میرنیوز
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، داستان اجتماعی در دهه اخیر، با وجود تنوع موضوعات زشت و زیبا در جامعه ما، چندان فربه و تأثیرگذار نبوده است. کم نبودند موضوعات و معضلات ریز و درشت در سالهای اخیر که هرکدام میتوانست به تنهایی سوژه خلق یک اثر هنری ماندگار شود، اما ماحصل این سالها چندان دندانگیر نبوده است.
برخی معتقدند نویسندگان اجتماعینویس در لاک خود فرورفته و داستانهایشان بیشتر رنگ و بوی فضای پیرامونیشان را دارد. از جامعه فاصله گرفتهاند و دغدغهها لاجرم در همان چهاردیواری اطرافشان میچرخد. این در حالی است که دهه اخیر، دهه فرصتها برای نسل جدید نویسندگان بوده است. نسلی که این مجال را یافتهاند تا با تعدد ناشران و سهولت در چاپ کتاب، داستانهای خود را به دست مخاطبان برسانند، اما حاصل این فرصت عمدتاً داستانهایی بوده که خیلی زود فراموش شدهاند و حتی تلنگری به بازار نشر نزدهاند.
در چنین فضایی انتشار آثاری مانند مجموعه «حس خیابان» که به تازگی توسط انتشارات سوره مهر روانه بازار نشر شده است، جای تحسین دارد. این اثر که با تمرکز بر موضوع اعتیاد منتشر شده، شامل چند بخش خاطره و داستان است که در آن، از تجربیات کسانی سخن رفته که عمرشان را در خیابانها سپری کردهاند. افرادی که آرزوها و زندگیشان در شعله اعتیاد دود شده است.
نوشتن از اعتیاد به عنوان یکی از آسیبهای پرسابقه در کشور، هم آسان است و هم سخت. آسان از این منظر که پدیدهای شناخته شده است و سخت از این جهت که ممکن است به سمت شعارزدگی و کلیشهنویسی پیش رود. کتاب «حس خیابان» به نظر میرسد که توانسته از این فرصت بهترین استفاده را ببرد. پای حرف کارتنخوابهایی رفته که پیدا کردن تهسیگارهای مانده در خیابان آرزویشان شده و قاپیدن پول مردهها، تمام هم و غمشان.
کتاب با خاطره یکی از کارتنخوابهای تهران که توانسته در گوشه خیابانی، یک اتاق متروک پیدا کند، شروع میشود. «حس خیابان» از همان ابتدا دست مخاطب خود را به پاتوق معتادان میبرد و بیرودربایستی و اغراق، او را به تماشای حوادثی مینشاند که زیر پوست این شهر رخ داده است. در واقع «حس خیابان» مجال صحبت به کسانی داده است که هر روز از کنارشان میگذریم، گاه فاصله میگیریم و در بسیاری مواقع آنها را نمیبینیم.
خاطرات و داستانها کوتاه و خواندنیاند. تصویری واضح و رئال از آنچه هر روز در این شهر رخ میدهد. کوچک و بزرگ هم نمیشناسد؛ از پیرمردی تنها گرفته تا دختری دانشجو که دانشگاه را رها کرده و در پاتوق معتادان به دنبال راه حلی است برای فرار از خماری.
سوی دیگر «حس خیابان»، آدمهایی هستند که ناخواسته وارد این معرکه شدهاند. خانوادههایی که اعتیاد زندگی را از آنها گرفته است. کودکانی که سر از پرورشگاه درآورده و زنانی که به ناگاه سرپرست خانواده شدهاند. نویسنده در این بخش نیز تمام تلاش خود را کرده تا در دام کلیشهزدگی گرفتار نشود.
در سالهای اخیر هرچه سریالها و فیلمهای سینمایی به این معضل اشاره کردهاند، کتابهای داستانی عمدتاً خاموش بودهاند. با وجود این، «حس خیابان» نمونه موفقی است از تلاش نویسندگان برای بازنمایی از یک آسیب اجتماعی قدیمی در کشور؛ هرچند به نظر میرسد برخی از خاطرات ذکر شده در کتاب میتوانست با پرداخت بیشتر و توجه به جزئیات و توصیف، جذابتر ارائه شود. در مجموع کتاب «حس خیابان» را میتوان از جمله آثاری معرفی کرد که هر کدام از خاطرات و داستانهایش میتواند الهامبخش تولید یک سریال یا اثر سینمایی باشد.
در بخشهایی از این کتاب میخوانیم: میان شمشادها رفتم و مشغول مواد کشیدن شدم. من کل صحنه را میدیدم، اما از دید همه پنهان بودم. صدای سکهها و خشخش اسکناسها، که روی آسفالت میافتادند، گوشم را نوازش میکرد. همانطور در حال کشیدن بودم و حواسم به اسکناسها بود که شنیدم صدایی به نیروی انتظامی و راهنمایی و رانندگی میگفت: «جناب سروان، من شاهد این تصادف ناگوار بودم. مقصر یک پژو 405 جیالایکس بود.» جناب سروان در جواب گفت: «رنگ و پلاک ماشین را میدانی؟» صدا گفت: «رنگش نوکمدادی بود، ولی پلاکش را نتوانستم بردارم. بیانصاف داشت برای رانندة 206، که زنی خوشتیپ بود، مزاحمت ایجاد میکرد. بیچاره زن هم برای فرار از دست او سرعتش را زیاد و زیادتر کرد. تا اینکه به دلیل سرعت بالا ماشین منحرف شد و او نتوانست جمعش کند و این حادثه رخ داد.»
