «بانو حُدیث» مادربزر...

«سر بر دامن ماه»؛ روایتی مدرن از زندگی تنها همسر امام هادی (ع)

«سر بر دامن ماه»؛ روایتی مدرن از زندگی تنها همسر امام هادی (ع)
2023-07-04T09:42:14+03:30
«سر بر دامن ماه» از طریق برش کمتر دیده‌شده تاریخ یعنی زندگی امام هادی (ع)، قدم به روایت غیبت امام زمان (عج) می‌گذارد و در این میان شخصیت «بانو حُدیث» مادربزر...

کارت شما مسدود است!/ زخم رفتارهای سلیقه‌ای با مهاجران

کارت شما مسدود است!/ زخم رفتارهای سلیقه‌ای با مهاجران
2023-06-28T08:48:35+03:30
اواخر خرداد هر سال با پایان مهلت کارت‌های آمایش، حساب‌ بانکی مهاجران افغانستانی برای مدتی نامعلوم مسدود می‌شود؛ اقدامی که بیش از یک دستورالعمل مدیریتی، اعمال...

عروسی که صبح ازدواجش دوید/ می‌گفتند قدت کوتاه است، برو یک رشته دیگر!

عروسی که صبح ازدواجش دوید/ می‌گفتند قدت کوتاه است، برو یک رشته دیگر!
2023-06-27T01:41:38+03:30
سال‌های زیادی از زمانی که به اسماعیل‌نژاد می‌گفتند «قدت کوتاه است، به درد دویدن نمی‌خوری» می‌گذرد اما او امروز رکورددار دوی سرعت در ایران است و رویای کسب مدا...

عکاسان خبری، دشمن کسی نیستند!/ ثبت تاریخ از دل آتش تا قلب کرونا

عکاسان خبری، دشمن کسی نیستند!/ ثبت تاریخ از دل آتش تا قلب کرونا
2023-06-11T12:21:13+03:30
«عکاس خبری دشمن کسی نیست! باید به این آگاهی برسیم که عکاس، ثبت‌کننده تاریخ است و قرار نیست نگاه پررنگ سیاسی داشته باشد، دغدغه جدی عکاسان این است که در هر شرا...

غنی‌سازی با خلوص بالا برای رفع تحریم است/همچنان با آژانس بین‌المللی انرژی تعامل داریم

غنی‌سازی با خلوص بالا برای رفع تحریم است/همچنان  با آژانس بین‌المللی انرژی تعامل داریم
2023-06-11T00:00:47+03:30
محمد اسلامی رئیس سازمان انرژی اتمی گفت غنی‌سازی‌های با خلوص بالا برای این صورت گرفته تا تحریم‌ها لغو شوند، هدف قانونگذار هم همین بوده که اقدام راهبردی برای ل...

چرا راه آهن رشت - آستارا کلیدی‌ترین پروژه ریلی کشور است؟

چرا راه آهن رشت  - آستارا کلیدی‌ترین پروژه ریلی کشور است؟
2023-05-18T11:13:51+03:30
کریدور شمال - جنوب یک مسیر اقتصادی مهم و استراتژیک برای ترانزیت بار میان هند، روسیه و شمال اروپا از طریق ایران است که راه‌آهن رشت - آستارا به عنوان حلقه مفق...
X فیلم جدید فیلم جدید دانلود فیلم و سریال تبلیغات شما (پیام به تلگرام)