میرنیوز
خبرگزاری مهر؛ گروه مجله _ علیرضا رأفتی: چهل و سه سال پیش در چنین روزهایی خبری از لیبی به لبنان مخابره نشد. گاهی اوقات مخابره نشدن اخبار سهمگینتر از مخابره شدن آن است. خانواده صدر، سران شیعه لبنان و همه دوستداران امام موسی صدر پیگیر خبری بودند که بالاخره باید میرسید اما هیچ وقت سراغی از دلهای نگران سید موسی نگرفت. اوایل شهریورماه سال ۱۳۵۷ سید موسی صدر در ادامه سفرهایش به کشورهای عربی راهی لیبی شده بود و نهم شهریور سال ۵۷ شروع بیخبریها بود. دهم شهریور حدس و گمانها و پیگیریها بالا گرفت و مسئله نرسیدن خبر سلامتی سید موسی و همراهانش تبدیل شد به مسئلهای که حتی دستگاههای دولتی لبنان و ایتالیا را نیز به پیگیری وا داشت و بحث داغ مجامع جهانی شد.
رژیم لیبی که کار را بالا گرفته میدید اظهار کرد که جناب صدر و همراهانش خاک این کشور را به مقصد رم ترک کردهاند. چندی بعد واتیکان طی تحقیقاتی این خبر را رد کرد و گفت پای سید موسی هیچ وقت به ایتالیا نرسیده است. بعدتر در تحقیقات گستردهتر و دقیقتری مشخص شد که هیچ ردی از بیرون آمدن سید موسی و همراهانش از خاک لیبی در دست نیست و یقین بر این است که ایشان هیچ وقت لیبی را ترک نکردهاند.
در سفر لیبی چه گذشت؟
معمر قذافی نم پس نمیداد. دیکتاتوری بسیار پیچیده بود که هنوز هم که هنوز است کتابهای جدیدی از زندگیاش نوشته میشود و روایتگری ناشناخته، روایتی از زاویه پنهان زندگیاش رو میکند که هر بار آدمهای بیشتری از زندگی پیچیده این دیکتاتور انگشت به دهان میشوند. وقتی معترضان لیبیایی قذافی را از مخفیگاهش بیرون کشیدند و آن عکس و ویدئوی معروف از قیافه متفاوت دیکتاتور رو شد. وقتی عظمت و خشونت نگاه قذافی تبدیل شد به نگاهی ملتمسانه در صورتی پر از خون که برای آخرین بار به لنز دوربینی نگاه میکرد، همه چیز درباره سرنوشت امام موسی صدر و همراهانش بیش از پیش در غبار فرو رفت.
بعضی افراد و به خصوص خانواده محترم صدر همیشه با استناد به مستندات و فرضیاتی بر این عقیده بودهاند که سید موسی زنده و در زندانهای لیبی روزگار میگذراند. کتابها و جستارهای منتشر شده از طرف موسسه امام موسی صدر هم به این نظر قوت میبخشد که سید موسی هنوز پشت میلههای زندانی دور افتاده در لیبی است. ضمن این که سال ۱۳۷۶ یکی از زندانبانهای زندانی در طرابلس ادعا کرد که امام صدر را در زندان دیده و بعد از این ادعا، ایشان به زندانی دیگر و ناشناخته در لیبی منتقل شدهاند.
از طرفی دیگر، کسانی دیگر معتقدند که معمر قذافی در همان جلسه با امام موسی صدر دستور قتل ایشان را صادر کرد یا خودش با دست خود ایشان را به قتل رساند. از جمله حسنی مبارک، رئیس جمهور مخلوع مصر مدعی بود که:
«قذافی سید موسی صدر را به شام دعوت کرد و در آن مهمانی نواری صوتی را برای وی پخش کرد که از مصر به دست او رسیده بود. در این نوار صوتی سید موسی صدر، انور سادات را تهدید کرده بود که لیبی را به سرنوشتی چون لبنان دچار خواهد کرد. پس از آن مشاجرهای کلامی بین سید موسی صدر و قذافی درگرفت و سپس قذافی و نیروهایش سید موسی صدر و همراهانش را مورد ضرب و شتم قرار دادند. قذافی بعد از این حادثه دستور کشتن فوری سید موسی صدر را صادر کرد.