خداخدا میکردم آمبولانس دیرتر برسد تا با صدای سکهها بیشتر حال کنم. حدود یک ربع بعد، صدای آرام و متینی به جناب سروان گفت: «جناب، به گوشی من زنگ زده بودید که یک 206 تصادف...» حرفش را قطع کرد و به 206 نگاهی انداخت. به سمت ماشین رفت و نگاهش به پیادهرو و جنازه افتاد. آرامآرام به سمت جنازه رفت. دختربچهای هفت، هشت ساله دستش را گرفته بود. پدر دست دخترک را رها کرد. دو تا از مأموران سریع کودک را بغل کردند و به سمت ماشین کلانتری بردند. کودک فریاد میزد: «بابا... بابا...»
مرد در دوقدمی جنازه ایستاد. خون زیادی از کنار جنازه روان شده بود. همین که خواست قدمی بردارد، دو مأمور او را گرفتند و مانعش شدند. مرد بهتزده تقلا میکرد خودش را به جنازه برساند. به آرامی گفت: «جناب سروان، فقط میخواهم او را ببینم.» و بغضش ترکید. مأموران و کل جماعتی که آنجا بودند گریه میکردند.
من همچنان لای شمشادها نشسته بودم و به صدای دلنواز سکهها و اسکناسها، که کف پیادهرو را پر کرده بود، گوش میدادم. فقط فکرم در آن لحظه این بود که آمبولانس به این زودی نرسد. در ذهنم مقدار اسکناسها را تجسم میکردم و میگفتم: «خدایا، یک میلیون... وای چه شود! بهبه، زندگی زیبا میشود...».
«حس خیابان» با تلاش نفیسه علوی و با همکاری انتشارات سوره مهر و مرکز طلوع بینشانها منتشر شده است.
انتهای پیام/
منبع : خبرگزاری تسنیم
پیام تبریک برخی نهادهای فرهنگی درباره موشکباران اسرائیل
برای «بیبدن» و مفهومی به نام تعارضات اجتماعی
اگر مقابل دشمن شل بگیریم مشکل حل می شود؟ + صوت
«بعد از رفتن» و «روایت ناتمام سیما» مسافر مسکو شدند
بیانیه انجمن سینمای جوانان درباره پاسخ پهپادی و موشکی ایران
آخرین وضعیت گوینده رادیو در بیمارستان
هنرمندان درباره «وعده صادق» چه نوشتند؟
نمایشهای کودک و ایرانی رونقبخش سالنهای دولتی
تکلیف سریال رضا شفیعیجم روشن شد
تولید فصل دوم «سرزمین شعر» با ایدههایی جدید و پختهتر
دیپلماسی میان ایران و تاجیکستان مبتنی بر عشق است
افزایش حقوق ایثارگران در سال ۱۴۰۳ چقدر خواهد بود؟
دیدگاه قرآن درباره توان یهودیان اسرائیل در برابر رقیب
یاسینی رکورددار کنسرت در سال ۱۴۰۲ / در مسیر همایون یا یگانه
صادرات نوشتافزار ایرانی کلید خورد
قانون عفاف و حجاب برای همه مردم لازمالاجرا شد
تلاطم در بازار ظهیرالاسلام/ قیمت کاغذ تحریر افزایش یافت
سهم ۴۹درصدی تمساح خونی از گیشه تعطیلات/ پرویزخان درجا زد
شاعرانی که خود را "عطار" جا زدند
«محفل» بدون سلبریتی با خلاقیت و یک شبِ صدمیلیونی!
مهرداد صدقی با "آبنبات لیمویی" به نمایشگاه میآید
عملیات اجرایی آمادهسازی نمایشگاه کتاب تهران آغاز شد
دژهای پوشالی یهود به دادشان نرسید
حمایت شاعران از "وعده صادق" ایران
گنبد آهنین چه میداند از صریر قیامت سجیل
جشن نیمه شعبان هیئت کجا برویم؟
شاعران به استقبال نیمه شعبان رفتند/ کاش، سَحر، خاک رهِ « مهدی موعود » شوم
بهترین دعاها در شب نیمه شعبان به روایت امام صادق (ع)
"پایان جنگ"، "عزل منتظری و بنیصدر" و "فوت احمد خمینی" موضوع گفتوگو با کارگردان "احمد"/ احمد آقا حتی یک «واو» به صحبتهای امام دست نزد!
ویکی موعود با ۴۰ هزار مقالۀ تخصصی راه اندازی شد