اما پیش از آن به زیردستان خود دستور داد ابزار شکنجه را حاضر کنند و خود شخصاً سید موسی صدر را شکنجه داد. سید موسی صدر پس از ۴ ساعت شکنجه از هوش رفت. قذافی در نهایت به زیردستان خود دستور داد سید موسی صدر و همراهانش را به قطعههای سنگین آهنی بسته و آنان را به داخل دریای مدیترانه و در آخرین منطقه مرزی آبهای لیبی بیندازند.»
البته بدیهی است که اعتماد به حرفهای اهل سیاست منوط به بررسی خیلی از جوانب است و نمیتوان آن را مثل ادعای یک شهروند عادی پذیرفت.
لؤی شرفالدین از یتیمخانه صدر میگوید
از همه اینها گذشته، مسئلهای که درباره زندگی پر برکت امام موسی صدر مهم است این است که ایشان طی سالها جهاد علمی، فرهنگی و اجتماعی در لبنان توانستند جامعه فرودست جنوب لبنان را بالا بکشند و سطح زندگیشان را چه از لحاظ اقتصادی و فرهنگی و چه جایگاه اجتماعی، بهبود ببخشند. یکی از بزرگترین خدمات امام موسی صدر به جامعه لبنان و جامعه جهانی، ایجاد یتیمخانه و مدرسهای بود که حالا تبدیل شده به موسسات امام موسی صدر در لبنان.
لؤی شرف الدین خواهرزاده امام موسی صدر و فرزند سیده رباب صدر (مدیر فعلی موسسات صدر) چند ماه پیش در خلال گپ و گفتی صمیمی با نویسنده این گزارش، خاطرات ناشنیده و جالبی از شکلگیری و پیشرفت کار یتیمخانه قدیمی و موسسه فعلی نقل کردند که بد نیست گوشهای از آن را با هم مرور کنیم:
«جامعه لبنان به خصوص مردم جنوب لبنان آن سالها (دهه ۱۹۴۰) وضعیت زندگی خوبی نداشتند. فقر بیداد میکرد. سواد داشتن در اولویت خانوادهها نبود و حتی بیشتر خانوادههای سنتی که تمکن مالی هم داشتند تمایلی به تحصیل دخترانشان نشان نمیدادند.
زنان جنوب لبنان بیش از همه اقشار از این وضعیت ضربه میخوردند. سید موسی پس از سالها تلاش روستا به روستا و خانه به خانه، به این نتیجه رسیدند که برای رشد این جامعه نیاز است که اول مرکزی ایجاد شود که هم از کودکان خانوادههای بی سرپرست نگهداری کند، هم به آنها سواد یاد بدهد و هم تخصصی یادشان بدهد که بعدا بتوانند از آن ارتزاق کنند و چرخ اقتصاد این جامعه را به چرخش درآورند. این بود که ایشان تصمیم گرفتند مدرسه دخترانه صدر را ایجاد کنند که فرقش با مدارس دیگر در این بود که مخصوص خانوادههای کمبرخوردار بود و خوابگاه داشت و وظیفه نگهداری و تربیت دختران را هم به دوش میکشید.
سید موسی در اول کار مدرسه مجبور بودند خانه به خانه بروند و اصطلاحا ریش گرو بگذارند و بزرگترهای عشیرهها را قانع کنند که دخترانشان را به مدرسه بفرستند. چند سال طول کشید تا سید موسی اهمیت تحصیل دختران را در جامعه جنوب لبنان جا انداخت و بالاخره مدرسه دخترانه صدر شروع به کار کرد.
همه چیز داشت خوب پیش میرفت که دستاندازیهای رژیم صهیونیستی به خاک لبنان شروع شد. شروع تجاوز رژیم صهیونیستی به لبنان مساوی بود با بیشتر شدن آمار یتیمان مناطق جنوبی لبنان و سید موسی وظیفه خودش میدید که در این شرایط مدرسه را گسترش بدهد و عملا آن را تبدیل به یک یتیمخانه بزرگ بکند برای نگهداری از دخترانی که پدرانشان را در طی تجاوز رژیم صهیونیستی از دست داده بودند.
فعالیت سید موسی در ایجاد یتیمخانه آنقدر خار چشم صهیونیستها شده بود که چند بار با هلیکوپتر و به طور مستقیم ساختمان یتیمخانه را هدف قرار داده و تخریب کردند. هر بار سید موسی دختران را به ساختمانی دیگر انتقال میداد و در سریعترین زمان یک مکان دیگر را برای یتیمخانه علم میکرد و دوباره همان قصهها تکرار میشد.
حالا موسسات صدر یکی از بزرگترین یتیمخانههای دنیاست و مدارس دخترانه این موسسه رتبه علمی بالایی در نظام آموزشی لبنان دارد. تا حدی که بسیاری از خانوادههای متمول لبنان میآیند و اصرار میکنند که فرزندانشان را در این مدارس که مخصوص فقرا و یتیمان است ثبت نام کنند.
اخیرا خانم صدر هم تصمیم گرفتهاند که ۱۰ درصد ظرفیت مدارس را به فرزندان اشخاص صاحب نفوذ و متمول اختصاص دهند تا هم در ازای دریافت شهریه مخارج موسسه تامین شود و هم بچههای دیگر کنار این بچهها بنشینند و با آنها دمخور شوند تا هم اعتماد به نفسشان بالا برود و هم در آینده جایگاه اجتماعی بهتری داشته باشند.»
منبع : خبرگزاری مهر
مغازهای که هر سال موکب میشود/ ما هنوز، یک ذره هم عاشق نیستیم!
مردم کانادا امکان مشاهده این صفحه را ندارند/ فیلترینگ، به وسعت دو نیمکره!
دلتنگها یکدیگر را پیدا میکنند/ کربلاییشدن بدون نیت قبلی!
خوشرویی، چاشنی میزبانی است/ از تأخیر در صدور ویزای عراق تا کمبود اتوبوس در مرز دوغارون
دشمن آتش و تبر/ «من، حبیبالله؛ حبیب خدا و جنگل هستم!»
گرداب روانشناسی زرد در «اینستاگرام»/ تن به هر چالشی ندهید!
چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندانبان/ پارک و هتل نمیخواهیم؛ درختها را آب بدهید!
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی
«باز هم دوست و دشمن را شوکه خواهیم کرد»/ جای خالی اهالی قلم و هنر در حماسههای نظامی!
ماجرای شلغمهای یک نماینده در توئیتر
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت عاشورایی دخترک ۱۱ ماهه در روستایی مرزی/ «نارگل روی دستهایم در مسیر شهر جان داد!»
سرنوشت دخترک ۱۱ماهه در روستای مرزی/ «نارگل روی دستهایم جان داد!»
دو هزار بیلبورد متحرک عاشورایی در شهر/ ۱۲ سال خطنویسی روی خط عاشقی!
وامهای راحتالحلقوم و ضمانتهای ضربدری!
عاقبت بخیری یک پمپ بنزین!
تماشای گذر عمر در سایه ایستگاه صلواتی/ چای همان چای و بیرق همان بیرق!
بازندگان کنکور!
جایی برای درمان درد دیدن!/ چشمها؛ قدردان دستهای روشناییبخش
چگونه دختران دهههشتادی محله بانی برگزاری یک مراسم ازدواج شدند؟
جهانشهر علوی/ غم و شادی شیعیان به هم گره خورده است
فعلا حرف خواب و خوراک نباشد؛ بعد از مراسم همه سِرُم میزنیم!
«چند قطره باران» بر گونه آرزوهای کوچک/ پیتزای مهربانی بدون عکس!
«سر بر دامن ماه»؛ روایتی از زندگی تنها همسر امام هادی (ع)
«سر بر دامن ماه»؛ روایتی مدرن از زندگی تنها همسر امام هادی (ع)
کارت شما مسدود است!/ زخم رفتارهای سلیقهای با مهاجران
عروسی که صبح ازدواجش دوید/ میگفتند قدت کوتاه است، برو یک رشته دیگر!
عکاسان خبری، دشمن کسی نیستند!/ ثبت تاریخ از دل آتش تا قلب کرونا
غنیسازی با خلوص بالا برای رفع تحریم است/همچنان با آژانس بینالمللی انرژی تعامل داریم
چرا راه آهن رشت - آستارا کلیدیترین پروژه ریلی کشور است؟